من به مهمانی دنيا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان،
من به ايوان چراغانی دانش رفتم.
رفتم از پله مذهب بالا.
تا ته كوچه شك ،
تا هوای خنك استغنا،
تا شب خيس محبت رفتم.
من به ديدار كسی رفتم در آن سر عشق.
رفتم، رفتم تا زن،
تا چراغ لذت،
تا سكوت خواهش،
تا صدای پر تنهايی ...
سهراب سپهری
__________________
.
.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.
«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...