نمایش پست تنها
  #135  
قدیمی 11-28-2012
افسون 13 آواتار ها
افسون 13 افسون 13 آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026

3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از مرگ ، من سخن گفتم

چندان که هیاهوی سبز بهاری دیگر
از فرا سوی هفته ها به گوش آمد
با برف کهنه که می رفت
از مرگ ، من سخن گفتم

و چندان که قافله در رسید و بار افکند
و به هر کجا بر دشت
از گیلاس بنان
آتشی عطر افشان بر افروخت
با آتشدان باغ
از مرگ ، من سخن گفتم


غبار آلود و خسته
از راه دراز خویش
تابستان پیر چون فراز آمد
در سایه گاه دیوار
به سنگینی یله داد
و کودکان شادی کنان
گرد بر گردش ایستادند
تا به رسم دیرین
خورجین کهنه را گره بگشاید
و جیب دامن ایشان را همه
از گوجه سبز و سیب سرخ و گردوی تازه بیاکند
پس
من مرگ خوشتن را رازی کردم و
او را محرم رازی
و با او از مرگ ، من سخن گفتم
و با پیچک
که بهار خواب هر خانه را
استادانه تجیری کرده بود
و با عطش که چهره هر آبشار کوچک
از آن با چاه سخن گفتم
و با ماهیان خرد کاریز
که گفت و شنود جاودانه شان را
آوازی نیست
و با زنبور زرینی
که جنگل را به تاراج می برد
و عسل فروش پیر را می پنداشت
که باز گشت او را انتظاری می کشید
و از آن با برگ آخرین سخن گفتم
که پنجه خشکش
نومیدانه دستاویزی می جست
در فضائی که بی رحمانه تهی بود

و چندان که خش خش سپید زمستانی دیگر
از فرا سوی هفته های نزدیک
به گوش آمد
و سمور و قمری آسیه سر
از لانه و آشیانه خویش سر کشیدند
با آخرین پروانه باغ
از مرگ ، من سخن گفتم


من مرگ خویشتن را
با فصلها در میان نهاده ام و
با فصلی که در می گذشت
من مرگ خویشتن را
با برفها در میان نهادم و
با برفی که می نشست
با پرنده ها و با هر پرنده که در برف
در جست و جوی چینه ای بود
با کاریز و با ماهیان خاموشی
من مرگ خویشتن را با دیواری در میان نهادم
که صدای مرا به جانب من باز پس نمی فرستاد
چرا که می بایست تا مرگ خویشتن را
من نیز از خود نهان کنم
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید