مردیم به آن چشمه ی حَیوان که رساند
شرح عطش سینه ی تفسیده ی ما را
فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند
این عرصه ی شطرنج فرو چیده ی ما را
هجران کسی ، کرد به یک سیلی غم کور
چشم دل از تیغ نترسیده ی ما را
ما شعله ی شوقِ تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیده ی ما را