نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 11-20-2007
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Talking شولوغ پولوغ « به لهجه اصفهانی »

شولوغ پولوغ « به لهجه اصفهانی »
دیشب زتهرون اومدم خسته و نالون اومدم
هر چی بوگوی پكر بودم پشیمون از سفر بودم
از سر گرفته تا به پام خورد و خمیر بود همه جا
یه هفته پیش با دلخوشی گفتم به خود كه چكشی
یه سری به تهرون می زنم خب همه جاشا می بینیم
سیروسیاحت می كونم آ استراحت می كونم
دلم یه قدری وا میشه از رنجی كار رها می شه
از رفقای تهرونی از خویشاقو مای جون جونی
یه دیدنی بجا كونم حاجتی دل روا كونم
خدای یكتا می دونه كه پاك شدم من دیوونه
یه حاجتم روا نشد یه دردی من دوا نشد
یه تهرونی شلوغی بود شهر شلوغ پلوغی بود
هرجا كه آدم پا میذاشت فقط یه زرق وبرقی داشت
اسبابی گول بود همه جاش وه تله پول بود همه جاش
خیابوناش غلغله بود كوچاش پر از ولوله بود
آدم تواونجا لول می زد ماشین و دوچرخه وول می زد
از اون همه ماشین چه سود یه تاكسی خالی نبود
صفی اتوبوس سوار شدن از اینجا بود تا جوشقون
هر كی روان تو صف می شد وقتی خوشش تلف می شد
یه اتوبوس كه می رسید صد تا آدم توش می طپید
اون ماشینای پر زدود جونا را به لب رسونده بود
یه روز تو یه خیابوناش روان بودم یواش یواش
یه جیب بری جیبمو برید جیبم برید و ورمالید
یكباره اونجا لات شدم بی پول و سور و سات شدم
ساعتی نازنینمو دقیق و وقت بینمو
فروختم و با چند تومن خودما رسوندم به وطن
وقتی به منزل رسیدم این سخن از دل شنیدم
قربونی اصفهونمون شهر پرآب و نونمون
زندگی توش چه آسونه راحتی جونی انسونه
هر كی تواون مكون داره هر چی بخواد تو اون داره
این شهری شهری زندگی جون میده بهر زندگی
اكبر جمشیدی
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از shabhaye_mahtabi به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید