نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 10-17-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض غزل های حافظ و حکایت های سعدی

با عالم غزل او بیگانه می‌نماید و خواننده اگر این ابیات را تفننی ببیند، در قلمرویی که پیش از آن کسانی چون سنایی و عطار و پس از او حافظ، استادی خود را در آن نشان داده‌اند، بیراه نرفته است. البته سعدی می‌گوید:


برخیز تا یک سو نهیم، این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم، این شرک تقوی نام را

اما او را در این گونه دعوی‌ها و دعوت‌ها جدی نمی‌بینمی، زیرا این موضوعات به یکی، دو غزل محدود می‌ماند و در این یکی، دو غزل هم سعدی چندان توفیقی نمی‌یابد. غزلی که با این بیت بلند آغاز می‌شود و با بیت‌های زیبایی چون:



هر ساعت از نو قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می‌کند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را


ادامه می‌یابد، وقتی می‌خواهد در همین عوالم پیش‌تر برود گرفتار بیتی می‌شود چون:

از مایه بیچارگی قطمیر مردم می‌شود
ما خولیای مهمتری سگ می‌کند بلعام را

و بازگشت سعدی به عوالم آشنای اوست که تا اندازه‌ای این غزل را نجات می‌دهد:

ز این تنگنای خلوتم خاطر به صحرا می‌کشد
کز بوستان، باد سحر خوش می‌دهد پیغام را...

در این غزل، سعدی می‌کوشد تا راهی میان غزل عاشقانه و غزل عارفانه اخلاقی بگشاید و ناکام می‌ماند، گویی بیت‌های این غزل هر یک از غزل دیگری آمده است، اما غزل دیگر او با همین وزن و قافیه از شاهکارهای اوست:

امشب سبک‌تر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را
یا وقت بیداری غلط بوده‌ست مرغ بام را

کمتر شاعر بزرگ فارسی‌زبانی است که وقتی از عالم آشنای شعر خود دور بیفتد، مثل سعدی دچار تشویش شود و بخواهد که به آن عالم بازگردد. این موضوع از چشم مردم نیز دور نمانده است و داستان قصد سعدی برای رقابت با فردوسی و سرودن شعر:



افسانه‌ای است که ساخته‌اند تا ناتوانی این شاعر توانا را بیرون از میدان کار او نشان دهند. شاید یکی از دلایل کم بودن تلمیحات در غزل سعدی، همین تک موضوعی بودن آن باشد. او خود را از قبیله عشاق می‌شمارد و فقط از مردان و زنان این قبیله سخن می‌گوید و نسبت خود را به ایشان می‌رساند و از احوال ایشان در بیان حال خود مدد می‌گیرد، آن نیز بیشتر به این قصد که نشان دهد در کار عاشقی از ایشان مردانه‌تر است.

نام‌هایی که بیش از هر کس دیگر در غزل او تکرار می‌شود، مجنون است و لیلی و پس از ایشان وامق و عذرا و گاهی نیز خسرو و شیرین و فرهاد. از اینها که بگذریم، در غزل سعدی اشارات و تلمیحات تاریخی و اسطوره‌ای و داستانی بسیار کم است. گذشته از این، بسیار کم پیش می‌آید که او، در غزل، مدعای خود را از زبان دیگری بیان کند. در غزل او همیشه یک نفر سخن می‌گوید و او خود سعدی است. زیرا او خود را در کار عشق صاحب‌نظر می‌داند و نیازی نمی‌بیند که در تایید نظر خود قولی از دیگران نقل کند.


حتی بیت‌هایی از این قبیل:



دوش حورا زاده‌ای دیدم که پنهان از رقیب
در میان یاوران می‌گفت یار خویش را
گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی
ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را



که در حد خود صدای دیگری را وارد غزل می‌کند، در غزل او بسیار نادر است.
گاهی اگر سخنی از دیگری نقل می‌کند، برای این است که پاسخ خود را هم به دنبال آن بیاورد:



چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت: یک بار ببوس آن دهن خندان را
گفتم: آیا که در این درد بخواهم مردن
که محال است که حاصل کنم این درمان را



از این دیدگاه که نگاه کنیم، تفاوت بارزی میان گلستان و بوستان و غزل‌های سعدی می‌بینیم. البته در گلستان و بوستان، سعدی هدف دیگری دارد، مراد او نصیحت است و می‌داند که پند آنگاه در جان می‌نشیند یا مخاطب را کمتر می‌آزارد که از زبان دیگری بیان شود و به ویژه از زبان کسانی بیان شود که خواننده یا شنونده صلاحیت ایشان را در کار پندگویی می‌پذیرد یا از خلال داستانی بیان شود که مناسبت آن پند را با زندگانی واقعی بهتر نشان دهد.








....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 10-17-2009 در ساعت 06:06 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید