نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 04-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ديوانه در اشعار پارسی

ديوانه در اشعار پارسی


عاقل
مباش تا غم ديوانگان خوري
ديوانه باش تا
غم تو عاقلان خورند
شجاع كاشي


زهشياران عالم هركه راديدم غمي دارد
دلا ديوانه شو ديوانگي هم عالمي دارد

زني بنام آقا بيگم


از براي امتحان چندي مرا ديوانه كن
گر به
از مجنون نباشم باز عاقل كن مرا
صائب تبریزی


كجا دربزم اوجاي چومن ديوانه‌اي باشد
مقام همچومن ديوانه اي ويرانه اي باشد
وحشي بافقي


حيلت رهاكن عاشقاديوانه شوديوانه شو
واندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
مولوي


گرد باد بي سرانجامم كه از ديوانگي
بر سر خود
ريزم از حسرت غبار خويشتن
بهادر يگانه


باز اگر راحت جاني بود افسانة تست
بازهم
عقل،كسي رااست كه ديوانة تست
عماد خراساني


اي همچو پري از من ديوانه رميدي
صد بار
مرا ديده و گوئي كه نديدي
هلالي جفتائي


يا رب آن سوز فكن در دل ديوانه ما
كه
كليم آيد و آتش برد از خانة ما
باقر خرده


تاسرزلف توشد سلسله جنيان جنون
كس نديدم به همه
شهر كه ديوانه نبود
فروغي بسطامي


اگرسوداي ليلي برسرت افتاده مجنون شو
كه هرشهري به صحراي جنون دروازده دارد
مجذوب تبريزي

هوسي كرده‌ام امروز كه ديوانه شوم
دست دل گيرم و
از خانه به ويرانه شوم
نشاط اصفهاني

كار جنون ما به تماشا كشيده است
يعني تو هم بيا
كه تماشاي ما كني
فروغي بسطامي


از بزم طرب باده گساران همه رفتند
از كوي جنون سلسله داران همه رفتند
نه كوه كن بي سر وپا ماند نه مجنون

ما با كه
نشستيم كه ياران همه رفتند
غزالي شهدي


جائي نه كه گيرد دل ديوانه قراري
ويران
شود اين شهر كه ويرانه ندارد
مجمر اصفهاني


جنون را گر به عالم حاصلي بود
به دست ما و مجنون هم دلي بود
قطره اصفهاني


اي عقل اگرديوانه اي زنجيرگيسويش نگر
اي عشق
اگرشوريده‌اي درچشم‌جادويش نگر
بهادريگانه


ديوانگي است چارة دل چون گرفته شد
اين قفل باكليد دگر وا نمي شود
صائب تبریزی


اي خواجه كه روز وشب پي سيم وزري
دنياطلبانه هرطرف در به دري
گنجت به پسر رسد عذابش بر تو
بالله كه ز ديوانه تو ديوانه تري
مهدي سهيلي


گرنمي چينم گل شادي خوشم باخارغم
زآنكه من ديوانه ام گل رانمي دانم زخار
بابا فغاني شيرازي


دلم ديوانه شد ديوانه شد ديوانه ديوانه
دگر از
خويشتن بيگانه‌ام بيگانه بيگانه
عماد خراساني


از سينة تنگم دل ديوانه گريزد
ديوانه عجب نيست كه از خانه گريزد
دولتشاه قاجار


من از دل و دل از من ديوانه گريزان
ديوانه نديديم ز
ديوانه گريزد
دولتشاه قاجار


ياد آن شب كه به ديوانگيم قهقهه زد
ريخت آن سلسلة زلف چوبرشانه مرا
اطهري كرماني


كسي ديوانه باشدكزسركويت رودجائي
دل اينجا،دولت اينجا،مدعي اينجا،اميداينجا
عالم شيرازي


با آنكه مي از شيشه به پيمانه نكردي
در بزم، كسي
نيست كه ديوانه نكردي
فروغي بسطامي


جنون راكارهاباقي است بامشت غبارمن
كه بازي گاه
طفلان مي شود خاك مزار من
حزين لاهيجي


من مست وتو دیوانه ما را که برد خانه؟
صد بار تو را
گفتم کم خور دو سه پیمانه
مولوی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید