نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 04-05-2012
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

( 2 )
جالب آنکه خود نام پارس یک واژه‌ی مادی است. واژگان آریایی "پارس" و "پرسو" به معنی "دنده" به کردی "په‌راسوو" و بطور مجاز به معنی "پهلو" و "کنار" می‌باشند و "پارس"، "پارسوآ" و "پارت" هر سه در کنار خاک ماد قرار داشتند، بطوریکه پارس در جنوب، پارسوآ در باختر و پارت در خاور، و در شمال ماد نیز در میان قبیله‌های دیگر به نام "پارسی‌ها" برمی‌خوریم.

آیا می‌توان با برداشت چنین معنایی از واژه‌ی پارس، اینگونه استنباط کرد که به فارسهای امروزی اهانت شده‌است؟! هرچند نگارنده به شخصه فارس امروزی را آن پارس دیروز نمی‌داند و این خود احتیاج به بحثی جداگانه و علمی خواهد داشت، اما مختصرا اشاره می‌کنم که پارسهای اصیل همان مردم لر خصوصا لرهای بختیاری امروز هستند که مشترکات فرهنگی زیادی با کردها دارند و می‌توان فارسهای امروز را تنها ماحصل اشتراک زبانی مردم سراسر ایران در زبانی واحد به نام زبان فارسی در ایران بعد از اسلام دانست که اگر به دنبال ریشه‌ی یک فارس‌زبان امروزی بگردیم، در می‌بایم که ریشه‌ی آنها به همین تیره‌های ایران باستان باز خواهد گشت، یعنی لر، کرد، آذری، بلوچ، مازنی و... و فارس تنها هویتی تازه‌ است که آنها برای خود پیدا کرده‌اند و ما نیز آنرا از روی نا آگاهی پذیرفته‌ایم!!!

در جغرافیای سیاسی کیهان و در بین صفحات 57 تا 63 چنین آمده‌ است:

«مشروح‌ترین شرح از عهد قدیم درباره‌ی کردان روایت گزنفون است که کردان را مردمی سلحشور و سرزمین آنان را کوهستانی صعب‌ العبور دانسته است. پس از آن استرابون جای آنان را در کشور پهناور ماد ذکر کرده و آنان را «کورتی» نامیده است. طبق روایات مورخان قدیم و شاهنامه‌ی فردوسی، دسته‌های بسیاری از کردان در فارس سکونت داشته‌اند، از آنجمله است طایفه‌ی شبانکاره. هنگام ظهور اردشیر بابکان یکی از رؤسای این طایفه به نام جوزهر شهر استخر را دردست داشت و ساسان از خاندان کردان بازرنگی که طایفه‌ای از شبانکاره بودند زنی خواست و بابک از او بوجود آمد.»

در همین رابطه «لمبرت» به نقل از «رشید یاسمی» می‌گوید: «نه تنها کردهای پارس بزرگترین پشتیبان قدرت نظامی و جنگی ساسانیان بودند، بلکه اردشیر اول، موسس امپراطوری، خود یک کرد بود. او می‌گوید: ساسان پدر بزرگ اردشیر با «رام بهشت» از کردهای مازنجان ازدواج کرد که بنا به عقیده استخری، یکی از پنج طایفه‌ی کرد پارس بود. فرزندشان بابک از خویشاوندی و پیوندهای کردی خود استفاده کرد و فرزندش اردشیر را به عنوان حاکم دارابگرد فرستاد، که مرکز چوپانان، یا شبانکاره بود. اتحادیه‌ی بزرگ عشایر که بازنجان به آن تعلق داشت، در شورش اردشیر علیه اردوان پنجم(آخرین پادشاه اشکانی)، حامی اصلی او بوده‌اند. بعد از اینکه اردشیر خود را شاه شاهان اعلام کرد، اتحادیه‌ی بزرگ عشایر به او یاری کرد. اردوان نامه‌ی توهین آمیزی به اردشیر نوشت؛ این نامه توجه ما را به اصل و نصب کردی اردشیر جلب می‌کند« یعنی تو پای از گلیم خویش بیرون نهادی و مرگ را به جانب خویش خواندی. کردنژاد که در چادر کردها پرورده شده‌ای تو را که رخصت داد که آن تاج را بر سر گذاردی.»(لمبرت،1367:102)

لمبرت ضمن اینکه کردهای فارس را با لرها و بختیاری‌ها نزدیک می‌داند، می‌نویسد:

« قطعی‌ترین همه‌ی اینها، این حقیقت است که واژه‌ی کرد در زبان فارسی و متون عربی صرفاً به معنی چادرنشین است و بر هیچ نوع ویژگی نژادی دلالت نمی‌کند. در این حالت است که نامه‌ی اردوان پنجم توهین آمیزتر می‌گردد. چون در آن، وی، اردشیر را یک چادرنشین نادان خطاب می‌کند. »

(لمبرت، 1367 :103)


اما در بخشی از كارنامه‌ی اردشير بابكان كه کتابی است از دوران ساسانیان، این نظریه‌ی لمبرت که کرد بر نژاد دلالت ندارد، رد می‌شود. در این بخش چنين آمده است:

«و ساسان شپان پاپك بود و همواره با گوسپندان بود و از تخمه‌‌ی دارای دارايان(داریوش هخامنشی) و اندرش خدايی الاسكندر بگريز و نهان روشی بود و با كرد شپانان بسر می‌برد ....»

بنابراين منظور از اين عبارت "كرد شپانان"، يعنی شپانانی كه از تبار كرد بوده‌اند می‌باشد و مسلما منظور از واژه‌ی "كرد" در متن‌های سده‌ی سوم هجری به بعد نیز چيزی غير از نژاد كردی نيست. متاسفانه برخی از تاریخ نویسان و محققان غربی، بر این عقیده‌اند که واژه‌ی کرد بر نژاد دلالت نمی‌کند و به معنای کوچ‌گران و چادرنشنیان است، اما این به دور از منطق و استدلال درست است. زیرا همانطور که در کارنامه‌ی اردشیر بابکان می‌بینیم، کرد در واژ‌ه‌ی "کرد شپانان"، به تبار و نژادی خاص دلالت می‌کند. بعلاوه آنکه در کتب تاریخی یونان بارها به مردمانی با نام کردوک و کاردوخ اشاره شده‌است.

«استرابون» جغرافيدان و مورخ يونان باستان در چند قرن پيش از ميلاد درباره‌ی چگونگی تربيت و پرورش بدنی جوانان كرد می‌نويسد: «جوانان پارسی(اینجا منظور ایرانی است، چون در آنزمان یونانیها ایران را به خاطر مرکزیت شهر پارسه یا تخت‌جمشید، پارس می‌نامیدند) را چنان تربيت می‌كنند كه در سرما و گرما و بارندگی، تاب و توان داشته،‌ ورزيده باشند. شب در هوای آزاد به حشم داری بپردازند و میوه‌ی جنگلی مثل بلوط و... بخورند، اينها را كردك (kardak) گويند. مردم کردک از غارت زندگی می کنند و کردک به معنی دلیر است».

«حشمت الله طبیبی» در خصوص واژه کرد می‌نویسد:




«آنچه اکثر محققین و نویسندگان قدیم و جدید بر آن اتفاق نظر دارند این است که قبل از آمدن قبایل کرد ایرانی به ناحیه‌ی کردستان، قوم آریایی نژاد دیگری به نام (کاردو) در این سرزمین ساکن و دارای تمدن بالنسبه مهمی بوده‌اند که با مهاجرین هم نژاد خود در هم آمیخته و در هم مستحیل شدند و در نتیجه مهاجرین نیز به همان نام نامیده شدند.»طبیبی، حشمت الله، مقاله نخست، در کتاب تحفه‌ی ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، نوشته‌ی میرزا شکرالله سنندجی. ص 5.

این در حالی است که در کتیبه‌‌‌های آشوری و بابلی واژه‌‌ی کاردو به معنی نیرومند و پهلوان می‌باشد. و حتی بر فرض درست بودن این گفته‌ی استاد طبیبی(مستحیل شدن کردهای امروزی با کاردوها)، باز می‌توان ادعا کرد که واژه‌ی کرد به معنای دلیر و پهلوان است.

«بدليسی»نیز در شرفنامه (تاريخ مفصل کردستان) در مورد لفظ کرد می‌گويد: «لفظ کرد تعبير از شجاعت است چراکه اکثر شجاعان روزگار و پهلوانان نامدار از اين طايفه برخاسته‌اند، مانند رستم زال که در ايام حکومت پادشاهی کی‌قباد می‌زيسته از طايفه‌ی اکراد بوده و چون تولد او در سيستان بوده‌، به رستم زابلی اشتهار يافته است. و کسانی چون آرش کمان‌گير(در زبان کردی آرش به معنی آتش سياه می‌باشد، آرش مخفف کلمه‌ی آررش است، آر به معنی آتش و رش نيز به معنی سياه)، فريدون(فريدون در زبان کردی به‌ معنای عالم، دانشمند و کسی‌ که بيشتر می‌داند است، فری(فره) به معنی خيلی‌زياد و دون به معنی دانستن و فهميدن)، بهرام چوبين، ميلاد و فرهاد کوه‌کن همگی کرد بوده‌اند.»

امروزه به کردهای نوحی ایلام و خانقین در کردستان عراق کرد فیلی(فه‌یلی یا فهلوی) می‌گویند، حتی لرهای لرستان را نیز لر فیلی می‌نامند. که واژه‌ی فه‌یلی دگرگون شده‌ی واژه‌ی پهلوی می‌باشد و پهلوی در لغت‌نامه‌ی دهخدا منسوب به پهله و به معنی پهلوان است:

بیاورد پس جامه‌ی پهلوی
یکی اسب با آلت خسروی

همه جامه‌ی پهلوی کرد چاک
خروشان بسر بر همیریخت خاک

[فردوسی]

با توجه به این تفاسیر و منابع موجود می‌توان اثبات کرد که واژه‌ی کرد در حقیقت صفتی بوده که به مردم این بخش از ایران باستان می‌داده‌اند و به معنای دلیر و پهلوان می‌باشد. جالب است که هنوز نیز صفت پهلوان برای مردمان زاگرس و خصوصا کردها به کار می‌رود و واژه‌‌ی "گرد" نیز می‌تواند شکل دیگری از واژه‌ی کرد باشد و اگر واژه‌ی کرد معرب واژه‌ی گرد نباشد، حداقل از لحاظ معنا و محتوا با آن هم معنی و مترادف است.

نکته: در صورت یافتن منابع بیشتر در این رابطه، آنرا به ادامه‌ی جستار خواهم افزود.

نوشته‌ی: جهانگیر ولیان(جانی کرماشان)


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید