می دانستید چرا پشت سر مسافر آب بر زمین میریزند؟!
هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه میكرد . هرمزان كه یكی از فرمانداران جنگ قادسیه بود . بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی كه هرمزان در نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید كننده روبرو شد ، نخست در قلعهای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری ، فرمانده تازیها آگاهی داد كه هر گاه او را امان دهد ، خود را تسلیم وی خواهد كرد . ابوموسی اشعری نیز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و وی را به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد . با این وجود ، ابوموسی اشعری دستور داد ، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را كه در آن قلعه اسیر شده بودند ، گردن بزنند .
پس از اینكه تازیها هرمزان را وارد مدینه كردند ، لباس رسمی هرمزان را كه ردائی از دیبای زربفت بود كه تازیها تا آن زمان به چشم ندیده بودند ، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و وی را به مسجدی كه عمر در آن خفته بود ، بردند تا عمر تكلیف هرمزان را تعیین سازد . عمر در گوشهای از مسجد خفته و تازیانهای زیر سر خود گذاشته بود . هرمزان ، پس از ورود به مسجد ، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش كرد : «پس امیرالمؤمنین كجاست؟» تازیهای نگهبان به عمر اشارهای كردند و پاسخ دادند : «مگر نمی بینی ، آن امیرالمؤمنین است.»
سپس عمر از خواب برخاست . عمر نخست كمی با هرمزان گفتگو كرد و سپس فرمان داد ، او را بكشند . هرمزان درخواست كرد ، پیش از كشته شدن به او كمی آب آشامیدنی بدهند . عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامی كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند ، او در آشامیدن آب درنگ كرد . عمر سبب این كار را پرسش نمود . هرمزان پاسخ داد ، بیم دارد ، در هنگام نوشیدن آب ، او را بكشند . عمر قول داد تا آن آب را ننوشد ، كشته نخواهد شد . پس از اینكه هرمزان از عمر این قول را گرفت ، آب را بر زمین ریخت . عمر نیز ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت .
"این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین ، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند"
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ