موضوع: سهراب سپهری
نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 09-04-2011
Red آواتار ها
Red Red آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Aug 2011
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 159
سپاسها: : 136

306 سپاس در 164 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Red به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دیوار

زخم شب مي شد كبود.
در بياباني كه من بودم
نه پر مرغي هواي صاف را مي سود
نه صداي پاي من همچون دگر شب ها
ضربه اي به ضربه مي افزود.
***
تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا بر جاي،
با خود آوردم ز راهي دور
سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه پاي.
ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند
از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست
و ببندد راه را بر حمله غولان
كه خيال رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست.
***
روز و شب ها رفت.
من بجا ماندم در اين سو، شسته ديگر دست از كارم.
نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش
نه خيال رفته ها مي داد آزارم.
ليك پندارم، پس ديوار
نقش هاي تيره مي انگيخت
و به رنگ دود
طرح ها از اهرمن مي ريخت.
***
تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش
بي صدا از پا درآمد پيكرديوار:
حسرتي با حيرتي آميخت.
*****
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید