12-06-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نمادشناختی برف در اسطورههای ایران
نمادشناختی برف در اسطورههای ایران
برف یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی است که از آن بر زمین تشکیل می گردد . واژه کنونی «برف» از واژه پهلوی «وَفر» گرفته شدهاست . برف در زبان کهن پهلوی به شکلهایهای «اِسنیزَگ»، «اِسنیخر» و «اِسنوی» نیز آمده است که همگی با واژه (snow) در زبان انگلیسی هم ریشهاند .
در فرهنگ ایران باستان ، برف همچون باد ، باران ، مه و ابرِ باران زا ، از آفریدههای مادی پیش از آفرینش زمین دانسته شده است . خدای برف یکی از اسبای گردونه ناهید یا آناهیتا بود. (آناهیتا در زبان اوستایی ، نام یک پیکر کیهانی ایرانی است ، که ایزدبانوی «آبها» (آبان) پنداشته وستوده میشود و از این رو با نمادهایی چون باروری ، شفا و خرد نیز همراه است) ، در اوستا به بارش برفی سنگین اشاره رفته است و در یشتها (سروده هایی هستند که عموماٌ به ستایش خدایگان قدیم ایرانی مانند مهر، ناهید و تیشتر و غیره اختصاص دارند) ، زمستان هولناکی پیش بینی شده که سه سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد خواهد کرد ، چندانکه زمین ویران و مخلوقاتش نابود خواهند شد . در شاهنامه روایتی هست که در جنگ ایران و توران در زمان کیخسرو ، برف سنگینی همه جا را پوشاند ، چنانکه نبرد از یاد همگان رفت و ناچار شدند که اسبان جنگی را بکشند و بخورند .
از دید نمادشناسی ، برف در اسطورههای ایرانی پدیدهای خجسته و باشگون و اهورایی شمرده می شود . هر چند از پدیدههایی است که با روزگار سرما در پیوند است که در چشم ایرانیان ؛ روزگاری سخت ، بی شگون و اهریمنی می نموده است . اما با این وجود این خجستگی برف در روزگار سرما بازمیگردد به رنگ سفید آن . سفیدی در نمادشناسی ایرانی همیشه نشانه ای فرخنده بوده است برخلاف سیاهی که نشانهای است پلید و ناهمایون و اهریمنی .
از این روی برای نمونه در خوانهایی که پهلوانان آیینی از آنها می گذرند تا به پاکی و پالایش برسند ما به نماد برف بازمیخوریم . در خوانهای نهایی ، هنگامیکه پهلوان به فرجام نبرد و تلاش شگرف و دشوار خود میرسد ، برف به نمود میآید و رخ می نماید . این نشانه آن است که پهلوان آیینی از تیرگیهای تن و از آلایشهای گیتی که جهان خاکی است میرهد و به سفیدی ، به روشنی و رهایی راه می جوید . در همین زمینه یک کارکرد برجسته نمادشناختی از برف در داستان کیخسرو دیده میآید . کیخسرو شهریار آرمانی و آیینی ایران است . از این روی هنگامیکه به بزرگترین کارزار خویش که همانا در بندافکندن و کشتن افراسیاب تورانی است ، دست مییابد ، در فرازنای شکوه فرمانروایی به ناگاه پادشاهی را رها میکند و به پارسایی و پرهیز روی میآورد و کار جهان خاکی را فرو میگذارد تا زنده به مینو (جهان نهان) راه ببرد . این راه بردن بدین سان در داستان آمده است که کیخسرو با تنی چند از پهلوانان نامدار ایرانی به کوهی میرسد . کیخسرو همراهان را بدرود میگوید و در آن کوه در میانه برف و بوران از دیدگان ناپدید می شود . آخرین پیوند کیخسرو با گیتی با جهان پست در برف رخ میدهد ، چنانکه گویی برف مرز میان گیتی و مینو است کیخسرو با گذشتن از برف و نهان شدن در آن به جهان دیگر که جهان جاوید و جان است ، راه می برد . از این رو اگر نمادشناسانه به این داستان حماسی و نمادین ایرانی بنگریم ، کیخسرو از سیاهی گیتی و تن به یکبارگی میرهد و سراپا به سفیدی می رسد ، این سفیدی آغازی است برای آنکه به پیراستگی و پالایش بازپسین دست بیابد و به جهان نهان به نزد آفریدگار راه بجوید .
منبع : tazeh.net
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|