نمایش پست تنها
  #13  
قدیمی 08-10-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید استاد سيد عباس سياحي، استاد پيشکسوت و هنرمند رنگرزي خطه فارس


استاد سيد عباس سياحي، استاد پيشکسوت و هنرمند رنگرزي خطه فارس




بیوگرافی استاد سيدعباس سياحی


سيدعباس سياحی، در سال 1311 در اردستان، از توابع استان اصفهان، به دنيا آمد.
بيش‌تر او را به خاطر کتاب فارسی اول دبستان می‌شناسند؛ کتابی که همه‌ی ايرانيان سوادآموزی را با آن آغاز کردند.
برخی نيز در سينما با چهره‌ی او آشنا شدند؛ در نقش خودش، معلم دبستان، معلم عشايری، در فيلم گبه‌ی محسن مخملباف که پای تخته نگاه به نگاه بچه‌ها و دوربين در زير مدرسه‌ی چادری، کلمه‌ها را بخش می‌کرد و صدا می‌کشيد.

زندگی‌نامه‌ی سيدعباس سياحی از زبان خودش
در روزهای آخر اسفندماه، پنج روز مانده به عيدنوروز، همان ايامی که می‌گويند زمين نفس می‌کشد، در سال 1311 در اردستان به دنيا آمدم؛ در يک اتاق کاه‌گلی در محله‌ای از اردستان که دورافتاده و شبيه ده بود و يک قنات دو طبقه داشت. در يک خانواده فقير که در عين حال، از اولاد حکيم‌الملک معروف بودند. پدرم سيد سينا مردی بی‌سواد، اما با معلومات بود که کمتر حديثی بود که نداند و برای ما نگويد و مادرم، حاجيه خانم فاطمه سراجيان اردستانی، زنی متدين و متکی به خود و شجاع بود که هنوز سايه‌اش را بر سر داريم. مادربزرگ مادری‌ام از ايل عامری اردستان است که در 90 سالگی، در کمال استواری تنها در خانه‌ای در تهران زندگی می‌کند. او نخستين معلم من در رنگرزی بود؛ کاری که پيشه‌ی من در روزگار بازنشستگی است.
دوران کودکی را در يک زندگی فقيرانه و روستايی گذراندم. در آن زمان اردستان يک مدرسه داشت. دبستان و دبيرستان سينا که دبستانش در سال 1314 تأسيس شد. جالب است بدانيد که اين معلم و مؤلف کلاس اولی، خودش کلاس اول را نخوانده است!! در ده سالگی به مدرسه رفتم و چون سنم اقتضا نمی‌کرد، در کلاس دوم نشستم و خودم را به هر مشقتی بود، کشاندم و به کلاس رساندم. البته زحمت و همراهی معلم هم کارساز بود. مدرسه‌ی ما آن زمان، تعدادی معلم خوب داشت که همه گمنام مردند. اما يادشان و نام نيکشان در دل بچه‌های اردستان باقی ماند.
از کلاس سوم دبستان به بعد، تابستان‌ها به تهران می‌آمدم و ميوه فروشی می‌کردم و خرج تحصيل را درمی‌آوردم و آغاز پاييز به اردستان برمی‌‌گشتم و به درس خواندن ادامه می‌دادم. به همين ترتيب، تا کلاس نهم و در واقع سيکل اول دبيرستان را در اردستان درس خواندم بعد به تهران آمدم و وارد دانشسرای مقدماتی شدم.
در سال 1332 از دانشسرای مقدماتی فارغ‌التحصيل شدم و کارم را از روستاهای درکه آغاز کردم و در سال 1334 با شوق ادامه‌ی تحصيل در دانشگاه ديپلم ادبی گرفتم و همان سال وارد دانشکده‌ی معقول و منقول شدم. بيش از يک سال آن جا درس نخواندم؛ اما از محضر استادان بزرگی چون دکتر زرين‌کوب حاصل بزرگی به دست آوردم.
با آشنايی با دکتر حميدی بود که بيشتر شيفته‌ی معلمی و درس روان‌شناسی شدم که دکتر هوشيار درس می‌داد. با وجود اين، در حال و هوای معلمی، معقول و منقول را رها کردم و در سال 1337 با تشکيل نخستين دوره‌ی رشته آموزش ابتدايی وارد دانشسرای عالی شدم و از آن جا ليسانس گرفتم و معلم کلاس اول و معلم معلم‌های کلاس اولی شدم. انگار به تلافی اين که کلاس اول را نخوانده بودم،‌ کلاس اولی شدم. از بچه‌‌‌هايش گرفته تا معلمش و کتابش و خواندنی‌هايش و صداکشيدن و خط زمينه‌ای برای تخته سياهش و ...
به هر طرف که کاری و هر جبهه‌ای که برای تلاش و سوادآموزی بود، کشيده شدم. در برنامه‌ی تربيت سپاه دانش و مبارزه با بی‌سوادی به همه جای ايران سفر کردم. فعاليت در سپاه دانش و بعد از مبارزه با بی‌سوادی به اندازه‌ای همه جانبه و گسترده بود که مجبور شدم در سال 1352، در بيست و يکمين سال خدمت بازنشسته شدم، کارهای اصلی و تربيت معلم را بعد از بازنشستگی کردم.
در مرکز آموزش روستايی گرمسار و قائنات و آموزش روستايی شهرکرد و همين طور در جيرفت معلم تربيت کردم و هنوز شاگردهايم بهترين معلم‌ها هستند. به تمام معلمانی که در پيکار با بی‌سوادی کلاس داشتند، در روستاها آموختيم که يک کتاب با نام "ده‌نامه" با دانش‌آموزان خود بنويسند. کتابی درباره روستا و محله خود و اين کتاب‌ها، که ميراث فرهنگی اين سرزمين است، هنوز بايد در کتابخانه‌ها موجود باشد. و اگر بگويم ده هزار جلد کتاب به اين شکل نوشته شد، باورتان نمی‌شود.
سخن آخر اين که ايام کار و خدمت من به دو فصل خيلی مجزا تفکيک شده است و اين تفکيک حتی در زندگی خصوصی و خانوادگی‌ام نيز نمودار شد. فصل اول زندگی من حدود سی سال معلمی بود تا اين که از آغاز انقلاب و سال 1358، به کلی از کار معلمی کنار گرفتم و خانواده‌ام نيز در پی مخالفت من برای اقامت در کشورهای خارجی، به تنهايی راه ينگه دنيا را پيش گرفتند و رفتند.
آن وقت فصل دوم زندگی من شروع شد. از دوران کودکی، نقش رنگرزی و علاقه‌ای و گوشه‌ای چشمی به اين کار را از مادربزرگ در خاطر دل داشتم. پس از فراغ کار کلاس اول پاتيل‌های رنگ، سبز و سرخ و عنابی را علم کردم و شدم رنگرز نخ قالی و قسمتی شد و اين نقش و نگار نخ و گليم و فرش و گبه باز هم در مدرسه چادری عشاير در فيلم گبه ماندگار شد و می‌دانيد که در آن فيلم هم من يک معلم پيرمرد کلاس اولی بودم.
امروز در کنار خانم " فاطمه خليلی"، همسر فرهنگی‌ام و دختر و پسری خوب، فصل سوم زندگی را پايه‌ريزی می‌کنم. کاشت گياهان رنگرزی در ولايت اردستان و اين تکاپو و تلاش من چيزی نيست جز روحيه‌ی يک معلم کلاس اولی که به نظر من مغز، انديشه و قلب تپنده‌ی پيکر جامعه، آن‌جاست، اگر کار در آن جا اصولی و درست باشد، بقيه راه هم، درست می‌شود، آن جا سرشار از شوق و شور زندگی است و تمام سرمايه‌ من در هر گاه زندگی از آن جاست.
اگر بپرسيد من برای آموزش ابتدايی چه کار کردم، می‌گويم کاری را که من برای آموزش ابتدايی کردم، جمع‌آوری کار و زحمت‌های ديگر پيشکسوت‌ها و تدوين آن در کتاب کلاس اول است. از سال 1344 خط زمينه را به کتاب درسی وارد کرديم.
خط زمينه چيست؟ خط نوشتاری نشانه قراردادی صداست. ما، در فارسی 28 حرف داريم و 28 شکل هم لازم داريم. در همان آغاز راه سوادآموزی و صوت‌آموزی بايد به جايی برسيم که شاگرد "ديوار" را بگويد دی- وار ، دی- و ا – ر و صوت‌ها را تشخيص بدهد. مرحله بعد اين است که به او بياموزيم شکل اين صدا چيست و آن را چه‌طور بنويسيم. پس يک خط به نام خط زمينه می‌گذاريم که يک بالا و يک پايين دارد. حالا اگر خواستيم بنويسيم "خ"، می‌گوييم اگر آخر کلمه نباشد، خ غير آخر است و اگر آخر بيايد، خ آخر است و طرز نوشتنش اين است که هر چه دنباله‌اش روی خط زمينه کشيده شود، حرف بعدی به آن می‌چسبد و هر چه روی خط زمينه کشيده نشده باشد، حرف بعدی به آن نمی‌چسبد.

استاد سيد عباس سياحي، استاد پيشکسوت و هنرمند رنگرزي خطه فارس ، معلم و رنگرزي چيره دست و متبحري است
علاوه بر آن استاد سياحي دستي بر شعر و ادب دارد و در مناسبت هاي مختلف اشعاري سروده و مي سرايد
استاد سياحي جهت حفظ کردن فرمول ها و نام رنگزاها از سوي بازديد کنندگان نمايشگاه ها ابیات بیشتر اشعار خود را بر در و ديوار غرفه خود مي آويزد.
شعري که او درباره رنگ به عنوان يکي از جلوه هاي صنع الهي سروده است راا با هم بخوانیم 


رنگ هاي خدا

اي رنگرز بزرگ عالم
صنعتگر جن و ديو و آدم
گويند که سرخ وآبي و زرد
دررنگ بود دواي هردرد
اين هر سه توکرده اي پديدار
در روناس و نيل و برگ هردار
روناس تو قرمزي است زيبا
زينت گرنقش و فرش و ديبا
بس زرد که کرده اي تو پنهان
در برگ گياه هاي الوان
نيل تو که هست آبي نغز
با زرد گياه، ميدهد سبز
اين هرسه که رنگهاي اصلي است
در دفتررنگ هاي فصلي است
ترکيب نموده اي بسي رنگ
در جانورو گياه و هر سنگ
لعل و شبق و زمرد و يشم
گردد خيره زديدنش چشم
قرقاول و کبک و ببر و طاووس
بارنگ تو بر فلک زند کوس
با زرد تو اي جناب باري
گنجشک حقير، شد قناري
در جفت بلوط و پوست گردو
صد رنگ نهاده اي چو جادو
در پوست انار يکه و فرد
از سرخ و سياه هست تا زرد
در کرم ضعيف ناتواني
هشتي به وديعت ارغواني
قرمزدانه است نام آن کرم
يک گندم و بيش باشدش جرم
اما در رنگ فرش و قالي
خود دنيايي است فرد و عالي
تا رنگ پذيرد هر سپيدي
دندانه زاج آفريدي
در وصلت رنگ و پشم چون عاج
دلال محبت است اين زاج
پس پايه ي آفرينش رنگ
نرمي گياه و سختي سنگ
وين بوالعجب اندر اين نمايش
جان مايه رنگ آب و آتش
مارا تو به هر طرف کشاندي
هر روز به مشغلي نشاندي
يک روز بز و الاغ تعليف
يک روز کتاب و درس و تاليف
امروز که پيري است و سستي
رنگم کردي به چيره دستي
باعشق به رنگ زنده ام من
اين هم کلکي زتوست، ذوالمن
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید