واژه کــــــورد
تحلیل و بررسی معنا و مفهوم اصلی واژهی
*** کـــــــــــورد ***
( 1 )
در مورد واژهی « کــــــورد » محققان و تاریخنویسان غربی، عرب وبعضا ایرانی، معانی نسبتا مشابهی را به آن نسبت دادهاند که شاید این معانی توهین آمیز به نظر برسد و ما احساس کنیم که ایشان هدفمندانه و به عمد به چنین معنایی از واژهی کرد دست یافتهاند. اما ما نمیتوانیم آن معناهایی را که به مذاقمان خوش نمیآید، نوعی اهانت به خود قلمداد کنیم، چون به هرحال از یک واژه آن هم واژهای مانند "کرد" که قدمت بسیار نیز دارد، میتوان معانی و تفاسیر زیادی را برداشت کرد که شاید اشتباه و یا توهینآمیز به نظر برسد، اما این در امر تحقیق و پژوهش یک مسئلهی کاملا طبیعی خواهد بود و ما نیز شایسته است که علمی و اصولی به نقد اینگونه نظریهها بپردازیم نه اینکه تنها از روی خشم و بدون هیچ دلیل قانع کنندهای منکر آن شویم، کما اینکه در دوران اسلامی واژهی کرد به معنای رمه گردانان و کوچنشینان ایرانیتبار بکار رفته است و طوايف ديگر ایرانی را نیز "کرد" نامیدهاند.
یکی از آن معانی و مفاهیم که بسیاری از محققان، خصوصا محققین غربی از واژهی کرد برداشت کردهاند، همین واژههای "شبان و چادرنشین" است که منبع آنها نیز بیشتر مورخان و جغرافیانویسان نامدار پس از اسلام، مانند اصطخری، یعقوبی، ابن بلخی و علی بن حسین مسعودی و... است که واژهی کرد را در دوران تاریخی پس از حملهی اعراب به ایران، به معنای کوچنشینان ایرانیتبار به کار بردهاند. و مسلما پژوهشگران و تاریخنویسان معاصر با توجه به همین منابع موجود، به چنین مفهومی از واژهی کرد دست پیدا کردهاند و نمیتوان آنرا امری تعمدی و توهینآمیز دانست. البته در دوران معاصر، برخی از افراد و یا جریانهای سیاسی نیز بودهاند و هستند، که با توجه به این منابعی که ذکر شد و تاکید بر درستی این معانی و مفاهیم از واژهی کرد، به صورت هدفمندانه سعی در کوچک کردن کردها داشته و دارند که نمیتوان منکر آن شد. اما با این حال این نتیجهگیری از مفهوم واژهی کرد، چه به عمد و چه به اشتباه، باعث شده تا ما آنرا نوعی اهانت به خود تلقی کرده و آنرا برنتابیم.
البته نگارنده نیز چندان با معنی شبان و چادرنشین موافق نیستم و معنای واژهی کرد را چیز دیگری میدانم که در ادامه به آن خواهم پرداخت. اما در مورد این نظریهی محققین و پژوهشگران لازم میدانم که توضیح مختصری را ارائه بدهم.
همهی ما میدانیم که انسانهای اولیه ابتدا به صورت غارنشینی زندگی میکردهاند و سپس با اهلی کردن حیوانات به کوچنشینی و چادرنشینی و سپس یکجانشینی روی آوردهاند. پس اگر بر فرض مثال این معنا یعنی شبان و چادرنشین در مورد واژهی کرد صدق کند، باز نیز چیزی از قدمت تاریخی و اصالت وجودی کردها کم نخواهد شد، چون در صورت درست بودن این معنی، میتوان با صراحت چنین ادعا کرد که کردها اولین مردمانی بودهاند که بعد از غارنشینی به زندگی چادرنشینی و سپس یکجانشینی روی آوردهاند و واژهی شبان و چادرنشین، لقبی بوده که اولین گروه نژادی از انسانهای تکامل یافته برای نخستین بار برروی خود گذاشتهاند و با این نام، خود را از مردمان غارنشین آنزمان متمایز کردهاند. پس میتوان از آن به عنوان یک نوع تکامل در تاریخ بشری یاد کرد و به آن افتخار ورزید، و حتی میتوان ادعا کرد که کردها نخستین مردمانی هستند که با پایان دادن به دوران غارنشینی و روی آوردن به زندگی دامداری و کوچنشینی تحول بزرگی را در شکلگیری تمدن بشری ایجاد کردهاند.
اما بدون شک معنای واژهی کرد نمیتواند شبان یا کوچنشین باشد و معنای آن سادهتر و روانتر از آن چیزی است که ما ذهن خود را با آن درگیر ساختهایم و با جستجو کردن و کنکاش در چندین منبع تاریخی قبل و بعد از اسلام، میتوان به راحتی به معنای حقیقی آن دست یافت.
با توجه به همین منابع موجود، میتوان واژهی کرد را به «دلیر و شجاع» معنا و تفسیر کرد و من نیز دلایل خود را برای اثبات این ادعا با ذکر این منابع در پایین خواهم آورد. هرچند در این زمینه پژوهشهایی قبلا به عمل آمده و در آن پژوهشها واژهی کرد را به دلیر و پهلوان تعبیر کردهاند، اما متاسفانه در این پژوهشها نه تنها هیچگونه نقدی بر واژهی شبان و کوچنشین که برای واژهی کرد توسط تاریخنویسان قدیم و جدید در نظر گرفته شدهاست به عمل نیامده، بلکه حتی به آن نیز اشارهای نشده است و تنها به این نکته اکتفا کردهاند که واژهی کرد به معنای دلیر و شجاع میباشد. اما هدف من از این جستار آن است تا آنچه را که تا به امروز آندسته از محققین و تاریخنویسان غربی، ایرانی و عرب در مورد واژهی کرد نوشتهاند، نقد کرده و این نظریه که گویا واژهی کرد به "شبان و کوچنشین" دلالت دارد را به چالش بکشانم، و در این زمینه از همین منابعی که ذکر کردم نیز بهره بردهام.
نخست به سراغ شاهنامهی حکیم فردوسی میرویم چون ما در شاهنامهی فردوسی چندین بار با واژهی کرد به شکل امروزی برخورد میکنیم. هرچند دراشعار شاعران قبلتر از او همچون رودکی نیز واژهی کرد وجود دارد، اما شاهنامه از آن جهت حائز اهمیت است که فردوسی ما را با ریشه و نژاد کردها آشنا میکند.
شاهنامهی فردوسی برگرفته از اسطورهها و داستانهایی است که در زمان حیات او و در بین مردمان ساکن در فلات ایران سینه به سینه حفظ شده بود، درست همانگونه که بسیاری از اشعار و آوازهای فولکلور کردی، امروزه در بین مردم کرد به صورت نسل به نسل و سینه به سینه حفظ شدهاست و ما میتوانیم از دل همین اشعار فولکلور، رازهای بسیاری را کشف کنیم. حتی ما در مناطقی از استان کرماشان، شاهنامهی کردی داریم که به برزونامه معروف است، ولی متاسفانه قدمت آن مشخص نیست و درست همانند داستانهای شاهنامهی فردوسی است، با این تفاوت که به زبان کردی سروده شدهاست و جالبتر آنکه تمام آن مکانهایی که در شاهنامهی فردوسی ذکر شده در این کتاب نیز وجود دارد و بسیاری از این مکانها هنوز نیز در اطراف کرماشان و با همان نامها وجود دارند و چه بسا که فردوسی همین برزونامه را در اختیار داشته و یا اگر چنین نبوده باشد، میتوان گفت که وی از زبان مردم همین مناطق در آن زمان این اسطورهها را شنیده و سپس به صورت شعر آنها را سروده باشد. نام جا و مکانهایی همچون: سمنگان، آبادی کانیتوران(چشمهتوران)، کوه هژیر، زواره کوه، گردنهی کرکسار، هفت آشیان، زویری، مرِگ (Merg)، مانِشت، گواور، تجر، سروناو، چاه بیژن و «سان روسم» یا سنگ رستم که غاری در دل آن وجود دارد و مردم آنجا اعتقاد دارند که جایگاه رستم بوده است و «کانی سهراو» یعنی چشمهی سهراب و... که همهی این مکانها در شاهنامه نیز آورده شدهاست.
متاسفانه برداشت برخی از ما کردها از اشعار فردوسی تنگنظرانه است، گویی که او نیز مانند بسیاری از فارسهای امروزی سعی در برتر نشان دادن فرهنگ آنها نسبت به دیگر فرهنگهای موجود در ایران را داشته است، در حالیکه اینگونه نیست و ما با وجود شاهنامه است که پی میبریم که کاوهی آهنگر کرد بوده و ما کردها از نژاد او هستیم و او هیچگاه در شاهنامه به تمجید قوم خاصی نپرداخته بلکه همواره ایران اساطیری را ستایش میکند. فردوسی تنها راوی اسطورههایی بوده که بازگو کنندهی دوران (پیشدادیان و کیانیان) است، دورانی که با اسطورههای ما کردها نیز مشترک است و به یقین میتوان پیشدادیان و کیانیان را اسطورههای دوران ماد دانست. برای مثال کیخسرو شاه کیانی نیز یکی دیگر از شخصیتهای اساطیری و جاودانی در شاهنامه است که کردها نیز خود را از نسل او میدانند، به طوری که نام او را همواره در سرود ملی خود«ئهی رهقیب» میآورند و به او احترام میگذارند:
ئێمه رۆڵهی میدیاو کهیخسرهوین ــ ما فرزندان ماد و کیخسرو هستیم
دینمان، ئائینمان، ههر نیشتمـــــان ــ دین و آیینمان سرزمین ماست
این را هم باید دانست که اسطوره با افسانه کاملا فرق میکند، چون اسطورهها میتوانند حقیقت داشته باشند ولی تاریخ وقوع آنها برای ما نامشخص است، اما افسانهها خیالی و تنها زادهی ذهن خلاق انسانهاست. مثلا امروزه تاریخ یونان، روم و مصر باستان را با استناد به اسطورههای آنها به صورت تاریخ مدون در میآورند و نه تنها هیچ مانعی ندارد بلکه قابل قبول نیز میباشد، اما جالب است که در مورد تاریخ ایران نمیتوان چنین کاری را انجام داد و همین غربیها اسطورههای ایران باستان را واقعی نمیدانند و آنرا به عنوان منبع تاریخی معتبر نمیپذیرند! که این نیز مقولهای دیگر است و شرح آن در این جستار نیست.
و اما فردوسی در شاهنامهی خود شرح میدهد که آن جوانانی که توسط آشپزهای ضحاک رهانیده میشدند، به کوه و صحرا پناه میبردند و با زیاد شدن تعداد آنها و با رهبری کاوهی آهنگر به قیام بر علیه ضحاک برمیخیزند و در نهایت او را نابود میکنند و فریدون را به جای او بر تخت شاهی مینشانند. او در شاهنامهی خود که آنرا با الهام از اساطیر ایرانی سرودهاست، کردها را از نژاد جوانانی میداند که از دام ضحاک رهانیده شده و به کوهستان پناه میبرند، و برای از بین بردن اهریمن، دروغ و بیعدالتی، راه مبارزه با ضحاک ستمگر را در پیش میگیرند. این بدان معناست که این جوانان کرد، نه تنها شبان و چادرنشین نبودهاند، بلکه کسانی بودهاند که در جامعهی آن روزگار نیروی متفکر و اندیشمند جامعه محسوب میشدهاند و تاب و تحمل زورگویی و استبداد را نداشتهاند، و خوردن مغز آنها توسط مارهای دوش ضحاک، به مثابهی از بین بردن فکر و اندیشهی آنها بودهاست:
همی بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
از آن دو یکی را بپرداختند
جزین چارهای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسپند
بیامیخت با مغز آن ارجمند
یکی را به جان داد زنهار و گفت نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر
تو را از جهان دشت و کوه است بهر
به جای سرش ز آن سری بی بها خورش ساختند از پی اژدها
ازین گونه هر ماهیان سی جوان ازیشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست
بر آن سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بدیشان بزی چند و میش سپردی و صحرا نهادند پیش
کنون "کرد" از آن تخمه دارد نژاد
که ز آباد ناید به دل برش یاد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 04-05-2012 در ساعت 08:32 PM
|