نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 04-13-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



آن یکی عاشق به پیش یار خود
می‌شمرد از خدمت و از کار خود
کز برای تو چنین کردم چنان
تیرها خوردم درین رزم و سنان
مال رفت و زور رفت و نام رفت
بر من از عشقت بسی ناکام رفت
هیچ صبحم خفته یا خندان نیافت
هیچ شامم با سر و سامان نیافت
آنچ او نوشیده بود از تلخ و درد
او به تفصیلش یکایک می‌شمرد
نه از برای منتی بل می‌نمود
بر درستی محبت صد شهود
عاقلان را یک اشارت بس بود
عاشقان را تشنگی زان کی رود
می‌کند تکرار گفتن بی‌ملال
کی ز اشارت بس کند حوت از زلال
صد سخن می‌گفت زان درد کهن
در شکایت که نگفتم یک سخن
آتشی بودش نمی‌دانست چیست
لیک چون شمع از تف آن می‌گریست
گفت معشوق این همه کردی ولیک
گوش بگشا پهن و اندر یاب نیک
کانچ اصل اصل عشقست و ولاست
آن نکردی اینچ کردی فرعهاست
گفتش آن عاشق بگو که آن اصل چیست
گفت اصلش مردنست ونیستیست
تو همه کردی نمردی زنده‌ای
هین بمیر ار یار جان‌بازنده‌ای
هم در آن دم شد دراز و جان بداد
هم‌چو گل درباخت سر خندان و شاد
ماند آن خنده برو وقف ابد
هم‌چو جان و عقل عارف بی‌کبد
نور مه‌آلوده کی گردد ابد
گر زند آن نور بر هر نیک و بد
او ز جمله پاک وا گردد به ماه
هم‌چو نور عقل و جان سوی اله
وصف پاکی وقف بر نور مه‌است
تا بشش گر بر نجاسات ره‌است
زان نجاسات ره و آلودگی
نور را حاصل نگردد بدرگی
ارجعی بشنود نور آفتاب
سوی اصل خویش باز آمد شتاب
نه ز گلحنها برو ننگی بماند
نه ز گلشنها برو رنگی بماند
نور دیده و نوردیده بازگشت
ماند در سودای او صحرا و دشت


........

مثنوی معنوی
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید