نمایش پست تنها
  #24  
قدیمی 07-16-2014
افسون 13 آواتار ها
افسون 13 افسون 13 آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026

3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نامه سرخ

نامه سرخ

دیشب به یاد آن شب عشق افروز
حسرت ، درون مجمر دل می سوخت
حرمان ، به زیر دخمه ی پندارم
شمع هوس ، به یاد تو می افروخت
یاد آمدم چو بوسه ی آتشگیر
می تافت از لبان تو ، لرزیدم
یا چون به روی دو سنگ پستانم
دندان زدی به گرد تو پیچیدم
در زیر آبشار بلند ماه
گیسوی من به روی تو می خوابید
وز کهکشان دیده ی شتابت
راز نگاه شیفته ، می تابید
«میگون» خموش بود و سکوتی سرد
خوابیده بود در دل صحراها
بر گوش آن سکوت نمی آویخت
جز نغمه ی تپیدن قلب ما
پاینده باد لذت آن لحظه
کز جذبه اش دو دیده چو آتش بود
هوشم رمید و روی تو غلتیدم
سر تا به پام لرزش و خواهش بود
یاد آوری که پیکر عریانم
رنگین ز خون سبز چمن گردید ؟
دست تو بهر شستن رنگ آن
چون مه ، به روی قامت من لغزید ؟
آشفته بود زلفم و می گفتم
خواننده راز شام هوس رانی
خواننده و از ملامت همسالان
گیرد دلم غبار پشیمانی
خندیدی و به طعنه نگه کردی
یعنی که دختران همه می دانند
«سرمگو» ز شیوه ی ما پیداست
راز درون ز حال برون خوانند
«فرخ» سه ماه می گذرد زانشب
دردا ، کنون ز شهر شما دورم
دورم ولی هنوز تو را جویم
دانی که از فریب و ریا دورم
باور بکن مصاحب و همرازم
جز خاطرات عشق تو ، یاری نیست
جانم ازین شکنجه ی تنهایی
بر لب رسید و راه فراری نیست
گاهی به خویش گفته ام ای غافل
با انتحار می رهی از این دام
اما دوباره یاد تو می گوید
آید زمان عشق و وصال و کام
« شیراز « با تمام دل افروزیش
در چشم من ستاره خاموشی است
بیگانه ام ز مردم و حیرانم ، کاین سر نوشت عشق
و همآغوشی است
منظورم از نوشتن این نامه
بشکستن صراحی دردم بود
دردی که سرنوشت پریشانی
دیریست تا به ساعر جان فزود
چرخیده شب ز نیمه و ناچارم
کوته کنم حدیث دل ناشاد
پایان نامه عهد قدیم ماست :
«نوشین» شراب ساغر «فرخ» باد !
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید