هم از آب و هم آبی باش
بیا در قحطی خورشید
شب ها آفتابی باش
بیا آغوشتو وا کن
به روی دست های من
بیا هم گریه ی عاشق
طلسم بغضمو بشکن
بزن سرمشق چشماتو
که رفتن خشک و دلخیسه
بذار این عاشق شاعر
یه شعر تازه بنویسه
بگیر از دسته من داسو
بده اون بوته ی یاسو
بیا بگردو برگردون
به روز اوله سازو
ببارید ابرها بر من
که من محتاج بارونم
من اینجا تشنه درقحطی
نماز عشق میخونم
پویا بیات
|