چای با طعم خدا از عرفان نظر آهاری
چای با طعم خدا
این سماور جوش است
پس چرا میگفتی
دیگر این خاموش است؟!
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
دستهایت:
سینی نقره نور
اشکهایم:
استکانهای بلور
کاش
استاکانهایم را
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
__________________
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
|