نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 04-12-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ماه آواز ايران قمر

حالا کمپانی "his master’s voice" از بریتانیا راهی تهران می شود و اولین صفحات از صدای قمر ضبط می شوند.در همان زمان نماینده کمپانی پلیفون به منظور ضبط صفحه گرامافون به تهران مي آيد و پس از مذاکره با امیر جاهد قرار شد چند صفحه با صدای قمر ضبط کند . این ترانه ها و سرودها برای اولین بار با صدای قمر ضبط شد :

تا جوانان ایران به جان و دل نکوشند ، ای نوع بشر تا کی به ابنای وطن ، در ملک ایران / این مهد شیران ، هزار دستان به چمن ، بهار است و هنگام گشت ، در بهار امید .

از این به بعد صدای قمر از محافل خصوصی فراتر رفت و به میان مردم راه یافت .محتواي اين صفحات بيشتر تصانيف قديم، آهنگهايي از ني داوود و نيز آواز تنها با تار و ويولن بود که به همراهي تار مرتضي خان و يولن برادرش موسي ني داوود اجرا مي شد. البته به دليل اينکه در آن زمان ضبط صفحات به طريقه اکوستيکي (بدون نيروي برق جهت افزون سازي صدا) انجام مي شد، از نظر کيفيت صوت و رسايي صدا چندان مطلوب نيست.

پس از آن، کمپاني پوليفون بود (1927 با برچسب قرمز رنگ، آلمان) که بيشتر آواز قمر بهمراه تار امير ارسلان درگاهي و يا تصانيفي از امير جاهد را در بر داشت. در يکي از اين صفحات، قمر را حسين خان باحقي با ويولن همراهي کرده است. آوازي است در ابوعطا و حجاز که مطلع آن شعري از مرحوم ميرزاده عشقي است.:

هزار بار مرا مرگ به از اين سختي است براي مردم بدبخت مرگ خوشبختيست .

پس ازدو سال(در سال 1308 شمسي) مجددآ ضبط صفحات آغاز شد که اينبار با تکنيک ضبط به طريقه برقي بر کيفيت و روشني صدا بسي افزوده شد و آثار جاودانه تري در خود جاي دادند و اين امر تا سالهاي مياني دهه دوم قرن حاضر(شمسي) ادامه يافت و کمپاني هاي ديگري چون پارلوفون، اويون و باز هم پوليفون (1929 برچسب زرد – در کنار صفحات نوشته شده بود: با برق پر شده) به صبظ آثار گرانقدري از اين هنر مند بزرگ مشغول شدند قمر در برخي صفحات نيز به همراه تار قوام – تار ميرزا حسن خان اعتضادي و فلوت يعقوب خان رشتي آواز خوانده است. قدرت حنجره به همراه گرمي صدا و سرعت و تنوع زياد در غلت ها و تحريرها از ويژگي هاي منحصر بفرد صوت اوست. قمر در بعضي موارد هم به بازخواني برخي تصانيف عارف قزويني پرداخته که به جذابيت آنها صد چندان افزوده است. از جمله اند:

"گريه کن که گر سيل خون گريي ثمر ندارد" در مايه دشتي،

"اي دست حق پشت و پناهت باز آ" در مايه افشاري،

"چه شورها که من بپاز شاهناز مي کنم" در شور و چند تصنيف ماندگار ديگر که از جمله اين آثار است.

از بهترين تصانيفي که قمر در صفحات گرامافون خوانده است مي توان به "ز من نگارم" در ماهور از درويشخان با شعر بهار، "موسم گل" در مايه دشتي با شعر وحيد دستگردي و اهنگي از موسي معروفي، "شاه من رحمتي به حال زارم" در مايه اصفهان با آهنگي از ني داوود و شعر پژمان بختياري، "شمع و پروانه" با شعر سعدي و آهنگ ني داوود در بيات زند و چندين تصنيف زيباي ديگر که بيشتر آنها ساخته ذهن خلاق و پنجه توانمند استاد مرتضي ني داوود است اشاره کرد.از تصانيفي هم که ساخته مرحوم امير جاهد بوده و به همراه تار درگاهي اجرا کرده مي توان به "امان از اين دل" در سه گاه براي فوت ايرج ميرزا، "در ملک ايران" در مايه دشتي، "هزار دستان به چمن" در چهارگاه، "بهار است هنگام گشت" در بيات زند، "به گردش فروردين" بياد مرحوم درويش در ماهور و دهها تصنيف دلنشين ديگر اشاره کرد که هم شعر و هم موسيقي هر يک را هنرمند گرانمايه شادروان محمدعلي امير جاهد ساخته بود.

قهوه خانه ها با زحمت فراوان گرامافون ميخريدند تا صداي قمر پخش كنند و به پشتوانه ي صداي قمر است كه راديو تاسيس ميشود و به صداي قمر است كه مردم در قهوه خانه ها و كافه ها جمع ميشوند تا مانيفست هاي انقلابي بهار و عارف و ناله هاي سوزناك و دردناك زندگي را اين بار از دهان اين قُمري خوشخوان بشنوند و از اين رو راديو گسترش ميبايد و در ابعاد جامعه شناسي موج مهاجرت از روستا به شهر آغاز ميگردد.



سال 1303 گراند هتل

بيش از سه هزار نفر در خيابان لاله زار جمع شده اند. بين صحبت ها همه چيز هست ، اضطراب، تشويش، اشتياق ، تعجب.خبر در جمعيت پيچيد “ آمد “ “ قمر آمد“. آوازه خوان جوان سر به زير دارد . چشمها نگران اند. نمي دانند آخر اين ماجرا چه خواهد شد. در سالن جاي سوزن انداختن نيست . مردم منتظرند . پرده ي آلبالويي كنار مي رود و قمرالملوك وزيري زاده ظاهر مي شود . مردم باورشان نمي شود اين سرآغاز دوراني نو است . باور كردني نبود همانگونه كه پس از گذشت هشتاد سال امروز نيز هيچيك از ما آنرا باور نخواهد داشت . ولي فقط يك زن ، فقط يك زن ميتوانست چنين پولادين اراده اي را به نمايش عموم بگذارد.

اولین کنسرت خود را در سال 1303 در سالن گراندهتل واقع در خیابان لاله زار اجرا کرد قمر از خوانندگانی است که اولین بار با چادر و روبنده در گراند هتل-که مجلل ترین سالن تهران بود آواز خواند.والبته چنین کاری در آن روزها متهورانه ترین و شاید خطر ناک ترین کاری بود که با توجه به تعصبات مذهبی امکان داشت.معذلک قمر الملوک با کمال بی باکی به روی سن امد و آواز خواند.اما در آن جلسه از هر سه نفر یک نفر مامور نظمیه بود و در پشت درهای گراند هتل هم ده ها مامور پلیس کشیک می دادند و تمام محوطه لاله زار قرق شده بود.هنگامی که در اولین جلسه که قمر خواند تحولی در عالم هنر ایران آغاز شد و شور و هیجانی در سالن تهران بر پا شد که تا آن زمان در تهران دیده نشده بود. قمر تمامي عوايد کنسرت را به امور خيريه اختصاص داد

اين كنسرت با همراهي ابراهيم خان منصوري و مصطفي نوريايي (ويلن)، شکرالله قهرماني و مرتضي ني داوود (تار)، حسين خان اسماعيل زاده (کمانچه) و ضياء مختاري (پيانو) در گراند هتل برگزار شد. در همين کنسرت بود که وي براي اولين بار تصنيف جاودان مرغ سحر را خواند.

مرغ سحر ناله سرکن / داغ مرا تازه تر کن / ز آه شرر بار این قفس را / بر شکن و زیر و زبر کن /...

حالا "بهار" می سراید. "نی داوود" آهنگش می کند و "قمر" آوازش می کند.

اين تصنيف از آن پس به آواي مظلوميت توده ي رعيت ايراني تبديل شد و آهنگي جاودانه كه پس از سرود اي ايران بسيار از گلوي زن و مرد اين سرزمين خوانده شد.



دختري كه در فقر و بي پناهي با مادربزرگ خود در محلهء سنگلج از همان آغاز كودكي و با صداي لطيف اش مرثيه خواني مي كرد ، امروز در سالن گراند هتل نه تنها براي زنها ، كه براي همه ميخواند



همانطور که نخستين ترانه ضبط شده او به دلايل سياسي جمع اوري و نابود شده است. ني داوود معتقد است که همان اولين کنسرت کافي بود تا قمر الملوک به مردم معرفي شود. « بعد از پايان کنسرت،هرکس ديگري را مي ديد،از قمر مي گفت و مي پرسيد. ترانه هايش را حفظ مي کردند و مي خواندند. بعد از اين کنسرت قرار شد در "سينما پالاس" که جاي بيشتري داشت کنسرت بدهيم. شبي که اين کنسرت برگزار شد،از چهارراه اسلامبول تا چهارراه لاله زار، جمعيت، خيابان را بند آورده بود. صندلي ها را چند ساعت قبل از آغاز کنسرت پر کرده بودند و در کنار صندلي ها صدها نفر ايستاده بودند. وقتي به خيابان اسلامبول رسيديم راه عبور نداشتيم. در سينما را بسته بودند. اما مگر مردم مي رفتند!... » سيستم استبدادي مانند هميشه ايام از خروش توده ها در هراس مي افتد. رفت و آمدها، همگي مختل شده و سرانجام،گروه به همراه قمر روي سن مي رود. ني داوود مي گويد که در اين کنسرت، قمر با خواندن همان ترانه اي شروع کرد که شب عروسي خوانده بود. « اين ترانه آنقدر بر دل مردم نشست که سال ها بر سر زبان ها بود. از همان شب،قمر با مردم يکي شد و تا آخرين لحظات زندگي نيز از مردم فاصله نگرفت. براي مردم مي خواند و براي مردم زندگي مي کرد. آنچه داشت متعلق به همه بود و آنچه را به خاطر صداي بي نظيرش مي گرفت،بي دريغ بين مردم تقسيم مي کرد.



در سال 1307 کلمه وزیری را با اجازه استاد، به دنبال نام خود می افزاید. برای اینکه زمانی مورد اعتراض استاد علینقی وزیری قرار نگیرد نزد وی می رود و به او می گوید : " من به حرمت نام شما و علاقه ای که به هنرتان دارم لقب شما را برای خودم انتخاب کردم . آیا شما مرا سرزنش می کنید؟ " و وزیری در پاسخ می گوید : " نه تنها شما را سرزنش نمی کنم ، بلکه مایه خوشحالی و افتخار خانواده من است که هنرمندی مانند شما یکی از اعضای آن باشد " .

روح الله خالقی :"در سال 1307 شمسی روزی قمر به مدرسه عالی موسیقی آمد. استاد علینقی وزیری تار نواخت و قمرآواز خواند. مجلس دوستانه ای بود و چنان آوازش در دل ما تاثیر کرد که هنوز هم آن خاطره شوق انگیز فراموش نشده است.



در سال 1308 به نفع شير خورشيد سرخ کنسرت داد و عوايد آن به بچه هاي يتيم اختصاص داده شد. به گفته دکتر خرمي 426 صفحه و به گفته دکتر سپنتا 200 صفحه از قمر ضبط شده است.

گشايش راديو به سال 1319 بزرگترين تکيه گاه قمر و هنرمندان همزمان او بود. مردم توانستند در سطحي گسترده تر با او رابطه برقرار سازند. رابطه اي که به زودي به پيوندي ناگسستني تبديل شد. ديگر همهً گوش ها تشنه صداي مخملي قمر شده بود. قمر ديگر به اوج شهرت رسيده بود و بزرگان شعر و ادب و موسيقي براي ديدارش و بهره گيري از صداي يکتايش سرودست مي شکستند. تاريخ موسيقي ملي ما، هرگز چنين اوج پيروزمندانه اي را به نام کسي ثبت نکرده و چنين جذبه اي را در هنر و صداي کسي به ياد ندارد. مقتدران کيسه هاي اشرفي به او هديه مي کردند و هنرمندان بي زور و زر، عشق هيجان زدهً خود را نثارش مي ساختند. تيمورتاش وزير دربار عاشق دلخستهً او بود، عارف قزويني شيفته و مجذوب او شده بود و ايرج ميرزا با وجود خوبرويان ديگرش دل در گرو عشق قمر داشت. قمر نيز مانند عارف درويش بود. از گردآوري زر و سيم پرهيز مي کرد و به اصطلاح اهل فن گردآوري، از (عقل معاش) بي بهره بود. درآمدهاي بزرگ و هداياي گران را به دست نيامده از دست مي داد. اندرزهاي مشفقانهً دوستان نيز در او مؤثر نيفتاد و حتي در هنگام تنگدستي نيز گشاده دستي را از دست نمي نهاد.

حسن علوي کيا در مجله ره آورد چنين مي نويسد : در سالهاي 1325 يا 26 با عده اي از دوستان در خانه دکتر فرزين دندان پزشک دعوت داشتيم که قرار بود قمرالملوک وزيري هم در آن ميهماني شرکت کند همراه دکتر به کاباره اي که قمر مي خواند رفتيم و بعد از ساعت 10 شب سوار اتومبيل ما شد و گفت مي خواستم خواهش کنم مرا به حدود اکبرآباد ببريد که قبول کرديم. وقتي به آنجا رسيديم به يکي از باغ هاي قديمي وارد شد و داخل ساختمان توي اتاقي رفت که محل سکونت باغبان بود. پنجره اي به خارج داشت که داخل اتاق ديده مي شد. قمر وارد اتاقي شد که يک زن و مرد جوان با دو بچه زير کرسي نشسته بودند. قمر يکي از بچه ها را که ظاهرأ بيمار بود بغل گرفت و بوسيد و کيف پول خود را باز کرد و يک بسته اسکناس در آورد و روي کرسي گذاشت. معلوم شد مزد آن شب کاباره را به اين خانواده داده است. قمر وقتي بيرون آمد عذرخواهي کرد و گفت مادر اين بچه بيمار سالها به من خدمت کرده و من هر شب به آنها سر مي زنم

خیلی زود، اشعار ملی و میهنی با صدای قمر نقل هر معبر و هر محفل ایران آن روزگار می شود. روح مبارزه و تحول در بسیاری از اشعار آوازهای او موج می زند. ایران در حال پوست انداختن است . گذار از سنت به تجدد در مسیری سنگلاخ پیش می رود. قمر می خواند و می خواند : " موسم گل" ، "شاه من رحمتی به حال زارم" ،"شمع و پروانه". و تصانیفی که محمد علی امیر جاهد می سازد : "در ملک ایران"،"هزار دستان به چمن"،"بهار است هنگام گشت" ، "به گردش فروردین"( به یاد درویش) قمر در سوگ ایرج میرزا در دستگاه سه گاه اوضاع اجتماعی،سیاسی میهن مارا چنین فغان می کند:

" امان از این دل( برای خاموشی ایرج میرزا) : امان از این دل که داد / فغان از این دل که داد/..../ تا کی به هر انجمن نیلی کنم پیرهن / نوشم به یاد وطن، جامی پر از خون /.../ ساقی به پا خیز،شوری برانگیز/ مطرب بزن چنگ، چنگی دلاویز/....

اما او همچنان همه چيزش را به پاي مردم مي گذارد . او از نخستين هنرمنداني بود كه در سال 1306 براي بزرگداشت يك هنرمند از كارافتاده (شكرالله همداني) و به نفع او كنسرت داد. در اوج شهرت براي مردم عادي آواز مي خواند ، براي يتيمان ، فقرا .ورعيت. او هرچه دارد مي بخشد و هر روز محبوب تر مي شود

پرویز خطیبی در کتاب خود ( خاطراتی از هنرمندان) از زبان استاد "موسی نی داود" می نویسد . زنده یاد "نواب صفا" (1) نیز همین خاطره را در کتاب خود ( قصه شمع / چاپ دوم سال 1378 / نشر البرز ) به رشته تحریر درآورده است .

] "نی داود" میگفت : یک شب در خانه "تیمور تاش" وزیر دربار مقتدر "رضا شاه" که تازه تاجگذاری کرده بود، دعوت داشتیم، جمعی از رجال و شخصیت های معروف در آن مجلس حضور داشتند و اواسط شب ناگهان "رضا شاه" وارد مجلس شد و ما که انتظار نداشتیم با شاه روبرو شویم، تا حدودی دست پاچه شدیم . شاه که متوجه این مسئله شده بود، در حالی که شنل آبی را از دوش خود برمیداشت، با صدای پرآهنگش خظاب به من و برادرم ( مرتضی ) گفت : "ادامه دهید" و ما دستور شاه را اطاعت کردیم .

جالب اینکه آنشب بی آنکه قصد خاصی داشته باشیم، ترانه (مرغ سحر ) را نواختیم . مرغ سحر که آهنگش از "مرتضی" و من و اشعارش از "ملک الشعرای بهار" است در واقع ترانه ای است که استاد "بهار" برای مخالفت با "رضا شاه" سروده است .

بهار در دوره چهارم مجلس جزو طرفداران "رضا خان سردار سپه" بود اما پس از به قدرت رسیدن او، احساس کرد که شاه، حکومت دیکتاتوری بوجود آورده است، بنابراین راهی جز مخالفت نبود و چه راهی بهتر و موثرتر از سرودن شعر، بر روی آهنگی که در آن روزگار زبان به زبان و سینه به سینه حفظ شد و امروز هنوز یکی از برجسته ترین و قشنگ ترین ترانه هاست .وقتی هنر نمایی "قمر" تمام شد، "رضا شاه"، کمی با رجال حاضر در مجلس گفتگو کرد، بعد هم به سراغ ما آمد و، "قمر" و "مرتضی" و مرا، مورد محبت قرار داد و رفت .

پس از رفتن او "تیمورتاش" با چهره ای برافروخته، به مرتضی، اعتراض کرد که چرا این آهنگ را اجرا کرده است . "قمر الملوک" فورا جواب داد که این پیشنهاد من بود و گناهی متوجه برادران "نی داود" نیست . به این ترتیب، "قمر" ما را از یک مخمصه بزرگ نجات داد و گر نه ممکن بود "تیمورتاش" من و برادرم را به زندان بیاندازد .

چند ماه پس از آن شب بود که ترانه (مرغ سحر) بر سر زبانها افتاد و عجیب اینکه بخاطر شخصیت "قمر" شهربانی "مختاری" در صدد جمع آوری صفحه برنیامد و (مرغ سحر) به تعداد زیاد و به قیمت گزاف بفروش رسید . (کتاب "خاطراتی از هنرمندان، تالیف پرویز خطیبی، چاپ اول، ص 22-21، به اهتمام فیروزه خطیبی ) [

قمر در آستانه 20 سالگی، نخستين کنسرت خود را در تالار گراند هتل، در خيابان لاله زار تهران برگزار می کند. کنسرتی سرنوشت ساز نه تنها برای او، که برای جامعه زنان هنرمند ايران.

اين کنسرت را می توان- و بايد- يک حادثه بزرگ تاريخی به حساب آورد. حادثه ای که اهميتی چند وجهی دارد..

قمر به هنگام نخستين کنسرت خود که در آن " بي حجاب " ظاهر شده بود، سر و کارش به نظميه افتاد



اين ماجرا اگر چه براي او خوشايند نبود، ولي بهرحال سر و صدايي کرد که در نهايت به سود موسيقي و جامعه زنان بود. قمر خود دربارهً نخستين کنسرتش مي گويد : " ... آن روزها، هر کس بدون چادر بود به کلا نتري جلب مي شد. رژيم مملکت تغيير کرده و پس از يک بحران بزرگ دورهً آرامش فرا رسيده بود مردم هم کم کم به موسيقي علاقه نشان مي دادند. به من پيشنهاد شد که بي چادر در نمايش موزيکال گراند هتل حاضر شوم و اين يک تهور و جسارت بزرگي لازم داشت. يک زن ضعيف بدون داشتن پشتيبان، ميبايست برخلاف معتقدات مردم عرض اندام کند و بي حجاب در صحنه ظاهر شود. تصميم گرفتم با وجود مخالفت ها اين کار را بکنم و پـيه کشته شدن را هم به تن خود بمالم. شب نمايش فرا رسيد و بدون حجاب ظاهر شدم و هيچ حادثه اي هم رخ نداد، و حتي مورد استقبال هم واقع شدم و اين موضوع به من قوت قلبي بخشيد و از آن به بعد گاه و بيگاه بي حجاب در نمايش ها شرکت مي جستم و حدس مي زنم از همان موقع فکر برداشتن حجاب در شرف تکوين بود ... " . او نخستين زني بود که بعد از قرةالعين بدون حجاب در جمع مردان ظاهر شد. و مي گفت:

مرمرا هيچ گنه نيست به جز آن که زنم زين گناه است که تا زنده ام اندرکفنم



ساسان سپنتا در مورد كنسرت قمر می نويسد: در اولين كنسرتى كه داد به كلانترى جلب شد و به او تاكيد كردند و التزام گرفتند كه بى حجاب ظاهر نشود و بدون اجازه ى شهربانى صفحه ضبط نكند.



” آن شب يکی از خاطره انگيز ترين شب های زند گی من است که هرگز فراموش نمی کنم . وقتی وارد سالن شد م همه جا را جمعيت گر فته و ناگفته نماند که خيلی ها هم ناراحت و حتی عصبانی بودند . ترس مبهمی در وجودم خانه کرده بود . من با تاج گل زيبا يی روی صحنه ظاهر شد م . حاضران با کف زد ن و شور و شوق ورود م را به صحنه گرامی داشتند و اين همه استقبال ناگهان به من اعتماد به نفس بخشيد و جان داد . بی اختيار اشک شوق در د يد گانم آمد ، اما نوای ساز مرتضا خان به دادم رسيد و فرصتی يافتم تا حنجره ام را که بر اثر فشار بغض منقبض شده بود ، آرام کنم . روی از جمعيت بر گرفتم و نگاهم را به سمت مرتضا خان دوختم و او پس از مد تی با اشاره ی سر و چشم به من فهمانيد که بايد آواز را شروع کنم آب دهانم را قورت دادم و با رعايت آنچه که تعليم ديده بودم ، آواز را آغاز کردم و ديگر از عهده بر نمی آيم که بگويم مردم در پايان چه کرد ند .اما بعد ازاجرای کنسرت مرا به کلانتری احضار نمود ند وتعهد گرفتند که ديگر بی حجاب نخوانم ومشوقانم را که فکر می کردند بعد از اين اجرا سلامت به خانه ام نمی رسم در نگرانی بسيار گذاشتند . اما من بر خلاف تعهدی که سپرده بود م ، باز هم به صحنه رفتم و بی حجاب رفتم و بی حجاب هم آواز خواندم



حضور بی حجاب و نقاب او در نخستين کنسرت گراند هتل، راهبندان های هراس آوری را از پيش پای زنان هنرمند برداشت و موسيقی تکصدايی سنتی را از طراوت صدای زنانه برخوردار ساخت.



به گفته اغلب كسانى كه قمر را از نزديك می شناختند وى شخصيتى متكى به خود و جسور داشته و عليرغم مشكلاتى كه براى يك زن هنرمند در آن دوره وجود داشت، با اتكا به نفسى شديد خود را بى نياز از حامى و پشتيبان احساس می كرد. شايد از دست دادن والدين در كودكى و ازدواج ناموفق در سنين خيلى پايين و تنهايى تاثير زيادى در شكل گيرى شخصيت وى گذاشتند



بد ينگونه می توان گفت قمر نخستين زنی بود که توانست با گستاخی بسيار مزرهای ممنوع را در ايران درهم بشکند از آن پس قمر الملوک وزيری به شهرتی همپايه با استعداد شگرف و هماهنگ با صوت جادويی خود رسيد شهرت او روز افزون گشت. مردم برای ديدن او سر و دست می شکستند . برایش کنسرت ها تدارک ديده می شد و بليت اين کنسرت ها به بهای بسيار بالا ، بين 20 تا 25 تومان – يعنی برابر با حقوق ماهانه ی يک کارمند عالیرتبه ی آن زمان – به فروش می رسيد و اين مبلغ در بازار سياه گاه چند برابر می شد در همين زمان بود که علی وکيلی ، بنيان گذار سينما سپه تهران ، برای او کنسرتی شش روزه ترتيب داد که اين شش روز به علت استقبال بی سابقه ی مردم به شش هفته کشيد بليت های اين کنسرت به 50 تومان هم رسيد و حتی در شب های آخر بسياری ازکسانی که بليت نشستن به دست نياورده بودند، تا پايان برنامه ، کنار سالن سراپا گوش ايستاد ند مردم که در تمام مدت خواندن او نفس نمی کشيدند ، بعداز پايان خواندن آنقدر شگفت زده می گشتند که بی توجه به فاصله ی خودشان و صحنه – با شور و هيجان – آنچه از پول طلا و اسکناس و انگشتری و گردن بند و طوق و خلخال به همراه داشتند ، به سوی او پرتاب می کردند. قمر هم اين مردم را دوست می داشت و می دانست که متعلق به آنهاست



او از همان آغاز کار، خط خود را يافته بود . پس تمامی اين هدايا را می پذيرفت و برای مردم پايين تر به هزينه می رساند ؛ خانه های کوچک می خريد و برای دخترکان تنگد ست جهيز ، يه مردم بی خانمان سر پناه می داد ، بدهی مقروضان را می پرداخت برای بيمارستان ها تخت می خريد و بطور کلی می توان گفت که اين سرمايه های متراکم در دست های مهربان او به گردش در می آمد

صداي قمر وسيع، با حال، توانا و داراي تحريرهاي متنوع بود و ضمن مهارت در اجرا، داراي روح بيان و بليغ بود. او تحريرها را در محدوده صداي خود (متسو سوپرانو) به راحتي اجرا کرده است. صداي او داراي حالت دليري، خوش باطني، وسعت نظر و آزادگي بود. فضاي صوتي گلو و دهان و غنه او به گونه اي بود که هارمونيکهاي مطبوع باصوت بنيادي تلفيق شده را به صورت صوت دلپسند عرضه مي کرد. قمر قواعد تنفس صحيح را به هنگام خواندن با قريحه طبيعي دريافته بود و به کار مي بست.

قدرت صداي قمر به طنين صدايش بستگي داشت، برخي از خوانندگان بعدي که در راديو به اجراي برنامه مي پرداختند، اکثرآ بر اثر وجود ميکروفن و دستگاههاي تقويت کننده کمبود دامنه صداي خود را با نزديک خواندن در ميکروفن جبران مي کردند، در حاليکه صداي پردامنه قمر گاه در هواي آزاد و سکوت شب تا فواصل زياد شنيده مي شد. در چنان اوجي صداي او هيچگاه شکستگي حاصل نمي کرد و از نوتهاي اصلي خارج نمي شد بلکه تحرير ها را بدون فشار با راحتي و بطور مطبوع ادا مي کرد.

طنين صداي قمر خاص او بوده است. چون از اول با ساز پرده دار (تار) تمرين کرده بود نوتهاي گام را به خوبي ادا مي کرده و بر اثر نوع بازتاب مطبوع صوت تارهاي صوتي فوق حنجره، آواز او زنگ و درخشندگي خاصي داشت.

وسعت صداي قمر در اجراي تحريرها در بم و اوج ، نشانه توان او در خوانندگي بود. حدود راحت آواز او براي اجرا و خواندن تزيينات ملودي آواز مانند تحريرهاي مختلف و تکيه هاي مسلسل و غيره در تونهاي پيرامون Sol3 و Sol4 يعني حدود فرکانسهاي 293HZ تا 785HZ بود. به همين مناسبت عشاق دشتي با اصفهان را غالبآ در پرده بم نمي خواند و تحريرهاي آن را در اوج صدا يعني نوت Si3 تا نوت Fa4 مي توانست ادا کند.در گوشه هايي مانند حجاز يا عراق اوج صداي او به خوبي نمايان مي گشت و در خشندگي خود را ظاهر مي ساخت. از اين جهت از خوانندگان قديم زن فقط روح انگيز با او قابل مقايسه است.

قمر هم كه براي اين مردم حاضر بود جان فدا كند راهي شهرستان‍ها شد و به هر شهري كه وارد مي‍شد براستي غوغايي بر پا مي‍كرد:
در يكي از شهرستانها پس از سه شب اجراي كنسرت ، فرماندار در مقابل مردم جبهه گرفت و دستور لغو برنامه هاي شب بعد را صادر كرد، اما جاذبه‍ ي وجود و حضور قمر آنقدر زياد بود كه مردم فرماندار را از شهر بيرون كردند...

در زنجان ، هنگام اجراي برنامه آنقدر گل بروي صحنه ريختند كه قمر در ميان آنها ناپديد شد...

در كرمانشاه مسؤلين حاضر نشدند سالن را در اختيار قمر و گروهش قرار دهند ، او كه در اتاقي در يكي از هتل‍ها ساكن شده بود بر بالكن مشرف به خيابان ايستاد و از همان جا براي مردم آواز خواند...


در همدان كه تبعيدگاه عارف قزويني شاعر و تصنيف سراي مردمي بود (و اصلاً قمر بيشتر بخاطر او به آنجا رفته بود) يكي از شورانگيزترين كنسرت‍هاي قمر بر گزار گرديد. عارف با چهره ‍اي تكيده در اين كنسرت حضور يافت. قمر پيش از شروع برنامه از او با احترام كسب اجازه نمود، عارف باحركت آرام سر به او پاسخ گفت، آنگاه قمر آغاز خواندن كرد ، از هميشه سحرانگيزتر... و عارف تا پايان خواندن گريست. برنامه كه پايان يافت ، سينه ريزهاي طلا و گلدان‍هاي نقره بود كه به سوي او سرازير گرديد قمر تمام هدايا را با افتخار به عارف پيشكش نمود، اما عارف با عزت نفسي كه در خود داشت نپذيرفت ، و قمر هدايا را از سوي عارف ميان فقرا قسمت كرد... (۳)
در آن روزها درآمد كنسرت‍هاي قمر سر به فلك مي‍كشيد. ، در مجالس خصوصي بعد از هر چهچه‍ اي كه قمر مي‍زد كمترين صله ‍اش اين بود كه دهانش را پُر از اشرفي طلا كنند
اما قمر هرگز در برابر اين اعيان و اشراف سر خم نكرد ، او صله ‍ي هنر خود را مي‍گرفت ولي روحش در آسمان ديگري در پرواز بود. او به دور از شعارهاي تو خالي و پر از سروصدا و مردمي ‍بود.
رضا وهداني در اين زمينه مي‍نويسد؛ يك شب بعد از اجراي كنسرت در گراند هتل و اوج شهرت قمر بود كه تيمور تاش وزير دربار رضاشاه ، از مهماني مجللي ياد داشتي براي قمر فرستاد وازاوخواست كه به خانه ‍اش برود. قمر از رفتن خودداري كرد و زير نامه نوشت: اگر تو تيمورتاش هستي ، من هم قمرم!

اما قمر هر چه از رجال اين چنيني دوري مي‍جست ، به محافل ادبي عشق مي‍ورزيد. شاعران پر آوازه ‍ي آن دوران از قبيل؛ ملك الشعراي بهار ، ميرزاده عشقي ، عارف ، ايرج ميرزا ، شهريار او را چون نگيني پر بها در حلقه ي خود مي‍گرفتند و هنر او رادرحد يك هنرمند آزاده ارج مي‍گذاردند و موجه‍ترِين و زيباترين شعرهاي خود را به او مي‍دادند تا بخواند و نيز در وصف او شعر‍هاي زيبا مي‍سرودند ، در اين ميان شيفتگي ايرج ميرزاي خوش ذوق- كه گويا گوشه‍ي چشمي هم به قمر داشت - از همه بيشتر بود او در چندين شعر خود از قمر به صراحت نام مي‍بَرَد. در يكي از اين شعرها در ستايش قمر مي‍گويد:
قمر آن نيست كه عاشق بَرَد از ياد او را
يادش آن گل نه ، كه از ياد برد باد او را
مَلَكي بود قمر پيش خداوند عزيز
مرتعي بود فلك خرّم و آزاد او را
چون خدا خلق جهان كرد به اين طرز و مثال
دقتي كرد و پسنديده نيافتاد او را
ديد چيزي كه به دل چنگ زند در او نيست
لاجَرَم دل ز قمر كَند و فرستاد او را
حسن هم داد خدا بر وي و حسن عجبي
گر چه بس بود همان حسن خدا داد او را
بلبل از رشك وي اينگونه گلو پاره كند
ورنه از بهر چه است اين همه فرياد او را؟

قمر هم بعد از مرگ ايرج ميرزا به سر ِ خاك او رفت و ترانه‍ي "امان از اين دل..." ، سروده‍ي امير جاهد را با آواز مؤثر به ياد او خواند چرا كه اميرجاهد اين ترانه را به نام ايرج سروده و در بندي حتا نام او را نيز مي‍آورد:
اي گنج دانش! ايرج كجايي؟/ در سينه‍ي خاك پنهان چرايي؟/ تا بوده در اين دنياي فاني / كي بوده از خوبان ، بجز رنج جدايي...

قمر به میرزاده ارادتی خاص داشت:" گاهگاهی برای دیدار عشقی نزد او می رفتم آخرین بار مرا با روی خوش و چهره گشاده پذیرفت. در اتاق او زیلوی مندرس و رنگ و رو رفته ای بود. به اصرار عشقی روی صندلی نشستم و او از وضع زندگی خود معذرت خواست که وسیله پذیرایی ندارد «تیر 1303» یکی از آشنایان سراسیمه به ملاقات من آمد و بدون مقدمه گفت: قمر عشقی را تیر زدند.........!"
وهداني در مقاله‍ي خود مي‍نويسد در آن زمان‍ها بدون استثنا صاحب هر قهوه خانه بخاطر صفحه‍ هاي قمر - با هر جان كندني كه بود - يك گرامافون مي‍خريد و آن وقت ولوله اي جلوي قهوه خانه‍ ي خود به راه مي‍انداخت. قمر كه ناگزير بود براي آنكه شناخته نشود خود را در چادر و پيچه بپوشد و با درشكه رفت وآمد كند ، هر گاه كه اين گروه انبوه و شوريده را مي‍ديد كه دور گرامافون قهوه خانه‍ها جمع شده و مستانه به صدايش گوش مي‍كنند از ته دل قربان صدقه شان مي‍رفت.
مي‍گويند روزي قمر سوار بر درشكه مي‍خواسته به جايي برود كه درشكه از جلوي قهوه خانه‍اي كه صداي قمر را پخش مي‍كرده ، رد مي‍شود. درشكه چي آهي مي‍كشد و مي‍گويد: چه مي‍شد خدا به من هم پولي مي‍داد تا مي‍توانستم قمر را براي عروسي پسرم دعوت كنم. قمر بلا فاصله مي‍گويد: خدا را چه ديده‍اي ، شايد قمر در عروسي پسر تو هم آواز بخواند. درشكه چي از سر ِ حسرت آهي مي‍كشد تا پولدارهايي مثل تيمورتاش‍ها و حاج ملك‍ التجارها باشند ، كجا دست ما به دامان قمر مي‍رسد؟ قمر پس از دلداري درشكه‍ چي بگونه‍ اي كه دو دوست با هم به گفتگو مي‍نشينند ، از كم و كيف عروسي و زمان و مكان خانه‍ي عروسي با خبر مي‍شود و مي‍فهمد كه عروسي در خانه‍اي در جنوب شهر و دو روز د يگر است.
دو روز ديگر ، بعد از ظهر همه‍ ي مقدمات يك جشن با شكوه را از فرش و قالي و ميز و صندلي و شيريني و ميوه و برنج و روغن و ديگ و ديگبر و ظرف و ظروف آماده مي‍كند و به چند نفر مي‍دهد كه به خانه‍ي عروسي ببرند. كارگزاران در پيش چشمان حيرت زده‍ي درشكه چي و اهل خانواده ، خانه را به نحو زيبايي مي‍آرايند و چراغاني مي‍كنند. طرف‍هاي غروب قمر با يك دسته مطرب رو حوضي وارد خانه‍ي عروسي مي‍شود ، با ورود او شور و غوغايي در در و همسيگان در مي‍گيرد، بلوايي به پا مي‍شود ، مردم براي ديدن او به پشت بام‍ها هجوم مي‍برند ، درشكه چي كه تازه موضوع را در يافته است ، مي‍خواهد از شادي و شرمندگي خود را روي پاهاي قمر بياندازد ، اما قمر نمي‍گذارد و مي‍گويد نگفتم خدا بزرگ است ، اين هم قمري كه آرزويش را داشتي و بدان كه من هرگز يك شاخه موي شما‍ها را با صد تا از آنها كه گفتي عوض نمي‍كنم. آنگاه پس از خواندن چند دهن آواز جانانه و هديه دادن به عروس و داماد ، به مطرب‍ها مي‍سپارد تا آنجا كه ممكن است بزنند و بخوانند و عروسي را گرم و نرم كنند و مجلس را ترك مي‍كند.

جعفر شهري كه خود در يكي از اين كنسرت‍ها حضور داشته است ، شرح آن را در كتاب "تهران قديم" به اينگونه مي‍نويسد: "متأسفانه هنگامي كه من وارد سالن شدم ، برنامه شروع شده و قمر به روي صحنه بود و بخشي از آوازش را هم خوانده. دكور عبارت بود از باغ و خانه‍اي روستايي و قمر هم به شكل زني روستايي با پل ِ آلبالويي رنگ چسبان و زيبا و چارقد‍ي گلدار و خوش نقش كه آن را با سنجاق زير گلو محكم كرده بود، جلوي صحنه به روي تخته‍ي نمدي ، پشت چرخ نخ ريسي نشسته و در حالي كه دسته‍ي چرخ را مي‍چرخانيد و وانمود مي‍كرد كه نخ مي‍ريسد ، صداي زيباي خود را در فضا طنين انداز كرده بود. طبق معمول آن زمان خواننده در آغاز غزلي مي‍خواند ، سپس تصنيف و در پايان دو باره آن غزل ِ آغاز را تكرار مي‍نمود. غزلي كه آن شب قمر براي شروع برنامه انتخاب كرده بود ، شعري از سعدي و با اين مطلع بود: جانا بهشت صحبت ياران همدم است / ديدار يار نا متناسب جهنم است". بعد از خواندن غزل قمر نفسي تازه كرد و با صدايي دل نواز به خواندن تصنيفي از امير جاهد به نام " امان از اين دل" پرداخت كه اين تصنِف اينگونه آغاز مي‍شد:
امان از اين دل كه داد / فغان از اين دل كه داد / به دست ِ شيرين / عنان فرهاد /‍اي داد و صد فرياد از اين دل من / اين دل شده سر بار ِ مشكل من / ريزم زبس از ديده قطره قطره / افتاده روي دجله منزل من / رحمي كه از پا... افتادم ‍اي دل / كردي تو آخر... فرهادم ‍اي دل /..... /.

بعد از تصنيف قمر دوباره غزل را تكرار كرد و همچنانكه خط آخر به پايان رسيد ، مردم كه تا آن زمان نفس را در سينه حبس كرده بودند ، با خاموش شدن خواننده يكباره به شور ولوله آمدند و صداي كف زدن‍هاي بي‍فاصله و فرياد‍هاي احسنت و آفرين همه جا را فرا گرفت البته مردم به اين هم بسنده نكردند ، بلكه صله‍ها و پيشكش‍هاي بيشماري بود ، كه به سوي او پرواز مي‍كرد

آقاي بديع زاده نقل مي کرد:"قرار بود نماينده کمپاني پليفون که براي اولين بار صداي قمر را در صفحه ضبط کره بود مبلغي به عنوان حق الزحمه به قمر و آقاي اميرجاهد بپردازد. نماينده کمپاني به عذر اينکه اعتبار موجود تمام شده است مسأله پرداخت دستمزد را به فرصت ديگري موکول کرده بود و موضوع توسط آقاي اميرجاهد دنبال مي شد.

روزي قمر و اميرجاهد که از ساختمان کمپاني پليفون مراجعت مي کردند، به کوچه اي مي رسند که چند طفل بي سرپرست و يتيم مشغول گدايي بودند. قمر پولي به آنها ميدهد و از حال يک يک آنها جويا مي شود. وضع رقّت بار اين کودکان قلب حساس و رؤوف قمر را به درد مي آورد و به امير جاهر مي گويد:"بيا اين بچه ها را ببريم و پرستاري کنيم." اميرجاهد پاسخ مي دهد:"حالا که اصرار داري بگذار وقتي پول صفحات را از کمپاني گرفتيم اين نيت را عملي کنيم." قمر اين پيشنهاد را مي پذيرد و کودکان را اميدوار مي سازند و مي گذرند. اين نخستين اقدامي است که قمر بنا به نياز دل و خصيصه انسان دوستي اش با اولين عايدي خود بدان دست مي زد.

آقاي بديع زاده باز هم نقل قول مي کند:"زن و مرد تنگدستي از استيصال و درماندگي دختر دو ساله خود را سر راه مي گذارند و خودشان در گوشه اي او را زير نظر مي گيرند. قمر اين طفل را مي بيند و دلش به حال او مي سوزد و او را به منزل مي برد و به تربيتش مي پردازد. چند روز بعد، پدر دختر به ديدار قمر مي رود و مبلغي از وي مي گيرد و شرط مي کند که ديگر به ديدن دخترش نيايد. دخترک بزرگ مي شود و به رشد مي رسد. روزي همان مرد تهي دست به منزل قمر مي آيد و مي گويد آمده ام دخترم را بگيرم. قمر پس از صحبتهاي بسيار پيرمرد را راضي مي کند که پنجاه تومان بگيرد و از حق خود صرفنظر نمايد

در شماره 74 مجله ايران شرحي درباره مجلس عروسي همين دختر نوشته شده که نقل آن در آنجا بي مورد نيست:"قمرالملوک وزيري ماه درخشان هنر ما شبي در عروسي دختري که از سر راه برداشته و بزرگ کرده و به خانه شوهر مي فرستاد مجلس آرا بود. اواسط شب داور وزير عدليه وقت به سراغ قمر مي فرستد و او را به خانه اش مي خواند. قمر نمي پذيرد. داور کلاه پهلوي مرسوم آن زمان را از ليره پر مي کند و برايش مي فرستد که بيايد.

مجلس عروسي در حياط برگزار مي شد و قمر کنار چاه بزرگ و پر آبي ايستاده بود و آواز مي خواند، کلاه پر از ليره را گرفت و به چاه انداخت و گفت: من يک موي دخترم را به هزار ليره نمي فروشم و امشب مجلس دخترم را سرد نمي گذارم."

در حدود 1309 ه.ش سفري به خراسان کرد و سرلشکر امان الله جهانباني از او تقاضا کرد براي کمک به آرامگاه فردوسي که قرار بود براي بزرگداشت هزارمين سال تولد شاعر ساخته شود کنسرت بدهد قمر پذيرفت. قمر مي گويد:"امير(جهانباني) به مناسبت کنسرت مذکور که به طور افتخاري آواز خوانده بودم از من تشکر کرد. با اينکه جهانباني براي ساختن آرامگاه فردوسي زحمت کشيد، با اين وصف بسياري از پولها را رندان خوردند. در آن سفر به زيارت آرامگاه کلنل محمد تقي پسيان که در زمان حياتش به او ارادت داشتم رفتم. از سفر خراسان آنچه دريافت داشتم يک قاليچه يادگاري بود که يکي از دوستانم (مرحوم استاد "عمو اقلي" مشهور ترين بافنده فرش در قرن اخير) بمن هديه داد و يک دست لباس افغاني که صولت السلطنه بيادگار سفر مذکور به من بخشيد. نويسنده مشهور عبد الرحمن فرامرزي در تاييد مطلب فوق مي نويسد:"شبي در مشهد کنسرتي داده بود. چهار هزار تومان از اين کنسرت در آورده تمامآ به خيريه داده بود." کدام خواننده است که امروزه چنين کاري بکند؟ 4000 تومان در سال 1309 .فقط حاصل يک شب کنسرت قمر. خودتان قضاوت کنيد و بدانيد مقام هنري و انساني چنين زني را.

بعد از ضبط تصنيف جمهوري ِ عارف كه قمر خوانده بود ، چنانكه خود قمر در اين مورد گفته است روزي كه در همدان كنسرت داشتم به اين فكر افتادم جواني را كه از همدان برايم نامه مي‍فرستاد و به آوازم اظهار علاقه مي‍كرد، ملاقات كنم. معلوم شد كه او به علت اينكه مارش جمهوري مرا نزدش يافته‍اند ، به جرم جمهوري خواهي زنداني است (چون آن موقع دستور داده بودند كه اين صفحه جمع شود و هر كس آن را نگه مي‍داشت تحت تعقيب قانوني قرار مي‍گرفت) ، اما من اجراي كنسرت را مشروط به آزادي آن جوان نمودم و رييس شهرباني خواستِ مرا اجرا كرد... و شب همان روز جوان را كه به فتحعلي قهوه‍چي معروف بود ، با چشمان اشكبار جزو حاضران ديدم."

از گفته های اساتید موسیقی ایرانی چنین برمی آید که ، قمر حافظ سنتهای اصیل آواز ایران ، به محدوده صدای خود آگاهی داشت و هیچگاه از نت های صحیح خارج نمیشد. اوج صدای او در گوشه هایی مانند عشاق ، حجاز و یا عراق بخوبی نمایان می گردید . اجرای تحریرها و چهچه های قمر کاملا ابتکاری بود و مکتبی نوین و با ارزش در هنر آواز ایران بوجود آورد . بدون شک برای خوانندگانی که بخواهند در آینده در این رشته بخوبی از عهده برآیند اتود روی تحریرها و صنایع هنری آواز قمر بنیان و پایه خواهد بود . قمراز هنرمندانی بود که هنگام تاسیس رادیو در ابتدا با خواندن تصنیف با هنرمندان رادیو همکاری کرد ولی بعدها فقط آواز خواند . موسم گل ، زمن نگارم ، عاشقی محنت بسیار کشید ، امان ازاین دل از تصنیفهای معروف اوست

اجرای آثار عارف وآشنائی بااو ازنقاط عطف زندگی قمر است . ازجمله اين آثار می توان به تصنيف گريه کن ( به ياد کلنل محمد تقی خان پسيان ) و تصنيف ای دوست حق اشاره کرد . عارف ، شاعر انقلاب ، درسال 1305صدايش راازدست می دهد . ازآن پس ناگزير تصنيف وترانه هايش رادرسينه خود می خواند وصدای فريادش راقمر ادامه می دهد . تصنيف ديگر عارف که آن را نيز قمر خوانده مارش جمهوری است که نخستين بار خود عارف آن رادرسال 1300شمسی درکنسرت معروف جمهوری اجراکرد که متاسفانه تمام صفحات اجرای قمر رادولت وقت از بين برد . اودرمورد اولين ملاقاتش با عارف که دوران تبعيد را درهمدان می گذراند می گويد " به هرترتيب بود اوراملاقات کردم . من عارف رانديده بودم وتنها اسما " اورامی شناختم اما با ديدن او مهرش دردلم جای گرفت وفهميدم مرد بزرگ وآزادمنشی است وشايد کمترمانند داشته باشد " .





قمر حافظ سنت های اصيل آواز ايران بود . او حدود صدای زن وبطورکلی حدود صدای خود را به خوبی می خواند . درگوشه هايی مانند عشاق ، حجاز وعراق ، اوج صدايش به خوبی هويدا می شد همان مهارتی را که دراجرای تحريرها دراکتاوهای پائين داشت ، دراوج نيز نمودار می کرد . فريادهای بی جا وهواروفغان درآوازش نبود . اوجزء معدود خواننده هايی بود که آواز و تصنيف را به بهترين وجه وصحيح ترين طريق اجرا می کرد . وسعت صدايش به طور تقريب از نت « دو» ( زير خط حامل با کليد سل ) تا نت « ر» (روی خط چهارم ) بود که طبق تقسيمات صدای زنان درموسيقی غربی تا حدی نزديک به کنترآلتوبود که درموسيقی ايرانی به اين نوع صدا چپ کوک می گويند . او واضع مکتبی نبود اما آنچه را که آهنگسازان می آفريدند به بهترين وجه ممکن اجرا می کرد . ازميان سازها به تارعلاقه داشت وتا حدودی هم به نواختن آن آشنائی داشت . ازاو 426صفحه توسط کمپانی های مختلف صفحه پرکنی ، ضبط شده است . ازديگرتصنيف های معروف او می توان به جوانان ايران ، نوع بشر ، درملک ايران ، هزاردستان ، دربهاراميد ، مام من ، زمن نگارم ، موسم گل ، امان ازاين دل ، هديه عاشق ، بهاراست وهنگام گشت ، قلب مادر، چه شورها ، وضع وطن ، حاصل زندگی ، لشگر گل ، مرغ حق ، آتش دل و... اشاره کرد که اکثرا" همراه با تار مرتضی نی داوود ، ارسلان درگاهی ، ويلن موسی نی داوود ، پيانوی مرتضی محجوبی وشامل اجرای آثار عارف ، درويش خان ، نی داوود وامير جاهد می باشد



برای مردم می خواند وبرای مردم زندگی می کرد . آنچه داشت متعلق به همه بود وآنچه را بخاطر صدای بی نظيرش می گرفت ، بی دريغ بين مردم تقسيم می کرد . او می دانست وقتی مورد احترام مردم قرار خواهد گرفت که برای مردم گام بردارد وهنرش رادرخدمت مردم بگذارد . خريد 70تخت خواب برای پرورشگاه ازمحل اولين عايدی صفحاتش ، صرف درآمد کنسرت هايش به نفع فقرا ، بزرگ کردن چند کودک بی سرپرست ، فروش خانه های خود درخيابان جامی ومخصوص به نفع مردم فقير ، شايد نمونه های کوچکی ازسخاوتمندی بی دريغ اوباشد .
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از SHeRvin سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید