نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 12-02-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زندگينامه: محمد رضا شریفی‌نیا

زندگينامه: محمد رضا شریفی‌نیا


چهره‌ها- همشهري آنلاين:
محمد رضا شریفی‌نیا در ۲۵ خرداد سال ۱۳۳۴ در تهران متولد شد.
او همسر آزیتا حاجیان؛ بازیگر و پدر مهراوه و ملیکا شریفی‌نیا است و مدرک کارشناسی تربیت بدنی دارد.

فراگيري تئاتر و بازي در نمايش‌ها را از اواسط دهه 1350 شروع كرد. همچنين بازي در سينما را از سال 1370 با اوينار كاري از شهرام اسدي آغاز كرد.
شریفی‌نیا برای اولین‌بار با بازی در نقش بسیار کوتاهی در فیلم پری (داریوش مهرجویی) در سال ۱۳۷۳معرفي شد. اما قبل از آن و در سال‌های ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ مشغول بازی در نقش ولید در مجموعه تلویزیونی امام علی (داود میرباقری) بود که با پخش این مجموعه در سال ۱۳۷۵ مطرح و شناخته شد.
پس از پری، در فيلم آدم برفی بازی کرد که این فیلم به مدت 3 سال توقیف شد. محمد رضا شریفی‌نیا علاوه بر بازی در فیلم‌های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی، سمت‌های دستیار کارگردان، برنامه ریز، عکاس را هم برعهده داشته است. او علاوه بر اینها در بسیاری از فیلم‌ها انتخاب بازیگران را بر عهده دارد.
برخي از آثار هنري محمد رضا شریفی‌نیا:
اخراجيها2، ۱۳۸۷
پسر تهروني، ۱۳۸۷
صندلي خالي، ۱۳۸۷
يك اشتباه كوچولو، ۱۳۸۷
تسويه حساب، ۱۳۸۶
دايره زنگي، ۱۳۸۶
در شهر خبري نيست، هست، ۱۳۸۶
زن‌ها فرشته‌اند، ۱۳۸۶
اخراجيها، ۱۳۸۵
پارك وي، ۱۳۸۵
گيس بريده، ۱۳۸۵
محاكمه، ۱۳۸۵
مهمان، ۱۳۸۵
نصف مال من، نصف مال تو، ۱۳۸۵
چه كسي امير را كشت، ۱۳۸۴
ازدواج به سبك ايراني، ۱۳۸۳
سالاد فصل، ۱۳۸۳
مكس، ۱۳۸۳
نقاب، ۱۳۸۳
الهه زيگورات، ۱۳۸۲
سيزده گربه روي شيرواني، ۱۳۸۲
عروس خوش قدم، ۱۳۸۱
واكنش پنجم، ۱۳۸۱
دنيا، ۱۳۸۰
مرباي شيرين، ۱۳۸۰
خاكستري، ۱۳۷۹
دختري بنام تندر، ۱۳۷۹
مسافر ري، ۱۳۷۹
مونس، ۱۳۷۹
ميكس، ۱۳۷۸
افسانه پوپك طلائي، ۱۳۷۷
بلوغ، ۱۳۷۷
شيدا، ۱۳۷۷
عشق كافي نيست، ۱۳۷۷
جهان پهلوان تختي، ۱۳۷۶
سينما سينماست، ۱۳۷۶
ابر و آفتاب، ۱۳۷۵
ليلا، ۱۳۷۵
برج مينو، ۱۳۷۴
آدم برفي، ۱۳۷۳
پري، ۱۳۷۳
هنرپيشه، ۱۳۷۱
اوينار، ۱۳۷۰

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید