گفت محمد که ز دشت بلا بيسر آيند حسين مرا
اي لب تو تشنهترين غنچهها کرده غمت با دل خونم چهها
دل خوشي و عشق نگردند جمع شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطي اگر در قفس آئينه داشت چلچلة ما غم ديرينه داشت
غصه حريف دل مشتاق نيسته رکه کند شکوه ز عشاق نيست
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...