نمایش پست تنها
  #14  
قدیمی 07-06-2011
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یار محمد خان

اهل کرماشانم
شهر گردان دلیر
شهر شیران ژیان
شهر یار ممد خان
گرد کردی بوده ست
به گواه تاریخ
اوست تنها مردی
داد پاسخ به دلیران وطن
مردم آزاده
انجمن های جوان
در تمام ایران
عازم تهران شد
با برادر خوانده
نام او هست حسین
او امیر برق است
و حسینی دیگر
نیمه راه شنید
مجلس از دست برفت
و به توپش بستند
خیل آزادی خواه
همه در تبریزند
راه را کج کردند
چون به تبریز رسید
همره اردو شد
همره ستار خان
بارها داده نجات
جان سردار بزرگ
جان سردار دلیر
پا به پایش همه جا میجنگید
با که؟با دولتیان
بهر مشروطه چیان
پی آزادی این مام وطن
کار او کارستان
همه جا همره سردار وطن
گشته سردار مجاهد لقبش
با مسمی لقبی ست
جنگها واقع شد
عده ای کشته شدند
همه جا خیل مجاهد پیروز
تا که مشروطه ز نو پای گرفت
بعد از این پیروزی
عازم تهرانند
همه چون شیر ژیان
هر دو سالار و سردار وطن
سایر شیر دلان
یار محمد و برادر خوانده
شهرها را همه آذین بستند
هم چنین تهران را
مجلس جشن و سرور
همه جا بر پاشد
باز مجلس وا شد
مردم و خلق وطن غرق سرور
همه جا شادی و شور
مدتی میگذرد
ماجرایی دیگر در پیش است
شده با پیچ دلیران وطن
جنگها بود و برادر کشتن
ماجرا را همگان میدانند
جنگ در پارک اتابک باشد
فتنه ها بر پا شد
هر یکی جانب شهری رفتند
یار ممد خان هم رفت از سوی دگر
جنگ در جای دگر
جنگها بر پا شد
رفت و امدها شد
شهر او جایگه دیوان شد
یار محمد خان هم
شد ز دولت یاغی
یاغی از دولت و با مردم یار
یاغی از مستبدانی که شده مشروطه
شده اما به دروغ
زد شبیخون به سر دیو و ددان
یار او مردم شهر
همه جا مرد و زنان
یاریش میدادند
کسبه،برزگران
مردم عادی شهر
نه که ثروتمندان
وارد شهر شده وارد کرمانشاه
با سپاهی اندک
(سرپتی)رمز ورود
طبل و سنج است و سرود
تا به چار سوق رسید
تا در ارگ حکومت دیگر
راه بسیاری نیست
حاکم شهر که فرمانفرماست
گشته عازم به قرار اول هایش
یار محمد پیروز وسط چار سوق است
ناگه از بام صفیری آمد
ناله و غرش و تیری آمد
ناله از سردار است
غرش تیر ز کیست؟
غرش تیر ز نا مردان است
تیر امد به دهان سردار،یار محمد افتاد
و همان جا جان داد
زنده شد استبداد
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از فرانک به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید