نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 10-12-2016
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

جوانی را رها کردم پشیمانی نمی بینم
شدم آن پیر فرزانه که جانانی نمی بینم
زمان بگذشت و بر من نیش خندی بر لبش آمد
بزن طعنه زمان دیگر شبستانی نمی بینم
طلوع آفتاب من غروب و هجر و تنهایی
چرا هفت آسمان را ماه تابانی نمی بینم
تو گفتی سرخوش از لبخند زیبای لبت گردم
دگر بس کن ، تو را من روی خندانی نمی بینم
نهادم دستها بر سر شدم تسلیم چشمانت
کنون در چشمهایت هیچ احسانی نمی بینم
نگارم سهم من از تو فقط کابوس و تنهایی
که غرقم من در این کابوس و پایانی نمی بینم
نمی سازی برایم تا سحر رویای شیرینی
سحر آمد به مژگانم گلستانی نمی بینم
نخواهم آشیان با روح خود سامان بده جانم
خیالی خام ، بی دل ، من که سامانی نمی بینم
ندارم در دلم عشقی بغیر از شعله ی آتش
بسوز آتش در این آتش بهارانی نمی بینم
آتش 19/6/95
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید