نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 07-07-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

از کیسه شدن هدر شدن، ضرر کردن
از گرد راه رسیده تازه وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته
از گردۀ کسی کار کشیدن کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
اُزگل بی سر و پا، کم شعور و بی شخصیت
از گل نازکتر به کسی نگفتن با کسی سخت مهربان و پر محبت رفتار کردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
از لجِ از سر لجاجت، از روی خشم
از ما بهتران پریان، اجنه، (به طعنه نازپروردگان، توانگران
از مخ معاف بودن دیوانه بودن
از مرحله پرت بودن یکسره بی اطلاع بودن
از منبر پایین آمدن از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن
از نافِ جایی آمدن کاری را به خوبی اهل جایی انجام دادن
از نان خوردن افتادن نگا. نان کسی آجر شدن
از نفس افتادن بسیار خسته و مانده شدن
از هفت خوان رستم گذشتن موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
از هفت دولت آزاد بودن شاد و آزادبدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
از یک قماش بودن نگا. سر و ته یک کرباس بودن
اسباب بازی وسیله ی بازی (بویژه برای کودکان)
اسباب چینی دسیسه چینی، توطئه چینی
اسباب زحمت کسی یا چیزی که موجب درد سر و آزار شود
اسباب کشی نقل اثاثه از خانه ای به خانه ی دیگر
اسب چپ با همدیگر بستن با هم کینه و دشمنی داشتن
اسب چوبین تابوت
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
اسپند روی آتش بودن سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن
استخاره کردن (به کنایه وقت تلف کردن
استخوان بزرگ شخص دارای اصل و نسب
استخوان بندی درست کردن انگاره و طرح
استخوان ترکاندن رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
استخوان جلوی سگ انداختن با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
استخوان خرد (نرم) کردن بارنج و زحمت بسیار چیزی بدست آوردن، دود چراغ خوردن
استخوان دار محکم، با اراده
استخوان در گلو داشتن رنج و سختی کشیدن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن کار را به نااهل سپردن
استخوان سبک کردن (به کنایهبخشوده شدن گناهان، به زیارت رفتن
استخوان فروش ستایشگر آبا و اجداد
استخوان لای زخم گذاشتن بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن
استغفرالله خدا نکند، خدای نکرده، هرگز
استکانی زدن میخوارگی اندکی کردن
اسرار مگو حرف های ناگفتنی
اسکلت بندی طرح ریزی، زیر سازی
اسم در گوشی نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
اسم شب کلمه ی رمز برای عبور به هنگام شب
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن خودبزرگ بینی احمقانه داشتن
اسم کسی را روی سنگ کندن (در مقام نفرین مردن
اسم و رسم نام و مقام، شهرت و اعتبار
اُس و فُس اصل، مایه، چهار ستون بدن
اسیر خاک مرده، تن پرور
اشتباه لپی اشتباه لفظی
اشتر گربه چیزهای نامتناسب با هم
اشرفِ خر حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
اشکال تراشی ایرادگیری، گره در کار اندازی
اشک تلخ شراب، اشک عاشق
اشک تمساح گریه ی دروغین
اشک خنک گریۀ ساختگی
اشک کسی دم مشکش بودن سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن
اشکنک سرشکنک داشتن با خطر همراه بودن
اشک کوه یاقوت، لعل
اشهد را گفتن برای مرگ آماده شدن
اصحاب منقل اهل گفتگو و سخن
اصلاح تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
اصل کاری مهم ترین چیز یا شخص
اصول دین پرسیدن سوال پیچ کردن
اطفال باغ گل های تازه
افاده ای خودپسند، از دماغ فیل افتاده
اِف اِف (نام تجارتی در باز کن برقی
افتادگی پریشانی، احتیاج
افتادن بچه سقط شدن جنین
افتادن به گردن کسی به کسی تحمیل شدن
افتادن تشت کسی از بام رسوا شدن، باز شدن مشت کسی
افتادن توی پوست کسی کسی را وسوسه کرد
افتادن توی هچل گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
افتادن دست از فرط کار زیاد در دست های خود احساس خستگی بسیار کردن
افتاده فروتن، متواضع
افت کردن کاهش یافتن، کم شدن
افسار پاره کردن سرپیچی کردن، یاغی شدن
افسار سر خود خود رای، افسار گسیخته
افسار کسی را شل کردن به کسی آزادی کمی دادن
افسار گسیخته
افسرده بیان بیهوده و بیمزه گو
افسرده پستان زن پیر و نازا
افطاری خوراکی که برای گشودن روزه می پزند
افقی برگشتن شهید شدن و روی دست ها تشییع شدن
افندی پیزی به ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه
اقبال کسی به برج ریق بودن بداقبال بودن
اُق زدن بالا آوردن
اُق گرفتن حالت تهوع پیدا کردن
اقل کم دست کم، لا اقل
اکبیری زشت، بی ریخت
اَکه ننه آدم آب زیرکاه
اگر بمیری هم به هیچوجه، هرگز
اگر و مگر کردن شرط و بهانه آوردن
الابختکی اتفاقی، تصادفی
اَل اَمان زینهار، پناه بر خدا
الانه همین حالا، هم اکنون
الاو للا (به خدا که این است و جز این نیست) به هنگام اصرار و یکدنگی می گویند
البرز بلند قامت، دلیر
التفاتی داده شده، مرحمتی، اعطا شده
الحق براستی، حقیقتا
الحق و الانصاف انصافا، حقا
الدرم بلدرم کردن بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن
الدنگ بیکاره، مفتخور، بی غیرت
الف قاچ خربزه و از این قبیل، بچه ی کوچک، سیخ، راست
الف الف کردن قاچ قاچ کردن
الف به خاک کشیدن خجالت کشیدن
الفرار گریز، بگریز !
الف شدن اسب هر دو پا بلند کردن اسب
الف کوفی چیز کج، آلت تناسلی
الکی بی هوده، بی خود، دروغکی
الم شنگه هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال
الو شعله ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می گویند(یعنی می شنوم)
الواتی کردن عیاشی و هرزگی کردن
الو گرفتن آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت)
اله و بله چنین و چنان
اله و بله کردن لاف زدن، چنین و چنان گفتن
الیسون و ولیسون وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می خوانند
اما اشکالتراشی، ایجاد شبهه
اما توی کار آوردن شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن
امان دادن کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن
امان کسی را بریدن کسی را درمانده و بیچاره کردن
امروزه روز این روزها، در این دوره و زمانه
امشی زدن (به زبان داش مشدی ها) کنایه از کشتن، بی حال کردن
اُمُل عقب افتاده، قدیمی
امن و امان بدون بیم و هراس
انداختن فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن
انداختن باد به غبغب تکبر کردن، قیافه گرفتن
انداختن پشت گوش سهل انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن
انداختن توی هچل دچار دردسر و ناراحتی کردن
انداختنی جنس نامرغوب
انسان آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
انسان بودن شریف و درست بودن
اَنف کسی معیوب بودن ابله بودن، خل بودن
اَنَک شدن تحقیر شدن، خجالت کشیدن
اَنَک کردن تحقیر کردن، خجالت دادن
انکر منکر بسیار زشت و بد ترکیب
انگار نه انگار موضوع را نادیده بگیر ! ، گویی وجود نداشت
انگشت بر چشم نهادن پذیرفتن، مسلم دانستن
انگشت بر حرف نهادن ایراد گرفتن، نکته گیری کردن، اعتراض کردن
انگشت بلند کردن اجازه ی سخن خواستن
انگشت به دندان گزیدن متحیر شدن، حسرت خوردن
انگشت به دهان حیرتزده، سرگشته
انگشت به دهان نهادن متحیر ماندن
انگشت خوردن افسوس خوردن، پشیمان بودن
انگشت در سوراخ مار کردن دانسته خود را هلاک کردن
انگشتر پا چیز بی ارزش
انگشت پیچ نوعی گز رقیق
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن
انگشت رساندن دست درازی کردن، دست زدن
انگشت روی چیزی گذاشتن موضوعی را مورد توجه قرار دادن
انگشت زدن انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت
انگشت شمار کم، معدود
انگشت عسلی بدیوار کشیدن هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجۀ جایی کردن
انگشت کردن نگا. انگشت رساندن
انگشت کوچکه ی کسی نشدن بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلا با کسی قابل مقایسه نبودن
انگشت نگاری ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
انگولک کردن سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، نگا. انگشت رساندن
اوا خواهر مرد زن نما، مردی که علائق زنانه دارد
اوت بودن بی خبر بودن، از مرحله پرت بودن
اوت کردن بیرون انداختن، بیرون کردن
اوراق قراضه، اسقاط، از کار افتاده
اوراق شدن از هم پاشیدن، از کار افتادن
اوستا چسک فضول و مزاحم، سرخر
اوستاکار استادکار، ماهر و مسلط
اوضاع احوال وضع و حال
اوضاع کسی را بیریخت کردن زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه ی کسی را بهم ریختن
اوف شدن (به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن
اوقات تلخی ترشرویی، عصبانیت
اول چلچلی تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
اول دشت (نزد کسبه)نخستین فروش بامداد
اهل بخیه وارد در کار، اهل فن
اهل بیت اهل خانه، خانواده
اهل حال دوستدار تفریح و خوشگذرانی
اهل دود سیگاری
اهل عمل کسی که کمتر حرف می زند و بیشتر عمل می کند
اهل کاری بودن وارد بودن در کاری
اهل کوفه سست پیمان ، بی وفا و غیر قابل اعتماد
اهل محل همه ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می کنند
اهل نشست تارک دنیا، گوشه نشین
اهل و نا اهل کس و ناکس، نجیب و نانجیب
اهل هیچ فرقه ای نبودن به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می شوند معتاد نبودن
ای داد بیداد کلامی است که به هنگام حسرت و افسوس می گویند
ایراد بنی اسرائیلی بهانه های بی خود و بی جهت
این به آن در چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می گویند
این پا آن پا کردن دودل بودن، وقت تلف کردن
این پهلو آن پهلو شدن این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
این تن بمیرد سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می کنند
این تن را کفن کردی نگا. این تن بمیرد
این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست از این گرفتاری به سادگی دفعات پیش رها نمی توان شد
اینجانب تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
این جور که بویش می آید چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم
این خاکدان دنیا
این خط و این نشان عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.
این در و آن در زدن برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
این دست و آن دست کردن وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن
این دنده آن دنده شدن نگا. این پهلو آن پهلو شدن
این دو کله دار خورشید و ماه
این سفر این بار
این کلاه آن کلاه کردن قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
این و آن را دیدن برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
این هلو این هم گلو مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است
ای والله در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می شود، آری به خدا
ای والله گفتن به برتری کسی بر خود اقرار کردن
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید