نمایش پست تنها
  #86  
قدیمی 10-21-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

روايتي ديگر از ماموستا هه ژار نامدار....
استاد هه ژار بزرگ مرد کرد

عبدالرحمن شرفکندی فرزند ملا محمد بور به سال 1922 در شهر مهاباد چشم به جهان گشود. سال تولد عبدالرحمان مصادف است با حمله ی شکاک ها به رهبری اسماعیل آقای سمکو . در جریان حمله ی شکاک ها به مهاباد هر آنچه را که می توانستند مخفی کنند شکاک ها به غارت بردند . پدر عبدالرحمن به واسطه ی دوستی که با یکی از رهبران شکاک ها داشت مطمئن بود که هیچ بر سر اموالش نخواهد آمد . ولی اینچنین نشد و حتی دوستی با ملا محمد هم نتوانست مانع غارت امالش گردد . ملا محمد آنچه را که طی سالیان زیاد با مشقت به دست آورده بود در چشم به هم زدنی از دست رفت ولی باز هم چون خانواده اش سالم بودند اخمی به ابرو نیاورد و همچنان خدا را سپاسگزار بود.
مادر عبدالرحمن در سن 17 سالگی به علت مریضی فوت می کند و کودک دو ساله اش را تنها می گذارد . عبدالرحمن را برای نگه داری نزد خانمی به نام خاتون شرافت می فرستند . مدتی را نزد وی به سر می برد . پس از وی دو سال دیگر نزد دایه ای دیگر به نام رقیه خاتون فرستاده می شود . پس از چند سال ملا محمد- پدر عبدالرحمن – بار دیگر ازدواج می کند و پسرش را نزد خود باز می گرداند .
در هفت سالگی نزد پدرش به فراگیری علوم اسلامی و قرآن می پردازد ولی آنچنان که خود می گوید در تنبلی و کند ذهنی یکه سوار میدان بوده و هر چه بیشتر آموزش می دید کمتر فرا می گرفت . سرانجام پدرش وی را به حجره ی میرزایی به نام ملا عبدالرحمن می فرستد تا بلکه در آنجا چیزی یاد بگیرد و آرزوی پدرش را که ملا شدن بود تحقق بخشد.
پس از اتمام مکتب به حجره ی یکی از مساجد فرستاده می شود . در آن حجره با یکی از دوستان بسیار نزدیکش به نام عبدالرحمن پسر صوفی مینه که بعدها به ذبیحی مشهور گشت آشنا شد.
رژیم پهلوی در آن دوران اصرار داشت گه همه ی مردم لباس یکدست بپوشند و به سبک و سیاق اروپایی رفتار کنند . ابتدا مردم را با کتک و توهین و زندان وادار ساختند به طوری که حتی روستائیان با همان لباس کردی راهی شهر می شدند . در نزدیکی های شهر از داخل خورجین الاغشان کلاه پهلویشان را دراورده و تا زمانی که در شهر کارشان به اتمام می رسید آن را تر سر داشتند.
رو حانیون و آخوند ها نیز از این قاعده مستثنی نبودند ، ولی مخالفت آنها بسیار جدی تر و سرسختانه تر بود به گونه ای که بعضی ها کتک و حتی مرگ را به جان می خریدند ولی حاضر به برسر نهادن کلاه پهلوی نبودند . همین سختگیری ها جهت تغییر لباس روحانیون موجب گشت که هژار و ذبیحی و هم شاگردان دیگرش و نیز معلمانش به خانقاه شیخ برهان واقع در شرفکند کوچ کنند و در این خانقاه بود که عبدالرحمن با یار شاطر دیگرش محمد امین شیخ الاسلامی مشهور به هیمن آشنا شد . پس از بازگشت از خانقاه عازم پسوه می شود و در آنجا مشغول تحصیل می گردد.
در واقع در آنجا تحصیلش را آغاز می کند و به فراگیری علوم می پردازد.
سال 1937 سیل عظیمی شهر مهاباد را فرامی گیرد و بسیاری از خانه ها را ویران و حتی چند نفری را هم با خود می برد .
عبدالرحمن پس از شنیدن این خبر به مهاباد باز می گردد و می بیند که پدرش مفلوک تر و بینواتر از پیش گشته و هر چه داشته اند سیل همه را با خود برده است . لذا از تحصیل دست کشیده و به همراه پدر و خانواده اش به روستای ترغه در نزذیکی شهر بوکان باز می گردند . پدرش در ترغه چند پارچه زمین کشاورزی داشته و روی همان اراضی به کشاورزی می پردازند . پس از وفات پدرش مسئولیت مراقبت از برادر و خواهرهایش به عهده ی وی می افتد و با کارگری و کشاورزی و خرید و فروش و معامله روزگار می گذرانند.
پس از روی کار آمدن رژیم پهلوی روش حکومتی که در سلطنت قاجار اعمال می شد ، تغییر کرد و یک نوع سیستم مرکزمدار برقرار شد . در سلطنت قاجار تمام استانها در ایران تقریبا خودمختار بودند و می توانستند امور داخلی خود را اداره کنند . ولی در رژیم پهلوی با ایجاد سیستم جدید آموزشی و نیز مرکز محوری ، تمام برنامه های آموزشی از تهران به استانها ارسال می شد و نیز اداره ی امور استان ها نیز مستقیما از طرف عواملی که ز تهران روانه می شدند انجام می گشت . رضاشاه پهلوی که داعیه ی نوعی پان ایرانی هم داشت ، وجود هیچ ملیت تاخت (با اجازه فضولی می کنم ولی رضا شاه غلط کرده هیچ قومی تو ایران اندازه ی قوم کرد ایرانی الاصل نیست و قوم آریایی یکی از بخش های مهمش که قابل انکار نیستند کردها بودند) و اجازه نمی داد هیچ زبانی بجز فارسی در ایران تدریس و با آن مکاتبه گردد. همین خود موجب گردید که جنبش های ناسیونالیستی با شدت بیشتری در کردستان ایران نیز رشد یابند.
اولین اقدامی که ناسیونالیست های کرد در جهت مخالفت با رژیم انجام می دادند فراگیری و آموزش زبان و ادبیات کردی بود . به همین جهت عبدالرحمن و ذبیحی و هیمن ابتدا به طور کاملا پنهانی به فراگیری ادبیات کردی پرداختند . سپس عبدالرحمن خود شروع به سرودن اشعار کردی نمود .
به سال 1942 عبدالرحمن به واسطه ی ذبیحی با نهضتی سری در مهاباد آشنا شد و به عنوان یکی از اولین اعضای این جنبش به فعالیت پرداخت ، و نیز تخلص "هه ژار" را برای خود برگزید . این جنبش که در آن روزگار خفقان به وجود آمده بود جنبشی بود به نام "جمعیت تجدید حیات کرد " (کومه له ی ژیانه وه ی کرد) "ژ.ک" کار این جمعیت کمک به فقرا و بینوایان مهاباد ، آموزش زبان کردی ، تزریق تفکر ناسیونالیستی کردی در میان توده ها و تلاش در جهت آزادی از یوغ رضاشاه بود.
پس از شکست ایران در شهریور 1320 و تسلط نیروهای روسیه و انگلیس ، ژ.ک فرصتی یافت تا علنا موجودیت خود را اعلان و به آشکارا به فعالیت بپردازد . به همین جهت قاضی محمد یکی از افراد سرشناس و از خانواده ای اصیل مهابادی را برای رهبری و جنبش انتخاب کردند و به پیشنهاد قاضی نام ژ.ک به حزب دمکرات کردستان ایران تغییر دادند.
پس از استقرار جمهوری مهاباد هه ژار به فعالیت هایش در دامنه ی بیشتری زد و به نوشتن مقاله و سرود اشعار انقلابی در روزنامه و نیز در مرکز روابط ایران و روسیه به فعالیت پرداخت .
پس از شکست جمهوری مهاباد ، هه ژار به کردستان عراق فرار کرد . در بغداد در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا به کار پرداخت . پس از مدتی در بغداد شناسایی می شود و ناچار در سوریه نزد خانواده ی حاجو ساکن می شود . همزمان با بازگشت ملا مصطفی بارزانی از اتحاد جماهیر شوروی ، هه ژار نیز نیز به عراق باز می گردد . ضمنا مدتی را به علت مریضی در بیمارستان "بنحس" در لبنان بستری می باشد پس از بازگشت به عراق بار دیگر به علت مریضی از طریق ملا مصطفی روانه ی مسکو می شود و حدود یک سال را انجا نیز بستری بوده است.
حدود 30 سال را در غربت و آوارگی به سر می برد . به همراه بارزانی چندین سال را در کوه های کردستان به مبارزه با دولت بغداد می پردازد . سرانجام در 1975 پس از شکست ملا مصطفی به همراه بارزانی به ایران می اید و دولت شاه به وی امان نامه می دهد.
پس از بازگشت به ایران در کرج ساکن و به تالیف و ترجمه مشغول می شود . بی گمان این سالهای اقامت در کرج از پربارترین سالهای زندگی هه ژار به شمار می آید.

وی ابتدا در مرکز پژوهش های ایران زمین – به فعالیت های فرهنگی ، به فعالیت می پردازد و کتاب "قانون" ابوعلی سینا (کتابی که پس از هزار سال ترجمه شد) را به فارسی ترجمه می کند.

پس از انقلاب 1357 در انتشارات سروش مشغول به کار می شود . سر انجام نیز در گوهردشت کرج به جان آفرین تسلیم و به سرای جاوید شتافت.

از جمله اثار استاد هه ژار می توان به کتب زیر اشاره کرد:

1- فرهنگ لغت فارسی – کردی (هیچگاه چاپ نشد).
2- فرهنگ لغت کردی-کردی-فارسی ،تحت عنوان هنبانه بورینه.
3- ترجمه ی چهار اثر از دکتر علی شریعتی به نامهای " دایه ، باوه کی خراوه؟" "ئاری برا وا رابرا" "یه ک له په نای خال و سفری بی برانه وه" "عیرفان ، به رانبه ری ،ئازادی".
4- تاریخ اردلان (تالیف و ترجمه).
5- ترجمه ی قرآن به کردی.
6- ئاله کوک (مجموعه ی اشعار).
7- منظومه ی "سه ره مهر و لاسایی سه گ و مانگه شه و".
8- ترجمه ی مم و زین احمد خانی از کردی کرمانجی شمال به "سورانی".
9- تاریخ سلیمانیه (ترجمه از عربی به فارسی).
10- تر جمه ی روابط فرهنگی ایران و مصر (از عربی به فارسی).
11- هوزی له بیر کراوی گاوان ( ترجمه از عربی به کردی).
12- ترجمه ی شرفنامه ، تاریخ کرد و کردستان از عربی و فارسی به کردی .
13- شرح دیوان ملای جزیری.
14- آثار "البلاد و اخبار العباد" ( ترجمه از عربی به فارسی).
15- هه ژار بو کوردستان (دیوان اشعار).
16- ترجمه ی رباعیات خیام به کردی.
17- کتاب شعری برای کودکان به نام " پینج ئه نگوست ده بنه یه ک مست"
18- اتو بیوگرافی تحت عنوان "چیشتی مجیور".

منبع(کتاب شعرای نامدار کرد)

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید