نمایش پست تنها
  #23  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یکی ...( زلالی پر احساس از پدر شعر زلال )


.
یکی پُر از سخن است
ازآن سخن که شمع انجمن است
در امتـدادِ شب از او کســی نمی پـرسـد
چراکه آسمان، غریبِ من است
بهـار در کفـن است
*
یکی به خاطـر نان
گــذشتــه از فضیـلتِ رمضان
ز صبح تــا دمِ افطار مـی خــورد آتـش
که روزی اش کند حلال به جان
به زیر پُـتکِ زمان
*
یکی نشسته غــریب
و جام قلب را شکستـه غـریب
شبیه خانه بدوشان، اسیرِ بخت شـدَست
دلش ز مردمان گسسته غریب
ز درد خسته غریب
*
یکی خـدای خـود است
به عالمِ مَـنـَـش فدای خود است
ز جمع گشتـه بـه ضربِ تکـبّرش منهـا
و همچنان جفا،جفای خـود است
خطا،خطای خود است
*
یکی به زورِ حسد
گرفته راه نور عشق، چو دَد
به نقدِ جان بخرد بس قلوب تار ، مگـر
دکانِ خود همیـشه باز کند
رسد به داد و ستد
*
یکی به بنز سوار
نمی شناسد آه ، صبح و نهار
لگام نفس خویش را سپرده دست هوس
هزار دوست دارد و صد یار
ز خانـواده کنـار
*
یکی سوارِ خر است
بر آن سوار خویش مفتخر است
محلــّه بــر محلــّه ، سبـزه می فـروشد تـا
رسد به آنکه عـــاشق پدر است
گرسنه پشت در است
*
یکی به عشق سوار
ز جنسِ نـور و از تبارِ بهـار
به روی ویلچری بـه صد هـزار مرد حریف
پُر از شرافت است و عزّ و وقار
امیــدِ باغِ نثـار
*
یکی نشسته خموش
به ناکسان، غـلامِ حلقه بگوش
اگــر ز تن کمرش را (ببخش!) بـاز کنـی
نه قدرتِ دفاع دارد و جوش
گرفته حالتِ موش
*
یکی اسیــر شدَست
به سنِّ بیست و پنج پیر شدَست
شبِ سیاهِ خودش را بـه روز می دوزد
ز نــور آفتـاب سیـــر شدست
ز بس حقیر شدست ...
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید