نمایش پست تنها
  #15  
قدیمی 06-01-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Question ...

نقل قول:
نوشته اصلی توسط audrey نمایش پست ها
مساله اینجاست که متاسفانه ما روان گردان رو به خوبی نمی شناسیم و تصوری که ازش داریم یک قرص توهم زا و خطرناکه.

منم عاشق دید متفاوتم ... و معمولا نگاهم به یه موضوع تکراری از دید دیگرون ، متفاوت تره
ولی دید نادرست رو نباید با دید متفاوت و بکر اشتباه گرف .
ببین عزیزم حرف من اصلا سر خوب بودن یا بد بودنش نیست ...
درواقع اعتقاد دارم چیز بد اصلا وجود نداره ؛ این تنها ماییم که با چگونگی بکارگیری اون،
بهش اتیکت خوب یا بد بودن می زنیم !

کلا آدمیم که سعی می کنم نیمه پر لیوان ِ هر اتفاقی رو ببینم
شما یه ماده توو کائنات مثال بزن که صرفا بد باشه !

حتی تریاکی که این همه کارتون خواب معتاد تحویلمون داده ،در صنعت پزشکی خواص خوبم داره . حتی مورفین و...
ولی چگونگی استفاده از اون مهمه
!

اتفاقا منم خیلی دوس دارم به اون حد از جنون برسم که مث این ترانه سرا بنویسم اما نه به این صورت ... متفاوت تر............
یعنی منم با همچین شاهکاری موافقم ولی نه با این مسیر !
نمیدونم شاید خوب بلد نیستم حرفمو انتقال بدمم ...

منظورم از تفاوت چیزایی مث ایناس ...

" مولانا قبل از ملاقات باشمس از اساتید بنام روزگار خویش بوده که شاگردان بسیاری افتخار بهره مندی از تدریس ایشان را داشتند و بطور جدی ادامه داشت بدون اینکه حرفی از مستی و مستانگی باشد تا اینکه به یکباره آشنایی با شمس رخ داد طوریکه مولانا مدتی درس و تدریس را رها کرد و فقط به همنشینی با شمس اکتفا میکرد تا جایی که بی محابا حتی در بازار با وجد و شعف به رقص در میامد چه حقیقتی براین استاد بنام آشکار شده بود؟شاید به همین دلیل آگاهی محض به می ناب تشبیه شده زیرا حتی شخصی مثل مولانا را با آن همه دانسته ها چنان مدهوش و سرمست میکند گویی با نوای حقیقی ساز الهی هماهنگ و موزون گشته و از شادی در پوست نمی گنجد .... "

نقل قول:
نوشته اصلی توسط audrey نمایش پست ها
دقیقا من هم. بذار من اول تجربه کنم اگه خل شدم به شما پیشنهادش نمی کنم :دی
ولی مطمئنم زمانی حتما تجربه ش خواهم کرد
اتفاقا من دوس دارم به حد اخرش برسم ... ویژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ....
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید