نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 10-17-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض غزل های حافظ و حکایت های سعدی


سعدي، بر خلاف کار بسياري از اخلاقي‌نويسان قديم که پند خود را از زبان جانوران بيان مي‌کنند، از مردم واقعي سخن مي‌گويدو بنابراين صفاتي که به آنها نسبت مي‌دهد، يا صفاتي که ذکر نام آنها در ذهن خواننده برمي‌انگيزد، واقعي‌اند و نه قراردادي، اما برخلاف بيشتر داستان‌نويسان جديد، شخصيت‌سازي نمي‌کند، بلکه از «تيپ‌»‌ها يا شخصيت‌هايي که به صورت ساخته و پرداخته، يا نيم‌ساخته، در ذهن مخاطب وجود دارند، استفاده مي‌کند. يا به عبارت دقيق‌تر، تصاويري را که از پيش در ذهن خواننده هست فرا مي‌خواند و آنگاه چند خطي بر اين تصاوير مي‌افزايد تا زمينه را براي بيان پند خود آماده کند.
شخصيت‌هاي او نيز يا تيپ‌هاي شناخته شده اجتماعي‌اند يا شخصيت‌هاي تاريخ. خواننده سعدي با خواندن نام لقمان و حاتم‌طايي به ياد حکمت و ادب و سخاوت مي‌افتاده و بنابراين نيازي نبوده است که او بيش از اين در اين‌باره چيزي بگويد، اما پند يا نتيجه اخلاقي حکايت، وقتي که از زبان چنين شخصيت‌هايي بيان شود، اثري ديگر دارد. به ويژه اينکه سعدي معمولا آن را به صورت يک عبارت کوتاه درمي‌آورد که در ياد خواننده مي‌ماند. غالب حکايات سعدي در گلستان (و تا اندازه‌اي در بوستان) در قالب گفت‌وگو است. اين گفت‌وگوها سبب مي‌شود که حکايت، برخلاف بسياري از داستان‌هاي کوتاه جديد، يک اوج يا پيام اخلاقي نداشته باشد، بلکه در هر مرحله، از زبان يکي از طرف‌هاي گفت‌وگو پيامي اخلاقي، در قالب عبارتي موجز يا يکي، دو بيت شعر، بيان شود. مثلا در حکايت ملک زاده کوتاه‌قد و برادران، اين جمله‌ها با بيت‌هاي پندآموز از زبان شخصيت‌هاي داستان بيان مي‌شود: «نه هر چه به قامت مهتر به قيمت بهتر».

آن که جنگ آرد به خون خويش بازي مي‌کند
روز ميدان و آن که بگريزد به خون لشکري
اسب لاغر ميان به کار آيد
روز ميدان، نه گاو پرواري

«محال است که هنرمندان بميرند و بي‌هنران جاي ايشان بگيرند.»

کس نيايد به زير سايه بوم
ور هماي از جهان شود معدوم

«ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند.»

اين پندها و پيام‌هاي اخلاقي وحدت موضوعي ندارند و هر چند بيشتر آنها بر سر زبان مردم افتاده‌اند، کمتر کسي به ياد مي‌آورد که فلان عبارت را در کدام حکايت گلستان ديده يا خوانده است. برخي ديگر از حکايت‌هاي گلستان کوتاه‌ترند و تنها يک پيام اخلاقي دارند و برخي ديگر در نهايت ايجازند و حکايت چيزي نيست جز نتيجه اخلاقي آن. مثل:
«کسي مژده پيش انوشيروان عادل آورد و گفت: شنيدم فلان دشمن تو را خدا برداشت، گفت: هيچ شنيدي که مرا بگذاشت.»،

«يکي از بزرگان گفت: پارسايي را چه گويي در حق فلان عابد که ديگران در حق وي به طعنه سخن‌ها گفته‌اند؟ گفت: بر ظاهرش عيب نمي‌بينم و در باطنش غيب نمي‌دانم.»،

«لقمان را گفتند: ادب از که آموختي؟ گفت: از بي‌ادبان.

هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهيز کردم .»،

«هندويي نفت‌اندازي همي آموخت. حکيمي گفت: تو را که خانه نئين است، بازي نه اين است.»

اگر بخواهيم خلاصه کنيم، مي‌توان گفت که در آثار سعدي نوعي تقسيم کار مي‌بينيم. کار غزل از نظر او، بيان عشق است و عناصر غزل او هم‌ طوري انتخاب مي‌شود که يا مستقيم از عشق حکايت مي‌کند يا از طبيعت به صورتي که به کار بيان عوالم عاشقانه مي‌آيد.

از اين‌روست که عناصر شعر سعدي در غزليات، محدود و بسته مي‌نمايد. در برابر اين محدوديت، گستردگي دامنه انتخاب او را در گلستان و بوستان مي‌بينيم.

پس محدوديت‌ جهان سعدي در غزليات به سبب ناتواني نيست. اگر سعدي از مشايخ تصوف در غزليات خود ياد نمي‌کند، به اين سبب نيست که با مشي ايشان موافقت ندارد، بلکه گويي ياد کردن از ايشان را در غزل در عالم عاشقي شرک مي‌داند و اگر سخن کسي را در غزل خود درج نمي‌کند، به اين سبب است که خود را در اين عالم از هر کس ديگر صاحب‌نظرتر و کارآشناتر مي‌داند و ضرورتي نمي‌بيند که قول خود را با سخن ديگران تاييد کند.

سعدي در غزل، داستان‌گويي نمي‌کند و پند اخلاقي نمي‌دهد، زيرا جاي اين دو کار را در آثار ديگر خود مي‌داند و پندهاي او در مواعظ نيز به همان سبک غزليات اوست؛ مستقيم است و از زبان خود او و نه از زبان ديگران بيان مي‌شود.



در برابر جهان «بسته» سعدي در غزليات، جهان غزل حافظ بسيار باز و گسترده است. نه‌تنها موضوعاتي که بدان‌ها مي‌پردازد، بسيار متنوع‌تر است، بلکه شگردهايي هم که براي بيان اين موضوعات به کار مي‌گيرد، بسيار بيشتر است.




تبيان
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید