حوا، با لطافت اشك و گل ، زنى كامل و با گيسوانى كشيده ، و اندامى موزون ،
چون آدم ، اما هزار بار لطيف تر و ظريف تر.
سرانجام ، آن لحظه الوهى بزرگ در رسيد و خداوند، از روح ربوبى خويش ، در آدم و حوا دميد.
آن دو كه تا لحظه اى پيش ، دو تنديس همگون اما بى روح و ساكن بودند،
اينك پلكهايشان به هم مى خورد و سينه هايشان هوا را به درون خويش مى كشيد و اندامهايشان
به حركت در مى آيد و قلبهايشان به تپش مى افتاد.
و اكنون در سينه هر دو، دلى مى تپد كه در آدم ، انگار معجونى است از خميره مهر و عشق
و از پولاد و آب ، با غمها و شادى هايى بزرگتر و ناپيداتر و در حوا، گويى ،
نخست از اشك و شادى است و آنگاه از عفت و عاطفه و نيز از عشق و مهر مادرى.
|