12-10-2009
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14
95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عجیبترین چاه های جهان
عجیبترین چاه های جهان
راستش یک کتابی این چند روزه خوب منو به خودش مشغول کرده به نام عجایب نامه یک قسمتش رو براتون میزارم بخونین بد نیست
عجیبترین چاه های جهان
در سامره چاهي است، آب خوش و ساكني دارد و اگر خشت خام در آن بيندازند، از آن صداهاي عظيمي مي آيد تا آن كه سه ساعت بگذرد آب گرم شود و ساكن گردد و بر سر كوه سرنديب چاهي است، كه هر كه در آن نگاه كند، سنگي به طرف وي آيد مانند تير، و نگاه كننده را مجروح كند، و كسي نداند كه دليل آن چيست. بعضي مي گويند كه مرقد درختري از حضرت آدم (عليه السلام) است. و بر كوه پوشنگ دو چاه است: در يكي هر چه اندازند باز پس اندازد و در چاه ديگر صد هزار كبوتر آشيان دارد(اين كه چطور ميدانند صد هزار هستند را نمي دونم شايد بر اساس تخمين است) مي پرند و باز به جاي خود باز ميگردند و هر طنابي كه در آن اندازند نصف مي شود. مانند اينكه با قيچي دو نصف كرده باشند.( خوب شايد يك نفر آن را قيچي ميكنه!)
بر كوه اصفهان چاهي است كه ته آن پيدا نيست. و در روزگار اسحاق سيمجوري (فكر كنم منظورش تيموري هست) كودكي در آن چاه افتاد و مادرش گريه و ناله بسيار مي كرد. مردي را از زندان كه محكوم به قتل بود را آوردند و در زنبيل گذاشته و فرو فرستادند و چند قطعه سنگ به او دادند كه بعد از تمام شدن طناب به ته چاه اندازد و هفت شبانه روز او را پايين فرستادند و او باز سنگ به ته چاه افكند صدايي نشنيد او را بالا كشيدند به او گفتند: در اين مدت چه ديدي؟ گفت: فقط ظلمت. و در دامغان چاهي است كه هر كه از آن آب خورد، اسهال گردد و اگر آن آب را جايي برند، خون گردد.اگر دورتر برند آن خون سنگ گردد.
و در هندوستان چاهي است كه آب آن روان مي شود و دو شاخه مي گردد و هر كدام در سوراخي مي رود و از سوراخ كه بيرون مي آيد يكي صمغي زرد گردد كه سمّي و كشنده است و يكي صمغي كبود گردد كه بسيار نافع و نادر است( منظور يكي حيات بخش و يكي كشنده است). و در حدود تبت چاهي است كه از آن آوازها و آهنگهايي از قبيل تركي، هندي، عربي و عجمي و ... بيرون آيد و هيچ كس را نبينند و هميشه شنوند. و چون باران بارد صدايي نيايد و يا صدايي نمي شنوند و اگر باران بايستد ديگر بار شنوند.
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|