یغما گلرویی
غریبهی قدیمی
منُ با ترانه بشناس ، ای ستارهی غزلپوش !
این منِ مُردهی سردُ ، زنده کن تو هُرمِ آغوش
تلخیِ هزار تا گریه توی لرزش صدامه
اما نقشِ یه تبسم همیشه روی لبامه
با نقابِ این تبسم صورتم رُ میپوشونم
با چشِ بسته میبینم ، با لبِ بسته میخونم
گم شده راهِ کودکی ، اون دلِ صافِ من کجاست ؟
دستای پاکُ عاشقِ ترانهبافِ من کجاست ؟
من که به زخم دشنهها ، مرهمِ بوسه میزدم
دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلافِ من کجاست ؟
ای غریبهی قدیمی ! منُ با ترانه بشناس
صفحهی بعدی سفیده ، آخرِ قصه همینجاس
نگا ! کن یه مردِ گریون ، پشتِ پردهی نقابه
من میونِ ابرا نیستم ، کبوتر تو چاه میخوابه
منُ بشناس تا بفهمم توی آینهها کیاَم من ؟
یه اجاقِ سردِ خاموش ، یا یه چلچراغِ روشن ؟
گم شده راهِ کودکی ، اون دلِ صافِ من کجاست ؟
دستای پاکُ عاشقِ ترانهبافِ من کجاست ؟
من که به زخم دشنهها ، مرهمِ بوسه میزدم
دشنه شدم ، دشنه شدم ، بگو غلافِ من کجاست
|