غم عشق
اي دل خون شده تا غم شده يار من و تو
عقل حيران شده يكباره به كار من و تو
چند پوئي به ره آز كه صياد اجل
به كمينگاه نشسته به شكار من و تو
حذر اي دل كه زبن بر كندت ريشه و شاخ
عشق اگر پا بگذارد به ديار من و تو
به لب سبزه نشين و دو سه جامي مي گير
كه بسا سبزه برويد زمزار من و تو
.....