نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 08-23-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض واكنش خانواده‌ حسين پناهی به ادعای يغما گلرويی

به گزارش سینمانگار، خانواده‌ حسين پناهي به نوشته‌ يغما گلرويي درباره‌ اين هنرمند فقيد كه در آن مدعي «خودكشي» او شده است، واكنش نشان دادند.

به ايسنا، در بخش‌هايي از يادداشت خانواده‌ حسين پناهي در پاسخ به يغما گلرويي آمده است: «گويي كه تعريف خاطرات با چهره‌هاي مشهور و مورد علاقه‌ي مردم، پس از مرگ آنان براي برخي صرفه‌ بيش‌تري دارد؛ چرا كه در غيبت جسماني آن بزرگان هيچ‌كسي نيست تا به تأييد و يا تكذيب آن خاطرات بپردازد و فرد خاطره‌گو نيز در غياب يك مدعي مطلع، هر چه خود مي‌خواهد، به آن بزرگان مي‌بندد... از آن جمله است نثر تخيل‌آميز آقاي يغما گلرويي درباره‌ مرگ «خودخواسته»ي حسين پناهي كه در روزهاي گذشته در برخي از سايت‌هاي خبري منتشر شده است.

وي كه در اين نوشته خود را دوست نزديك حسين پناهي مي‌خواند (اما خانواده‌ي حسين پناهي به جز چند عكسي كه در كنار آن مرحوم از وي ديده مي‌شود، نشان ديگري از اين دوستي در زمان حيات شاعر از او نيافتيم...) با نثري خيالي مدعي آن مي‌شود كه حسين پناهي خودكشي كرده است. هر كس كه حسين پناهي را نشناخته باشد و تنها به شعرهايش مراجعه كرده باشد هم مي‌تواند شهادت بدهد كه اين كار از روحيه‌ لطيف و كودكانه‌ اين مرد بزرگ برنمي‌آيد و به گواهي پزشكي قانون، ايشان در 14 مرداد 1383 بر اثر «سكته‌ي قلبي» فوت كرده است.

ما شهادت مي‌دهيم كه علي‌رغم تصوري كه برخي از حسين پناهي براي خود ساخته‌اند، وي انگيزه و شوق بسياري براي زندگي داشته و هميشه آن را ستايش كرده است.

نوشتن يك مطلب خيالي از فردي كه ماه‌هاست كشور را ترك كرده و در اين هفت سال پس از مرگ شاعر، هيچ‌گاه ادعايي در اين‌باره نداشته، براي ما مشكوك است، بخصوص كه در مراجعه به دايرةالمعارف اينترنتي «ويكي‌پديا» با روزشمار زندگي حسين پناهي به روايت همين آقاي يغما گلرويي مواجه مي‌شويم كه علت مرگ را به گواهي پزشكي قانوني، «سكته‌ي قلبي» نوشته است.

آقاي گلرويي... يادداشت شما يك اغراق ناشيانه‌ي شاعرنمايانه است تا يك واقعيت....»

سایت سینما نگار
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید