نمایش پست تنها
  #17  
قدیمی 02-10-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مقدمه‌اي بر ادبيات امروز هورامان


مقدمه‌اي بر ادبيات امروز هورامان / محمد آشنا عباس منش




به نام خدا
«برداشت اول»
سخن راندن درباره‌ي ادبيات به راستي مشكل است و اين بدان خاطر است كه در طول ادوار تاريخي، بزرگاني در اين حوزه دست به قلم برده‌اند كه كار ما را دشوار مي‌كنند و مسئوليت‌ها را دوچندان.
اما آن هنگام كه از ادبيات سرزميني حرف مي‌زنيم كه با جان و پوست و گوشت و استخوان ما عجين شده است كمي راحت‌تر مي‌شود سخن راند، سرزميني كه عاشقش هستيم و آرزوهاي بلند و والا را برايش خواهانيم.
بحثم را با دو سوال ادامه مي‌دهم:
1)آيا ادبيات امروز هورامان مي‌تواند معرّف و شناخت‌نامه‌ي خوبي براي جامعه‌ي امروز هورامان باشد؟
و2)آيا ادبيات امروز هورامان مي‌تواند ادامه دهنده‌ي واقعي و متعالي ادبيات ديروز اين سامان باشد يا نه؟
اين سوالات قريب به يك دهه است كه روح و جان مرا و شايد همسالان علاقه‌مند به اين ادبيات را همچون خوره نشانه رفته اما پاسخي درست و رهيافت را براي آن‌ها نيافته است.
به زعم بنده ادبيات ديروز كه شعر ونظم قالبِ غالبِ بيشترينه‌ي آثار شاعران و نويسندگان هورامان است به خوبي و به شكل بايسته و شايسته‌اي وظيفه و كاكرد ادبي، فرهنگي و اجتماعي خود را ايفا نموده است.
اين ادبيات توانسته غم‌ها، شادي‌ها، اسطوره‌ها، حماسه‌ها، تراژدي‌ها و مقاومت‌ها را به تصوير بكشد و منبع موثق و سالم و جانداري براي مردمان اين ولايت باشد، همچنان كه بوده است. تا جايي كه توانسته قله‌هاي رفيع ادبيات كردي را فتح كند. چهره‌هاي بزرگي چون: مولوي، بيساراني، صيدي، ميرزاعبدالقادر پاوه‌اي، خاناي قبادي و... از نمايندگان طراز اول اين ادبيات و سرزمين هستند.
بدون شك با توجه به حضور باشكوه و پرطمطراق اين بزرگان، كار براي كساني كه بعد از آن‌ها آمده و مي‌آيند مشكل و دوچندان سخت است. شايد به دليل توانايي و طراز اول بودن اين فرزانگان، قريب به 200 سال است كه ما ادبيات جدي و جديدي در هورامان نديده و آثاري كه باقيمانده‌، نشان از تكرار، كم‌مايگي لفظي و معنوي شاعران و نويسندگان اين دوران بوده است. سيطره‌ي اين بزرگان بر ادب كردي و بالطبع هورامي چنان است كه همچون سپيداري بزرگ و بلند، برگ و بارش سايه انداخته و جوانان و جوانه‌ها را از انوار آفتاب محروم ساخته است كه جز تكرار و رَجزخواني چيزي براي گفتن نداشته‌اند. البته نبايد فراموش كرد شاعران مطرح و بزرگي چون ميرزا شفيع پاوه‌اي و جهان‌آرا خانم و... بوده‌اند كه متأسفانه هنوز كه هنوز است چيزي از آن‌ها به دست چاپ و زيور طبع آراسته نشده است. اميد كه هرچه زودتر اين گنجينه چاپ و منتشر گردد.
و اما امروز؛
رشد و توسعه‌، ارتباطات و مدرنيزاسيون فرصتي فراهم كرد تا نخبگان و شاعران و نويسندگان هورامان پا به پاي شاعران و نويسندگان ديگر بلاد (اگر چه كمي دير) به خود بيايد و سبد فرهنگي مخاطبانش را با شعر و داستان بيارايد. نوگرايي در شعر فارسي بسيار خوب و سريع خود را شناساند و چهره‌هاي خوبي همچون نيما، اخوان، شاملو، فروغ، سهراب، آتشي، احمدرضا احمدي و... را به جامعه‌ي ادبي ايران و جهان معرفي كرد. نيما آن معلم شرزه با انديشه و تخيل والا، هم متن خلق كرد و هم انديشه‌اي نو در كالبد شعر فارسي دميد و اما در كردستان، شاعراني مانند: ماموستا گوران در كردستان عراق و سواره ايلخاني‌زاده در كردستان ايران، آن يكي به تأثير از ادبيات نو عرب و ترك و غرب و اين يكي به تأثير از نيماي ايراني شعر كردي را ديگرگون كردند و معرّفِ ادبياتي نو در كردستان شدند كه در ادامه چهره‌هاي خوبي مانند: شيركو بيكس، عبدالله پشيو، كژال احمد، لطيف هلمت و... را به جامعه‌ي ادبي كردي و جهان معرفي نمود . اما ادبيات هورامي با چه چهره‌هايي مي‌خواست معرفي شود و چرا دير به اين گمان، پي برده شد؟
چرا شاعر و مخاطب در هورامان هنوز اندر خم كوچه‌هاي ادبيات گذشته‌ي خود است؟

بدون تعارف بگويم، دقت كه مي كني، مي‌بيني شاعران و نويسندگان جدي و پيشروي امروز هورامان به تعداد انگشت‌هاي دو دست هم نمي‌رسد. قافله‌ي اين ادبيات البته در دو دهه‌ي پيش بيشتر از اين‌ها بودند اما آنها هم به نوعي به حاشيه رفتند و آثار توليد شده اما چاپ نشده‌ي خود را به گوشه‌اي وانهادند. در هورامان كردستان عراق شاعران و نويسندگان اكثر قريب به اتفاق به روزنامه‌نگاري و كارهاي حزبي روي آوردند و به هورامان كردستان ايران هم كه چشم مي‌دوزي، شاعران و نويسندگان به كارهاي تحقيقي، تصحيح، ويراستاري، مقاله‌نويسي و روخواني آثار گذشتگان آن هم به شكل كاملاً سنتي و غير دانشگاهي آن روي آوردند و از خلاقيت و توليد متن به معناي واقعي آن خبري نبوده و نيست. به يقين ما به پژوهشگران و محققاني كه در آثار گذشته غور كنند و بنويسند و نقد نمايند و به چالش بكشند نياز داريم اما امروز ضرورت توليد و خلق اثر ماندگار در اين بخش از ادب كردي بيشتر و واجب‌تر است.
اگر به بخش داستان نگاهي بيندازيم چهره يا چهره‌هاي موفقي را نمي‌توانيم نام ببريم. البته كوشش و تلاش آقاي جمال جباري و كمي تا اندكي سركار خانم هراله حليمي قابل تحسين است. چهره‌هاي ديگري در اين حوزه نديده‌ام و با متون چاپ شده‌ي آن‌ها روبرو نشده‌ام. ضمناً آثار اين دو نويسنده هنوز به زيور چاپ و نشر آراسته نشده‌اند.
و اما شعر امروز هورامان چه چهره‌هايي مي‌تواند به جامعه‌ي ادبي و مردم معرفي كند؟ در كردستان عراق از كسي نمي‌توانم نام ببرم چرا كه آثار منتشره اين ادّعا را گواهي نمي‌كند اما در هورامان كردستان ايران چهره‌هايي چون رئوف محمودپور، هادي سپنجي، كلثوم عثمانپور و... مدعي نوگرايي در شعر هورامان بوده‌اند. آيا به راستي آثار آن‌ها توانسته معرّف خوبي براي شعر هورامي امروز باشد يانه؟
و آيا مي‌توان به صرف پلكاني نوشتن اشعار و يا زير هم رديف كردن كلمات ادعاي نوگرايي و امروزي بودن داشت؟
رئوف محمودپور كه دو كتاب هم به زيور چاپ آراسته است و دوستان مطبوعاتي ايشان هم او را مورد لطف و عنايت خود قرار داده‌اند، به زعم بنده نتوانسته معرف خوبي براي شعر نو در هورامان باشد. در كتاب‌هاي او كلمات و تركيباتي يافت مي‌شود كه هر مخاطب جدي و جديدي را فراري مي‌دهد و براي بار اول از آن‌ها زده مي‌شود. كلمات و واژه‌هايي غريب و به ذهن مخاطب ديرآشنا و بعضاً ناآشنا كه گويا فقط شاعر از آن‌ها آگاه بوده و خود او نيز آن‌ها را معني مي‌كند. واژه‌سازي و واژه‌بازي كار هر كسي نيست و اينكه شاعري در دفاتر اول شعرش از اين هنر به ظاهر آسان اما سخت و طاقت‌فرسا جان سالم به در برد. البته چند شعر هم يافت مي‌شود كه مخاطب مي‌تواند به راحتي آن‌ها را بخواند و لذت ببرد اما در مجموع كتاب چيزي به حافظه‌ي ادبي و تاريخي و فرهنگي مخاطب اضافه نمي‌كند. باري صد البته راه را هموار نموده و خاكريزها را فتح كرده تا شاعران شرزه‌اي بيايند و قله‌ها را فتح نمايند و اين هموار كردن راه و برداشتن خاكريز‌هاي اوليه، كاري است ارزشمند و خود غنيمتي است ستودني و بايد حضور ايشان را در اين دوره از تاريخ شعر هورامان به فال نيك گرفت و بزرگش داشت و برايش بزرگداشت گرفت.
و اما خانم عثمانپور تلاش‌هایي در اين نوع ادبي كرده اما هنوز در آغاز راه است و منتظر آثار جدّي‌تر و جديدتري از او هستيم و در نهايت كاك هادي سپنجي كه مدعي چاپ اولين شعر نو هورامي است. او اكنون مجموعه‌ي سوم خود را مي‌خواهد به ناشر بسپارد اما رويكرد و روح و روان شعرهايش در مؤلفه‌ها، عناصر و اِلِمان‌هاي شعر دهه‌ي گذشته گير كرده است و هنوز جوشش را و الهام را تمام شعر مي‌داند و تلاش و مطالعه‌ و غور در آثار شاعران امروز را به ديگران سپرده است. تلاش او هم قابل تقدير و ستايش است و بزرگش بايد داشت چرا كه سه عنوان كتاب به زبان هورامي و البته سوراني روانه‌ي كتابخانه‌ي كردي نموده است.
و در نهايت به شاعراني كه مي‌نويسند اما كتاب ندارند همچون: كاك مؤمن يزدانبخش، مرحوم محمد يوسف رسول‌آبادي، محمدرشيد اميني و شاعران جوان‌تري چون مختار هدايتي، پرويز بابايي، عدنان مرادي و احسن رشيدي كه به اين قافله پيوسته‌اند، به ديده‌ي ترديد مي‌نگرم چرا كه شاعران قديمي‌تر ديگر كاري از دستشان ساخته نيست و شاعران جوانتر هم هنوز جسارت چاپ آثار را به خود نداده‌اند و من در اين سرگرداني معلق، نگرانم و به ديده‌ي ترديد مي‌نگرم. اين حق را به بنده بدهيد، اگر چه باز هم اميدوارم.
برداشت دوم و چند نكته:
1)شعر هورامي فراز و فرود زيادي را به خود ديده است. گاه چون اسبي سركش، يكه‌تاز ميدان فرهنگ و ادبيات كردستان بوده و گاهي چون رهگذري خسته و تنها، لنگ لنگان راه خويش را پيموده است.
تاريخ تطور شعر هورامي ما را با نقطه قوّت‌ها و ضعف‌هايي روبه‌رو مي‌كند؛
در دوره‌اي شاعراني چون مولوي تاوگوزي، صيدي، بيساراني و... چنان پيشي گرفته‌اند كه به جرأت مي‌توان گفت در هيچ دوره‌اي شعر هورامي چنين رشدي نداشته و متعالي نبوده است.
در دوره‌ي كلاسيك به نظم درآوردن (فرهنگ، آداب و رسوم، افسانه‌ها، داستان‌ها و ضرب‌المثل‌ها) و منظومه‌سرايي گنجينه‌ي عظيم و گهرباري را براي اين زبان و ادبيات ارمغان بوده است.
2)اين نوع ادبي كه در دوره‌اي بر ادبيات منطقه سلطه و سيطره داشت در دوره‌هاي بعد، از قدرت و توانايي‌اش كاسته شد و جا را براي شعر سوراني و كرمانجي (برادران اين زبان و ادبيات) باز كرد و اين تلاش به نوبه‌ي خود چهره‌هاي خوبي را در حوزه‌ي جغرافيايي خود، به جامعه‌ي ادبي كردستان معرفي كرد؛ از چهره‌هاي شاخص آن‌ها مي‌توان به نالي و احمد خاني اشاره كرد.
3)شاعران هورامي در دوره‌هاي بعد تلاش مي‌كردند و نسبت به مسايل پيرامون بي‌تفاوت نبودند اما ادبيات كردي در ديگرسوي اين حوزه‌ي جغرافيايي در حال رشد بود.
4)اگر چه تسلسل دوره‌ها حفظ شد اما جز در چند نمونه ادبيات هورامي نتوانست خوب عمل كند و ارتباطات اين زبان و ادبيات به مرزهاي كوچكتري منتهي شد. اين جريان اما به نابودي و قهقرا نرفت و متوني به يادگار ماند تا پيوندهاي زباني و بياني نگسلد.
5)و اما اگر انصاف داشته باشيم و تيغ نقادي را بر لبه‌ي ضعف‌ها و ناتواني‌ها تيز نكنيم، فرازهاي روشني در آثار و اشعار دوره‌ي گذشته‌ي نزديك به دوره‌ي معاصر در ادبيات هورامي مي‌بينيم. آثاري كه اگر چه شاهكار نيستند اما به عنوان متني به جامانده از اين فرهنگ و ادبيات كه زبان و تاريخ و آداب و رسوم و... ما را زنده نگاه داشته‌اند قابل تأمل و شايسته‌ي تقديرند. به عقيده‌ي بنده نبايد با چوب «اين‌ها شعر نيست» اين متون را از خود برانيم.
6)امروز شعر هورامي تلاش‌هايي را از خود نشان داده است. شاعر امروز هورامي اگر با نگاهي به گذشته و ديدي به آينده ادبيات كلاسيك خود و همچنين ادبيات مُدرن جهان را از خود كند، افق‌هاي روشني را پيش چشم خود مي‌بيند. تجربه‌ي فضاهاي عرفاني، عاشقانه، حماسي، تاريخي و تعليمي در متون شاعران گذشته‌ي هورامان، چشم‌انداز واقع‌بينانه‌تري را روبه‌روي شاعر امروز مي‌گشايد.
7)شاعر هورامي امروز بايد از حاشيه بگريزد و تقسيم‌بندي‌ها و جناح‌بندي‌ها را ناديده بگيرد و به خود ببالد كه زبانش هنوز جان دارد و كار براي سرايش بسيار و هنوز كه هنوز است مي‌تواند فضاهاي زيادي را در اين زبان خلق كند و به پيشينه‌ي ادبي آن بيفزايد. كشف و خلق فضاهاي جديد روند رو به رشد و تعالي را در اين زبان و ادبيات مهيّا مي‌كند.
8)شاعر امروز بار سنگيني بر دوش دارد و كار بزرگي در پيش. او امروز بايد نقد كند، تحليل كند، انديشه بورزد و نيماوار شعر را بيانديشد و جريان‌ساز باشد.
9)شاعر امروز مي‌تواند پا به پاي ديگر انديشه‌وران در حوزه‌هاي مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي گام بردارد و كار روشنفكري بكند. هچنان كه معتقدم «شعر فرياد وجدان» است و شاعر وجدان جامعه.
10)برگزاري جلسات نقد و بررسي، شب شعر و اجراي همايش‌ها، كنگره‌ها و ميزگردها شايد دست به دست همديگر دهد تا بتوانيم با هم گفت و گو كنيم، شايد در دل اين گفتمان، متن‌هاي توليدي فاخر و ارزشمند، از آن بيرون بيايد.
هورامان بدون رسانه‌اي مانند ادبيات، مهجور و مغموم مي‌ماند، تلاش كنيم تا اين مهجوريت را كمي كمتر كنيم.



محمدآشنا عباس‌منش
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید