نمایش پست تنها
  #8  
قدیمی 03-05-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

توجيه فلسفي هنري ناب
حافظ روحاني

در بحبوحه تمايل به خوانش آثار سينما به مثابه متوني مطالعاتي «تاوان» اثري است که مستقيماً نه تنها راه به اين گونه تاويل ها مي دهد که عامداً و موکداً تماشاگران را به سوي چنين نوع نگاهي هدايت مي کند. از نخستين نماي فيلم - ماکت کوچک عمارت اربابي و سپس حرکت دوربين به سوي دختر نوجواني که پشت ماشين تحرير نشسته است، تا استفاده از صداي ماشين تحرير به عنوان يک عنصر موسيقايي در طول فيلم ما در مقابل فضايي قرار مي گيريم که در آن فيلم به مثابه متني توصيف مي شود از زاويه نگاه سوژه. اينجا دختر نوجوان راوي که در انتها به خالق کل فضاي فيلم تبديل مي شود روايت مي شود. مهم ترين سکانس فيلم - سکانس کنار دريا - مشخصاً با تصويري از کتاب مقدس قياس مي شود تا باز هم عامداً و موکداً امکان هر نوع تاويل فلسفي بر فيلم آشکار شود.

از اين تفلسف ها که بگذريم - چه تفلسف کار متفلسفين است - «تاوان» قرار است يک عاشقانه حماسي در دوران پرآشوب باشد، که لااقل نمونه هايش را به خصوص در 20 سال اخير زياد ديده ايم. حکايات تراژيک عشقي که در ميانه يک فاجعه انساني بزرگ به باد مي رود و در انتها مي بايست حسرتي بماند و آهي براي تماشاگران ولي با اين وجود و با وجودي که کوشش جو رايت - کارگردان فيلم - در همان سکانس لب دريا که تماماً به مدت چند دقيقه با يک دوربين پرتحرک و در يک حرکت بدون قطع گرفته شده است فيلم در نهايت از حد اثري متوسط فراتر نمي رود. فيلمي که با وجود موفقيت در جوايز گوي طلايي و البته با نامزدي در 14 رشته در مراسم سالانه بافتا، اهداي اسکار به آن ارزشي به آکادمي علوم و هنرهاي سينمايي نمي دهد. احتمالاً توجه خالقان اثر چنان به راه دادن به جنبه هاي حاشيه يي و تاويلي فيلم زياد شده است که خود فيلم به عنوان فيلم فراموش شده است. هر چند قرار است دختر نوجوان فيلم که بعدتر تبديل به راوي کل اين روايت مي شود به علتي با اتهام زدن به رابي اصلاً ماجراي فيلم را پيش ببرد ولي اشاره به انگيزه دختر در دو نوبت در فيلم چندان قانع کننده نيست و پايان فيلم که کم و بيش بعد از 40 دقيقه از آغاز فيلم قابل پيش بيني است آنقدرها که بايد آزاردهنده نيست. کوشش فيلم در خلق فضاي مخوف جنگ که مهم ترين سکانس فيلم صرف نشان دادنش مي شود بيشتر چشمگير است تا حزن انگيز و به غير از آن در ساير موقعيت ها نيز اين خوف و اين ويراني منجر به توضيح درباره انگيزه سه شخصيت اصلي قصه نمي شود. في الواقع آنچه باعث مي شود فيلم بيش از هر چيز به اثري نه چندان قدرتمند تبديل شود اصولاً ميل به تغييري نه چندان خلاقانه در شيوه روايت و خلق موقعيت هاي چشمگير است. نگاه کنيد به فصلي که رابي با جنازه هاي دختران نوجواني مواجه مي شود که در يک کشتار جمعي به قتل رسيده اند يا فصلي که براني با سرباز فرانسوي در بستر احتضار صحبت مي کند، که باز بيش از هر چيز تبديل به صحنه يي بي اثر مي شود تا صحنه يي که احتمالاً مي بايست تماشاگر را تکان مي داد و باز نگاه کنيد به سکانس کنار دريا. و همچنين است سکانس بازگشت به گذشته يي که حين آن جمله سيسيليا به رابي را مي شنويم که هر چند به عنوان يک نقطه عطف در فيلم پنداشته مي شود ولي با اين وجود نه جمله چندان تکان دهنده است - «من منتظرت مي مانم» - و نه اصلاً دور از انتظار تماشاگر. انگار تله يي چيده شده باشد ولي طعمه يي گذاشته نشده باشد. با اين توصيفات شايد تنها راه دفاع از فيلم همان پناه بردن به تاويل باشد، که نگارنده چندان مطمئن نيست با پناه گرفتن فيلم پشت اين چنين توصيفات و تاويل هايي بتوان اثر را به مثابه يک فيلم خوب توجيه کرد، آن هم در دوراني که اثر - فيلم، نقاشي، رمان و هر اثر هنري - در پي احاله دادن معاني و پناه گرفتن پشت تعبيرهاي فلسفي و فرامتني است. «تاوان» نمونه سينمايي است که به مانند بسياري از آثار جديد ديگر نه در پي توليد اثري سينمايي که در پي يافتن توجيهي از طريق فلسفه و ارجاع هاي فلسفي اند، در حالي که هنوز سکانس - پلان ابتدايي «نشاني از شهر» ساخته سال 1957 اورسن ولز بي وجود امکانات کنوني فني نه تنها خالق فضا که سازنده تمامي اثر است و هنوز بعد از 50 سال به نظر زنده تر از نمونه هاي امروزي اش به نظر مي رسد. بي کوشش جهت پناه بردن به تاويل که در پي رسيدن به هنري ناب.
حرف هاي منتقدان سينمايي درباره اثر جو رايت
تاوان؛ فيلمي که نمره قبولي گرفت
وحيد نمازي

براساس نظرسنجي هاي مختلفي که از منتقدان سينمايي درباره فيلم Atonement به عمل آمده، اين فيلم ميانگين 85 درصدي اقبال کارشناسان سختگير سينمايي در امريکا و اروپا را به دست آورده است. اجراهاي بي نقص از فيلمنامه، بازي هاي کامل، فيلمبرداري استادانه (که توسط سيموس مک گريوي انجام شده) و اقتباس صحيح و دوست داشتني از رمان Atonement (نوشته يان مک ايوان) ازجمله نقاط قوت اين فيلم است که بودجه يي 30 ميليون دلاري صرف ساختنش شده است. برخوردهاي منتقدان سينمايي با اين فيلم به گونه يي بود که بيشتر آنها فيلم را در بين 10 فيلم برتر سال 2007 قرار دادند.

1- فيلم اول سال از ديدگاه کنت توران- لس آنجلس تايمز

2- فيلم اول سال از ديدگاه لو لومنيک - نيويورک پست

3- فيلم دوم سال از ديدگاه پيتر تريورز- رولينگ استون

4- فيلم سوم سال از ديدگاه هلن اوهارا- امپاير

5- فيلم چهارم سال از ديدگاه آن هورنادي- واشنگتن پست

6- فيلم چهارم سال از ديدگاه ريچارد کورليس- مجله تايم

7- فيلم چهارم سال از ديدگاه تاشا رابينسون- The A.V. club

8- فيلم هشتم سال از ديدگاه استيفن هولدن- نيويورک تايمز

9- فيلم نهم سال از ديدگاه مارجوري بومگارتن- آستين کرونيکل

10- فيلم دهم سال از ديدگاه مايکل ساراگو- بالتيمور سان

حرف هاي منتقدان درباره فيلم

توني ايبرت؛ من وقتي فيلم را ديدم، به انتخاب جو رايت براي بازي گرفتن از «کيرا نايتلي» و «جيمز مک آوي» آفرين گفتم. آنها واقعاً در اين فيلم برازنده هم بودند و از پس نقش شان برآمدند. البته بيشتر فيلم هايي که در اين ژانر ساخته مي شود (رمان هايي که چنين داستان هايي دارند) باعث مي شوند آدم به اين فکر بيفتد که چه بسيار عشق هايي که به خاطر خيانت، لايق بازپس دادن تاوان خواهند بود.

کنت توران (لس آنجلس تايمز)؛ اين فيلم جزء آن دسته معدودي از فيلم هاي خوب سينماست که يک رمان دوست داشتني را به بهترين شکل ممکن اقتباس کرده و به تصوير کشيده است.

لو لومنيک (نيويورک پست)؛ چيزي که شايد در نتيجه ديدن چندين فيلم گوناگون دستگير آدم بشود، در اين فيلم يک جا جمع شده و آن نمايش دادن اين نکته، آن هم به شکلي درخشان است که پستي هاي شخصيت يک انسان تا چه حد مي تواند عملي شود.

پيتر تريورز (رولينگ استون)؛ تمام آن چيزهايي که در صدها صفحه از رمان يان مک ايوان نوشته شده، به شکلي کاملاً حرفه يي در فيلم جو رايت جمع شده اند. فيلمنامه، کارگرداني و بازي ها در حد کمال هستند و اين فيلم در واقع امواجي از رضايت، مسحورکنندگي و اندوه ناشي از يک ماجراي عاشقانه را يکجا به بيننده اهدا مي کند.

هلنا اوهارا (امپاير)؛ فيلمبرداري عالي، موسيقي جذاب و بازي هاي تقريباً بي نقص بازيگران، تحت کارگرداني کاملاً متکي بر اعتماد به نفس جو رايت، اين فيلم را به يکي از بزرگ ترين مدعيان جايزه اسکار امسال تبديل کرده است.

آن هورنادي (واشنگتن پست)؛ اين فيلم پيچيدگي جالبي دارد، به خصوص پايانش که هم شاد است و هم تراژيک. بنابراين مي شود گفت که فيلم در عين حالي که بيننده را آشفته مي کند، کاملاً رضايت بخش هم هست. يعني فيلم در حالي که پيچيدگي هاي يک رابطه عاشقانه را به تصوير مي کشد، به خوبي از عهده نمايش ساده اين پيچيدگي ها هم برمي آيد و اين نقطه قوت فيلم است.

مايکل ساراگو (بالتيمورسان)؛ اين فيلم بيننده را در ميان واژه هاي انتقام و گذشت، فرصت تلافي و لذت عفو و رستگاري رها مي کند. واقعاً پيچيده و غيرمنتظره است...

درک الي (ورايتي)؛ کمتر داستان مکتوبي را مي شود پيدا کرد که چنين به زندگي هاي واقعي ما نزديک باشد. اين ويژگي رمان يان مک ايوان است ولي کارگرداني درخشان جو رايت توانسته با اقتباسي بي نقص از کتاب، فيلمي را به وجود بياورد که هر بيننده يي را به وجد مي آورد.

ري بنت (هاليوود ريپورتر)؛ بازي هاي پرجاذبه و دوست داشتني «کيرا نايتلي» و «جيمز مک آوي» به عنوان دو عاشق دلباخته، در کنار نقش آفريني حيرت برانگيز «رومولا گاراي» به عنوان کسي که مي خواهد الهه انتقام جوي داستان لقب بگيرد، فيلم را به سمتي مي برد که آدم ياد فيلم زيباي «بيمار انگليسي» مي افتد. به همين خاطر دور از انتظار نيست که شاهد درو کردن جايزه هاي زيادي توسط فيلم باشيم.

اي. اï.اسکات (نيويورک تايمز)؛ اين فيلم چيزي جز يک اقتباس معمولي و ناموفق از کتاب مک ايوان نيست و تنها صحنه آرايي پرخرج و کپي برداري هاي پرزرق و برقش توي چشم مي زنند. همين،

کلوديا پويگ (يواس اي تودي)؛ فيلم به عنوان يک اقتباس باشکوه و پرزرق وبرق از رمان، احساس جالبي به بيننده القا مي کند ولي کپي برداري هايش از فيلم «بيمار انگليسي» موجب شکستش شده است
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید