نمایش پست تنها
  #23  
قدیمی 10-11-2011
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شاه شاهان ایران




در سالهای بین 1975 و 1978 من مکرراً به ایران سفر کردم . یا از آمریکای لاتین به تهران می آمدم یا از اندونزی . شاهنشاه ایران ( عنوان رسمی اش به معنای شاه شاهان است) کشوری را اداره میکرد متفاوت از هر کشور دیگری که ما در آن کار کرده بودیم .



ایران یک کشور نفت خییز بود و مانند عربستان سعودی احتیاجی نداشت برای اجرای پروژه های عظیم توسعه اقتصادی اش وامدار سازمان های بین المللی باشد . ولی ایران بنیاناً با عربستان سعودی تفاوت داشت . کشور پرجمعیت ایران با تاریخ طولانی در خاور میانه هر چند عمدتاً مسلمان بود، عرب نبود .


علاوه بر این تاریخ ایران تغییرات پر تلاطم زیادی در حاکمیت اقوام مختلف و رابطه با همسایگانش در بر میگیرد . از این رو ما کاملاً از راه متفاوتی وارد شدیم : دولت آمریکا و شرکتهای تجاری آمریکا توافق کردند تا شاه ایران را به پرچم داری از توسعه وپیشرفت تبدیل کنند .ما فعالیتهای بسیاری را شروع کردیم تا به جهانیان نشان دهیم که شاه ایران در مقام دوست دموکرات دولت ایالات متحده و محافظ منافع شرکتهای تجاری ، توسعه و پیشرفت شایانی را هدایت کرده است .
















علیرغم عنوان شاه شاهان که آشکارا غیر دموکراتیک بود و علیرغم کودتای سیا در ایران که نخست وزیر دموکرات ایران و منتخب مردم را سرنگون کرده بود ، دولت آمریکا و همدستان اروپایی او مصمم شده بودند دولت شاه را نسبت به دولت چین ، لیبی ، عراق ، کره ی شمالی ، برتر جلوه دهند و از آن برای تمام کشورهایی که احساسات قوی ضد آمریکایی داشتند الگو بسازند .



آن چنان که به نظر میرسید شاه ایران برای طبقه محروم آن یک دوست مترقی بود . در سال 1962 او دستور داد املاک بزرگ تقسیم شوند و زارعین مالک شوند . دو سال بعد او انقلاب سفید را آغاز کرد که اصلاحات اقتصادی – اجتماعی عظیمی را در بر میگرفت .







در دهه 1970 اوپک قدرتمند تر شد و شاه ایران در مقام با نفوذتری در سطح جهانی قرار داد و هم زمان او یکی از قدرتمندترین نیروهای نظامی در خاورمیانه مسلمان را تشکیل داد .



شرکت main در پروژه های اقتصادی بسیاری در سرتاسر ایران سهیم بود – پروژه های ایجاد مناطق توریستی در ساحل دریای خزر در شمال، ایجاد تاسیسات سری نظامی ، ناظر بر تنگه هرمز در جنوب . محتوای کار ما مانند همیشه این بود که استعدادهای توسعه ی اقتصادی هر ناحیه را پیشبینی کنیم و سیستم های تولید و پخش الکتریسیته را چنان طراحی کنیم که انرژی لازم برای رشد صنعت و تجارتی که آن پیشبینی ها را تحقق میدهند ، مهیا باشد .















در آن سالها من به بیشتر نقاط مهم ایران سفر کردم . من از راه قدیمی کاروان رو میان کوه های کویری از کرمان به بندر عباس رفتم .

ساعتها در باقی مانده تخت جمشید کاخ معروف پادشاهان باستانی ایران و یکی از عجایب دنیای کلاسیک به مشاهده پرداختم . من تمام مکانهای مشهور و تماشایی ایران را در شیراز ، اصفهان و شهر نوساخته و باشکوهی از خیمه های مجلل در کنار تخت جمشید را که شاه ایران در آن تاجگذاری کرده بود ، از نزدیک دیدم . در این سفرها من واقعاً عاشق این کشورر ومردم تودار آن شدم .


یاران در ظاهر نمونه بارزی بود از همزیستی مسالمت آمیز میان دنیای مسیحی غرب با جهان اسلام . ولی من خیلی زود دریافتم که ان ظاهرآرام می توانست خشم و نفرت عمیقی را پنهان کند .


یک شب خیلی دیر در سال 1977 وقتی به هتل خود بازگشتم ، یادداشتی از زیر در به درون اتاق من انداخته شده بود . در کمال تعجب دیدم امضا شده بود : امین .
من هرگز او را ملاقات نکرده بودم . ولی در یک جلسه رسمی با مقامات دولتی چنین شخصی را به عنوان افراطی ترین انقلابیون ضد دولت به من معرفی کرده بودند .
یادداشت در یک رسم الخط زیبای انگلیسی دعوت میکرد اگر میل دارم جنبه ای از ایران را که اشخاصی در موقعیت من نمیبیند ببینم ، او را در یک رستوران به خصوصی ملاقات کنم .
اولین سوال من این بود که آیا امین واقعاً من را میشناسد ؟ من مطمئن بودم که قبول این دعوت ریسک بزرگی است در عین حال وسوسه ی ملاقات با چنین شخص مرموزی مرا مجبور کرد .
تاکسی مرا روبروی که درون دیوار بسیار بلندی جا گرفته بود پیاده کرد . دیوار آن چنان بلند بود که ساختمان پشت آن دیده نمیشد . یک زن زیبای ایرانی در یک لباس بلند سیاه رنگی مرا به درون دعوت کرد . او مرا در طی دالان درازی که با نور ضعیف چراغ نفتی هایی که با ظرافت کنده کاری شده و از سقف کوتاهی آویزان بودند راهنمایی کرد . در انتهای دالان ما به درون اتاقی وارد شدیم ، ان چنان نورانی که گویی درون الماس بزرگی جای گرفته .

وقتی چشم من عادت کرد دیدم که دیوار این اتقا با صدف و سنگ های قیمتی نگین کاری شده بود . رستوران با نور شمعهای سفید بلند بالایی که از درون چلچراغ های برنزی کنده کاری شده سرکشیده بود روشن میشد .
مرد قد بلندی با موهای سیاه بلندی که کت و شلوار شیک آبی رنگ به تن داشت ، به سوی من آمد ، دست داد و خودش را معرفی کرد : امین .لهجه ایرانیانی را داشت که معلوم بود در سیستم آموزشی انگلیس تحصیل کرده اند. اولین برداشت من این بود که هیچ شباهتی به (( افراطی ترین انقلابیون ضد دولتی )) نداشت . زن و مردهای جوانی در کنار میزهای دونفری خیلی آهسته گفتگو میکردند و غذا میخوردند .

امین مرا از میان آنها عبور داد و در گوشه خلوتی به درون شاه نشینی مجللی هدایت کرد و گفت (( در این جا ما میتوانیم کاملاً محرمانه گفتگو کنیم )) برای من روشن بود که یان رستوران محلی بود برای ملاقات عاشقان و ما دو نفر استثنا بودیم .
امین خیلی رسمی و مودب رفتار میکرد در جریان گفتگو روشن شد که او فقط مرا به عنوان مشاور اقتصادی میشناسد و نه کسی که اهداف پنهانی دیگری هم دارد . او توضیح داد که چون میدانسته من داوطلب سپاه صلح بودم و چون به او گفته بودند که من برای شناخت کشورش و ایجاد ارتباط با مردم آن از هر فرصتی استفاده میکنم مرا به این ملاقات دعوت کرده است . او گفت (( شما نسبت به بیشتر آنهایی که در حرفه شما هستند جوانترید . شما نسبت به تاریخ ومسایل ما واقعاً علاقمندید . شما مایه امیدواری ما هستید ))
این کلام به علاوه ی ظاهر آراسته امین و فضای رستوران و حضور تمام آنهایی که در رستوران بودند آرامش خاصی برای من ایجاد کرد . من عادت کرده بودم اشخاص خاصی مانند رضی در جاوه و فیدل در پاناما نسبت به من اظهار دوستی و صمیمیت بکنند .
واقعه ای که همیشه باعث افتخار من بود و فرصت های نوینی را ارائه میداد . من میدانستم با دیگر آمریکایی ها فرق دارم . من واقعاً عاشق تمام مکان هایی میشدم که دیدن میکردم . من فهمیدم هر وقت چشم و گوش و قلب خود را نسبت به فرهنگ مردمی باز میکردم آن مردم خیلی زود با من صمیمی میشدند و گرم میگرفتند . امین از من پرسید (( آیا از پروژه های گل کاری کردن کویر خبر دارید ؟ شاه ایران باور کرده که ویر ایران تا زمان لشکر کشی های اسکندر دشتهای حاصلخیز و جنگل های سرسبزی بوده اند . میلیونها گوسفند که با لشکریان اسکندر همراه بوده اند تمام علفزار ها و درختان سبز این ناحیه را خورده اند و خشک کرده و کویر را جایگزین آن کرده بودند . طبق این تئوری ما باید میلیون ها درخت بکاریم آنها فوراً باران های لازم را ایجاد میکنند و کویر را دوباره به جنگل تبدیل مینمایند . البته در این جریان صدها میلیون دلار باید هزینه شود )) او با حالت تحقیر کننده ای خندید و اضافه کرد : (( و شرکتهایی مانند شرکت شما منافع هنگفتی به دست می آورند ))
(( به نظرمی آید شما این تئوری را نمیپذیرید ))
(( شما باید توجه کنید که کویر برای ما نمادی از هویت ماست . سبز کردن آن بیش از کشت و زرع است )) تعدادی گارسونرستوران باسینی مملو از انواع خوراک های ایرانی که به طرز زیبایی چیده شده بودند به شاه نشین ما هجوم اوردند . امین اول از من اجازه گرفت سپس از انواع خوراکها برای من انتخاب کرد .
او دوباره به من رو به من کرد و گفت : (( امیدوارم جسارت محسوب نکنید میخواهم از شما یک سوال بپرسم . چی باعث شد که فرهنگ سخپوستان آمریکا نابود شود ؟ ))
من در جواب گفتم : (( عوامل بسیاری موثر بوده اند – از جمله طمع و اسلحه نظامی برتر .))
(( بله البته . ولی آیا موثرترین عامل ، نابود سازی محیط زیست آنها نبوده ؟ )) او در ادامه توضیح داد که وقتی جنگلها و حیواناتی مانند گاو وحشی نابود شدند ، وقتی مردم را به زور محصوره های به خصوصی کوچ دادند ، پایه های فرهنگ آنها فرو ریختند . در اینجا کویر محیط زیست ماست . پروژه گلکاری کردن کویر محیط زیست و در نهایت پایه های فرهنگ ما را نابود میکند چگونه میتوانیم آن را تحمل کنیم ؟ ))
من گفتم تا آنجاکه اطلاع دارم ایده ی زیربنای این پروژه خلق مردم خود شما بوده است . او به تمسخر خندید و گفت : (( تخم این ایده را دولت متبوع شما ایلات متحده آمریکا در ذهن شاه ما کاشته است . شاه ما نوکر دست نشانده ی امریکاست .))









او ادامه داد : (( یک ایرانی واقعی هرگز ، چنین اجازه ای نخواهد داد )) بعد او به تفصیل یک تز دانشگاهی به شرح روابط میان مردم کشورش ایلات مختلف و کویر پرداخت . او تاکید کرد که بسیاری شهر نشینان امروزه در ایران هم تعطیلات خود را در کویر میگذرانند .
آنها چادرهای برپا میکنندکه کل یک خانواده را در بر میگیرد و یک هفته یا بیشتر را در آن سپری میکنند .(( مردمی که شاه ایران مدعی است در دستان آهنین خود در کنترل دارد مردمی نیستند که از کویر آمده اند .آنها جزء لایتناهی از کویر هستند ))
در ادامه ی شب اوبسیاری تجربیات خودش را در مورد کویر برای من شرح داد و در پایان شام مرا تادر کوچک در دیورا بلند همراهی کرد . تاکسی در خیابان منتظر من بود . امین با من دست داد و از ملاقات با من اظهار خوشوقتی کرد . او دوباره به جوان بودن من و علاقه به فرهنگ و مردم کشورش اشاره کرد و اضافه کرد موقعیت من مایه امیدواری انها میباشد
(( من خیلی خوشوقتم که این مدت را با شخصی مثل شما گذرانده ام )) او دست مرا می فشرد و ادامه داد (( من یک تقاضای دیگری هم از شما دارم یک تقاضای مهم . بعد از این مدتی که با هم بودیم من مطمئن شدم که برای تجربه ی پرمعنا و ارزشمندی خواهد آگاهی های بسیاری به دست خواهید آورد .))
((من چه کاری از دستم بر می آید ؟))
(( من میل دارم شما را به رفیق عزیز خودم معرفی کنم مردی که می تواند آگاهی بسیاری درباره ی شاه شاهان ما به شما بدهد . شاید او شما را متشنج کند ولی من به شما اطمینان میدهم که به صرف وقتش می ارزد . ))
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه


ویرایش توسط bigbang : 10-11-2011 در ساعت 09:05 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید