نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 08-05-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مقايسۀ شمس با مولانا

مقايسۀ شمس با مولانا

شمس در سراسر مقالات هر از گاه در انديشۀ آن است تا خويشتن را با مولانا بسنجد و همواره هم
ضعف و نا تواني خود را در برابر آن مرد خدا آشکارا و بي پرده اذعان دارد؛ اگرچه مولانا فقط اهل لطف است اما در شمس لطف و قهر در هم اميخته است:
« يکي گفت مولانا همه لطف است و مولانا شمس الدين را، هم صفت لطف است هم صفت قهر»
هرچند از اين جمله برتري مولانا نسبت و ي نوداراست اما در واقع اين تعبير ميتواند محتمل الضدين
باشد زيرا در جاي ديگري از مقالات ميخوانيم که : او مرا موصوف ميکرد به اوصاف خداکه هم قهر دارد و هم لطف
مولانانيز در فيه مافيه قهر و لطف را از صفات خداوندي مي شمارد و ميگويد « و حق را دو صفت است قهرو لطف..انبيا مظهر اند هر دو را ـ مؤمنان مظهر لطف حق اند و کافران مظهر قهر حق.آنها
که مقر ميشوند خود را درانبيا ميبينند و آواز خود از او ميشنوند و بوي خود را از او مييابند»

شمس خود مقر است که آميزه يي از جمال و زشتخويي نيز هست و پس ازبازگشت از سفر دمشق بر آن شده است تا هردو صفت خويش را بر مولانا، باز نمايد؛ در حالي که مولانا را فقط داراي جمال مي داند و بس...

« مولانا را جما ل خوب است و مرا جمالي هست و زشتي هست.جما ل مرا مولانا ديده بود؛ زشتي مرا نديده بود.اين بار نفاق نمي کنم، و زشتي مي کنم تا مرا ببيند ـ نغزي مرا وزشتي مرا»

شمس از زبان ديگران نقل مي کند که مولانا از دنيا فارغ است اما شمس مال اندوزي ميکند
مولانا اهل تسامح است و او سختگير. مولانا را غواص مي داند و خويش را بازرگان
افلاکي نيز از زبان اوهمي مطلب را مي نگارد:

« همچنان حضرت شمس الدين تبريزي فرمودکه امروز غواص درياي معاني مولاناست و بازرگان من شمس الدين تبريزي خلدالله برکتهما»


بگذاريد از ميان شماري از اين مقايسه ها جمله يي چند نمونه وار بر چينم:
ـ من اگر از سر خرد شوم و صد سال بکوشم ده يک علم و هنر او حاصل نتوانم کرد ( مقالات دفتر دوم صفحۀ 132،)
ـ اين چنين صدري که به علمها افزون از من . صد سجده کند من يکي او را نکنم. اگر بر منبر روم يک کلمه بگويم همه بر من بخندند ... خدا مرا شايستۀ آن گرداند که بر آن رو بوسه دهم.. مرا لايق آن گرداند.( همانجا ص144) . جاي ديگر گويد:

من مرادم اما مولانا مراد مراد

ميگويند که تصوف اقوال نيک است ؛ افعال نيک است ؛ اخلاق نيک است ومعارف. بنگريد که شمس در باب اين صفات د روجود مولاناچگونه مي انديشد و چگونه او را خدا گونه مي انگارد:
« اگر از توپرسند که مولانارا چگونه شناختي؛ بگو از قولش مي پرسي : انما امره اذااراد شيأان يقول له کن فيکون.و اگر از فعلش مي پرسي: کل يوم هو في شأان. و اگر از صفتش مي پرسي ـ قل هو الله احد. واگر از نامش مي پرسي ـ هو الله الذي لا الله الا هو عالم الغيب و الشهاده و هو الرحمن الرحيم. و اگراز ذاتش مي پرسي ـ ليس کمثله شيء و هو السيع البصير»

اين چنين است تصويري که شمس تبريزي از محب و محبوب خويش مولانا جلال الدين بلخي نقاشي ميکند.
در پايان اين نمط سخني از خاور شناس، عرفان پژوه و دوستدار مولانا بشنويم که شمس و مولوي را چگونه يافته و دريافته است:

«ملاقات شمس با مولوي در نوع خود بي همتا بوده است ؛ زيرا اين ملاقات ستايش مرسوم جمال حق
در صورت فردي جوان نبود که در تصوف به منزلۀ عاملي الهام بخش رواج داشت؛ بلکه ملاقات دو صوفي کامل برخوردار از نيروي عظيم فردي بود. شمس با سقراط که بدون بر جاي گذاشتن هيچ نوشته يي ، الهام بخش گران بها ترين نوشته هاي افلا طون بود؛همانند شده است.او نيز جام شهادت را از دست کساني نوشيد که آتش دروني او را درک نکردند.شمس همچون بارقه يي بودکه آتش را در چراغ ا فروخت ؛ اين چراغ مولوي بود .»



...
..
.



.dw-world.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید