نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 08-23-2013
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow

فهرست اصطلاحات شکار

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

این فهرستی از اصطلاحات مربوط به شکار در زبان فارسی است.

آمپایه کردن خشک‌کردن یا تاکسیدرمی جانور.

باد چاق‌کردن = اصطلاحی است میان شکارچیان و به معنی حرکت به سمت شکار به نحوی است که شکار بوی شکارچی را احساس نکند. هنگامی که شکارچی قصد رفتن به کمین دارد بایستی جهت باد طوری باشد که شکار در مسیر بادی که از شکارچی می‌گذرد قرار نگیرد تا بوی او را احساس کند. برای همین او باید مسیری را انتخاب کند که یا باد از سمت شکار به سمت شکارچی باشد، یا باد از پهلو بوزد. اگر شکارچی این نکته‌ها را رعایت کند اصطلاحاً می‌گویند «باد شکار را چاق کرده» است. می‌گویند «اول باید باد رو چاق کنی بعد کمین بری.»


باد گرفتن حالتی که شکار بوی شکارچی را حس کرده‌است.

بچه‌قنداق پیش قنداق، محل قرار گرفتن دست در قسمت جلوی تفنگ و زیر لوله که ممکن است از چوب یا پلاستیک سخت باشد.

پای محور پایی که شکارچی هنگام تیراندازی جلو می‌گذارد.

پترن‌گیری تیراندازی به هدف استاندارد برای تشخیص نحوه پخش ساچمه‌ها

پنج‌تیر پران نوعی تفنگ نیمه خودکار (ساچمه زن) که پس از شلیک هر تیر پوکه آنرا به بیرون پرتاب و تفنگ را برای شلیک تیر بعد آماده می‌کند

پوکه بدنه اصلی فشنگ که هم محل قرار گرفتن باروت است و هم در هنگام شلیک محل انفجار آن است، از نظر ایمنی، نقش پوکه از این نظر مهم است که در هنگام شلیک به خزانه چسبیده و از فرار گازهای داغ باروت که ممکن است منجر به ترکیدن لوله شود جلوگیری می‌کند.

پیش‌گیری نشانه‌روی به جلوی شکار متحرک.

تاکسیدرمی خشک کردن جانوران مختلف به شکلی که پس از خشک کردن کاملا طبیعی به نظر برسند.

تروفه شکاری که رکورد یا در سطح رکورد باشد. معمولاً درباره شاخ جانور می‌گویند.

تفنگ بالازن تفنگی که پرتابه را بالاتر از محل نشانه روی شده روانه می‌کند (در تفنگهای ساچمه زن).

تفنگ پایین‌زن تفنگی که پرتابه را پایین تر از محل نشانه روی شده روانه می‌کند(در تفنگهای ساچمه زن).

تفنگ ته‌پر

تفنگ دست‌ساز

تفنگ دست‌کش تفنگی که با حرکت پیش قنداق به جلو و عقب مسلح می‌شود.

تفنگ دنگی

تفنگ دولول روی‌هم یا دولول سوار، نوعی تفنگ که دارای دولوله‌است که روی هم قرار دارند.

تفنگ دولول نوعی تفنگ که روی بدنه آن دو لوله قرار دارد و با فشار ماشه هر دو لوله می‌توانند یکی پس از دیگری شلیک کنند.

تفنگ ساچمه‌زنی تفنگی که با شلیک هر تیر تعداد زیادی ساچمه را به سمت هدف روانه می‌کند

تفنگ سرپر تفنگی که یا ریختن باروت، ساچمه و نمد از سر لوله به داخل آن پر می‌شود

تفنگ سوزنی تفنگهایی که به جای چخماق و سنگ از ضربه سوزن به چاشنی فشنگ برای شروع انفجار و آتش زدن باروت استفاده می‌کنند، اما این اصطلاح به جای تفنگ ساچمه زن هم استفاده شده‌است.

تفنگ کمرشکن

تفنگ گلوله‌زنی

تله

تله‌گذاری

تمام چوک

توله سگ شکار، چه بچه باشد، چه بزرگ.

تیپچه وسیله‌ای که برای کرک‌گیری با آن صدا درمی‌آورند.

تیرپس‌تیر شلیک دو تیر پشت سر هم، اولی برای پراندن پرندگان و دومی برای زدن.

تیرمست شدن حالت جانوری که تیر خورده ولی تیر کارساز نبوده و حیوان به هر سو می‌دود و حمله می کند.

تیری شدن حالت جانوری که پیش‌تر شاهد تیراندازی بوده و از شکارچی می‌ترسد.

چارپاره فشنگ با ساچمه‌های بزرگ

چاقوی استخوان‌شکن

چاقوی شکاری

چشم حاکم چشمی که شکارچی با آن نشانه می‌رود.

چوک تنگ بودن انتهای لوله تفنگ ساچه‌زنی.

خَف کردن حالت سگی که شکار را می‌بیند ولی در جای خود می‌ماند و به آن نگاه می‌کند.

دزده‌کشی دور زدن شکار و سر در آوردن از جایی که انتظار ندارد.

دست حاکم دستی که شکارچی با آن ماشه را می‌چکاند.

دفک یا پرده (در فارس) که شکارچی پشت آن به سوی شکار می‌رفت. (از تاریخ مسعودی ظل‌السلطان)

دِکو یا دیکوی، مجسمه پرندگان که برای فریب و شکار پرندگان بکار می‌رود.

دوربین تفنگ


رد زدن پیدا کردن مسیر حرکت شکار از روی جای پا و دیگر نشانه‌های آن.

زاج

زاج‌کاری

سالوکی

سخت‌دان قسمت صخره‌ای کوه

سختون سخت‌دان

سر تیر رفتن

تازی

سگ شکاری

شکار جَرگه شکاری که در آن عده زیادی جانوران را به سمت شکارچی می‌رانند.

شکار هم به معنی شکار کردن و هم به معنی جانوری که شکار می‌شود.

شکارکُش شکارچی بی اصول. کسی که هدفش کشتن شمار هرچه بیشتری از جانوران است.

فول چوک

قُرُق منطقه‌ای که شکار در آن ممنوع است.

قِلِق ویژگی تیراندازی که در هر تفنگ اندکی با تفنگ مشابه آن فرق دارد.

قُنداق

قوش پرنده‌های شکارگیر مثل شاهین و قرقی وطرلان.

قوش‌بازی فن گرفتن و نگه‌داری و شکار با قوش.

کرک‌گیری شکار کرک (بلدرچین) با تور و تیپچه.

کریمپ

کُله کومه (از تاریخ مسعودی ظل‌السلطان)

کلّه گرگی دست‌خوشی که شکارچی از چوپان یا اهالی روستا برای زدن گرگ می‌گیرد.

کمان کامپاند نوعی کمان قرقره‌دار برای تیراندازی و شکار.


کمین‌کشی انتخاب جای مناسب و انتظار کشیدن برای زدن شکار.

کوله‌کش کسی که به عنوان دستیار شکارچی، وسایل او را در شکارگاه حمل می‌کند.


کومه پناهگاهی که شکارچی برای کمین می‌سازد.


کوه‌مالی کار راندن شکارهای کوه به طرف شکارچی در شکار جرگه.


گروه تیر محل برخورد چند گلوله از تفنگی ثابت به هدف استاندارد از فاصله استاندارد.


گُل کردن عمل نکردن تفنگ یا فشنگ.


گلنگدن


لگد


ماهرخ رفتن حالتی که سگ شکاری با پوزه و دست و بدن خود به جهت شکار اشاره می‌کند.


مَرمی نام دیگر گلوله.


مگسک شاخص برآمده کوچک فلزی روی انتهای جلوی لوله سلاح که در نشانه‌روی بکار می‌آید.


نِسار طرف آفتاب‌گیر تپه یا کوه.


نیم چوک


هوازنی زدن پرندگان در حال پرواز.


وِد
قطعه نمدی یا پلاستیک که درون فشنگ بین باروت و ساچمه‌ها قرار می‌دهند.
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید