نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 02-04-2011
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

فرناز گفت : «خب حالا این تحفه ی حاج رضا رو نشونمون میدییا نه ؟! »
یلدا با لبخند دست برد و عکس را از کیفش بیرون کشید و دوباره به آن نگاهکرد.فرناز با حرکت سریعی عکس را از دست یلدا بیرون کشید و با خنده گفت :« حالامیفهمم که چرا دو دلی ؟! »سپس در حالی که عکس را به نرگس میداد ادامه داد :« بابااین که خیلی ماهه ! »
یلدا با اعتراض گفت :« من دو دلم ؟
! »
نرگس عکس را نگاهکرد و گفت : « جای برادری مرد جذابیه ! توی عکس که این طور به نظر میاد !
برقی در نگاه پر از خنده ی نرگس درخشید و لبخند زیرکانه اش را بانگاهی زیرک تر تلفیق کرد و از یلدا پرسید :« از قیافه اش خوشت اومده ؟
»
یلدا در حالی کهسعی کرد بی تفاوت نشان بدهد شانه را بالا انداخت و گفت :« خب . عکسش که بدکنیست ! »
فرناز گفت :« بابا تو که خیلی پررویی ! اگه من به جای تو بودم معطلشنمیکردم . »
نرگس گفت :« باز تو هول شدی ؟ تو که به همه میگی جذاب ! »
_بابا خودت الان گفتی !
_
خب گفته باشم .دلیلینداره یلدابه خاطر یه عکس هول بشه .یعنی دیگه نباید فکر کنه ؟! »
سپس نرگس رو به یلدا کرد و گفت :«خودت بهتر میدونی.به نظر منبهتره تحت تاثیر قیافه اش برای خودت رویا پردازی نکنی .چون به این قیافه میاد آدمیجدی باشه و شاید زندگی کردن باهاش خیلی دشوار باشه ! »
یلدا خندید و گفت :«معلومه خوب منو میشناسید .راستش رو بگم ... ؟ » لبخند قشنگی زد و ادامه داد : «راستش دیشب مطمئن بودم که جوابم منفیه .اما امروزصبح بعد از دیدن این عکس نمیدونم چرا دلم میخواد برای یک بار هم که شده خودش روببینم ! شنیدم اعتماد به نفسش غوغاست و از خود راضی و مغروره.
نرگس گفت :« به قیافه اش میاد

فرناز گفت : « تو هم که عاشق این خصوصیاتی
! »
نرگس جواب داد : « پس با این اوصاف میخواهی جواب مثبتبدی
! »
_
تو نظرت چیه ؟
_نظر من مهم نیست .
یلدا اعتماد خاصی نسبت به یلدا داشت . دست او را گرفت و دوبارهگفت :« برای من مهمه !! راستش رو بگو .اگه تو جای من بودی چی کار میکردی؟
! »
نرگس توی چشم های یلدا چند ثانیه نگاه کرد و لبخند زد و گفت :« بهش فکرمیکردم .
یلدا دست نرگس را فشرد و لبخند زد و فرناز دستی به موهای رنگ شدهاش که تا نیمه ی روسری بیرون بود برد و در حالی که سعی میکرد آنها را به همان حالتحفظ کند خندید و گفت :«مبارکه
! »
ساعتی بعد یلدا سرشرا به شیشه ی اتومبیلی که در حال رفتن به سوی خانه بود تکیه داد و ماشین ها .آدم هاو مغازه ها به سرعت از جلوی چشم های خسته اش میگذشتند .یلدا فکر میکرد .گاه رویامیبافت و گاهی توجهش به چیزی یا کسی در بیرون جلب میشد .همیشه از نشستن در اتومبیلو گردش کردن لذت میبرد و گاهی نگاهش با نگاهی برخورد میکرد و برای مدت کوتاهی همسفری برایش پیدا میشد !
یلدا خوشحال بود از این که رازش را پیش فرناز و نرگس فاش کرده استو بعد از مشورت با آن ها احساس رضایت خاصی داشت و دوست داشت زودتر حاج رضا را ببیندو دوباره درباره ی موضوع شب گذشته صحبت کنند .از این که تغییراتی در زندگی اش درشرف وقوع بود احساس هیجان و دلشوره داشت و از این که حاج رضا او را برای پسرشخواستگاری کرده است . احساسات متفاوت و عجیبی را تجربه میکرد.احساس میکرد که دیگرخانمی شده است و باید به ازدواج فکر کند
.
از صبح تا آن لحظه خیلی به شهاب فکر کرده بود .به این که واقعا چهشکلی است ؟آیا شبیه عکسشه ؟ به این که چه برخوردی خواهد داشت
.
میدانست او آدم جدی است .از آدم های جدی خوشش می آمد.برای آن هااحترام و ارزش به خصوصی قائل بود .اما از بعضی تصوراتش هم نگران میشد .مثلا این کهاگر حاج رضا این موضوع را با شهاب در میان بگذارد و او به هیچ قیمت حاضر به دیدنیلدا هم نشود .چه ؟ و یا اگر او را ببیند و نپسندد !! به نظر یلدا غیر قابل تحملبود اگر پسری او را میدید و نمیپسندید ! شاید به نحوی بد عادت شده بود.زیرا تا آنلحظه از زندگیش همیشه مورد توجه قرار گرفته بود .شاید زیبایی اش اساطیری نبود اماصورت دوست داشتنی اش با زیبایی های نادرش که همیشه توجه همه را جلب میکرد او رادلپذیر میساخت .برای همین برایش بسیار سخت بود اگر کسی از چهره اش ایرادیمیگرفت
.
یلدا چهره ی مهربانی داشت .صورتی تقریبا کوچک با پوستی لطیف وسفید .لب های برجسته .بینی خوش فرم و چشمان سیاهی با نگاه نافذ.نگاهی که به زحمتمیتوانستس از آن بی تفاوت بگذری .قد و قامت متوسط و اندام ظریفش همیشه باعث میشد کهاز سن واقعی اش خیلی کوچک تر به نظر برسد و او از این موضوع خوشحال بود .همیشه دراطرافش مرد هایی بودند که دورادور هوایش را داشتند ! چه وقتی که دبیرستان میرفت وچه حالا که دانشجو بود
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید