نمایش پست تنها
  #47  
قدیمی 10-20-2012
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دیوان شمس تبریزی


محتسب در نيم‌شب جايی رسيد
در بُن ِ ديوار مستی خفته ديد

گفت: هی مستی؟ چه خوردستی؟ بگو
گفت: از اين خوردم كه هست اندر سبو

گفت آخر در سبو واگو كه چيست؟
گفت: از آنکِ خورده‌ام گفت: اين خفی ست

گفت: آنچ ِ خورده‌ای آن چيست آن؟
گفت: آنکِ در سبو مخفی‌است! آن!

دَور می‌شد اين سؤال و اين جواب
مانده چون خر محتسب اندر خلاب*

گفت او را محتسب: هين «آه» كن
مست «هو! هو!» كرد هنگام سَخُن

گفت: گفتم «آه» كن، «هو» می‌كنی؟
گفت: من شاد و تو از غم منحنی

«آه» از درد و غم و بيدادی است
«هوی‌هوی» می‌خوران از شادی است

محتسب گفت: اين ندانم؛ خيز! خيز!
معرفت متراش و بگذار اين ستيز!

گفت: رو؛ تو از كجا؟ من از كجا؟
گفت: مستی؛ خيز! تا زندان بيا!

گفت مست: ای محتسب بگذار و رو!
از برهنه كی توان بردن گرو؟

گر مرا خود قوّت رفتن بُدی
خانه ی خود رفتمی، وين كی شدی؟

من اگر با عقل و با امكانمی
همچو شيخان بر سر دكّانمی



*خلاب= گل و لای، لجن زار


حضرت مولانا
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید