من میز قهوه خانه و چایی که مدتی ست....
هی فکر می کنم به شمایی که مدتی ست...
یک لنگه کفش مانده به جا از من و تویی
در جستجوی سیندرلایی که مدتی ست...
با هر صدای قلب تو تکرار می شود
ها ! گوش کن به این اپرایی که مدتی ست...
هر روز سرفه می کنم اندوه شعر را
آلوده است بی تو هوایی که مدتی ست...
دیگر کلافه می شوم و دست می کشم
از این ردیف و قافیه هایی که مدتی ست...
کاغذ مچاله می شود و داد می زنم :
آقا : چه شد سفارش چایی که مدتی ست...؟
|