نمایش پست تنها
  #25  
قدیمی 01-18-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شعر عاشورا .... ( نوای نی نوا )

سبکبالان 1 Lyrics


سبکبالان خراميدند و رفتند
مرا بيچاره ناميدند و رفتند


سواران لحظه اي تمکين تکردند
ترحم بر من مسکين نکردند


سواران از سر نعشم گذشتند
فغانها کردند و برنگشتند
اسير و زخمي و بي دست و پا من
رفيقان اين چه سودا بود با من؟


رفيقان رسم همدردي کجا رفت؟
جوانمردان جوانمردي کجا رفت؟


مرا اين پشت مگذاريد بي پا
گناهم چيست پايم بود در خواب


اگر دير آمدم مجروح بودم
اسير غبض و بسط روح بودم


در باغ شهادت را نبنديد
به ما بيچارگان زانسو نخنديد


رفيقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمي رها کردند و رفتند


رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم


شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود

چرا برداشتند اين نردبان را؟
چرا بستند راه آسمان را؟


مرا پايي به دست نردبان بود
مرا دستي به بام آسمان بود

شهيد تو بالا رفته اي من در زمينم
برادر رو سياهم شرمگينم


مرا اسب سپيدي بود روزي
شهادت را اميدي بود روزي


در اين اطراف گوش اي دل تو بودي
نگهبان بي شبي غافل تو بودي


بگو اسب سپيدم را که دزديد
اميدم را اميدم را که دزديد


مرا اسب چموشي بود روزي
شهادت مي فروشي بود روزي


شبي چون باد بر يالش خزيدم
به سوي خانه ساقي دويدم


چهل شب راه را بي وقفه راندم
چهل تصوير تا کينامه خواندم


ببين اي دل چقدر اين قصر زيباست
گمانم خانه ساقي همينجاست

دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستي سنگ شيون را به سر زد


اميدم مشت نوميدي به در کوفت
نگاهم قفل در ميخ غدر کوفت


چه در وضعي چه در فصل اقاقي
به روي عاشقان در بسته ساقي


بر اين در واي من قفلي لجوج است
بجوش اي اشک هنگام خروج است


در ميخانه را گيرم که بستند
کليدش را چرا يا رب شکستند؟


من آخر طاقت ماندن ندارم
خدايا تاب جان کندن ندارم


دلم تا چند يا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کي بسته باشد؟


بيا باز امشب اي دل در بکوبيم
بيا اين بار محکمتر بکوبيم


مکوب اي دل به تلخي دست بر دست
در اين قصر بلور آخر کسي هست


بکوب اي دل که اين جا قصر نور است
بکوب اي دل مرا شرم حضور است

بکوب اي دل که غفار است يارم
من از کوبيدن در شرم دارم شرم دارم شرم دارم ( احسنت )



بکوب اي دل که جاي شک و ظن نيست
مرا هرچند روي در زدن نيست



کريمان گر چه ستار العيوبند
گداياني که محبوبند خوبند


بکوب اي دل مشو نوميد از اين در
بکوب اي دل هزاران بار ديگر


دلا پيشآي تا داغت بگويم
بگو شب غصه اي شيرين بگويم


برون آيي اگر از حفرهء ناز
برويت ميگشايم سفرهء راز


نميدانم که بگويم يا نگويم
دلا بگذار تا حالا نگويم


ببخش اي خوب امشب نا توانم
خطا در رفته از دست زبانم


لطيفا رحمتا بر من ضعيفم
قويتر از من است امشب حريفم


شبي ترک محبت گفته بودم
ميان دره شب خفته بودم


نيم از ناله شيرين تهي بود
سرم بر خاک طاقت سر نمي سوخت


زبانم حرف با حرفي نميزد
سکوتم ظرف بر ظرفي نميزد


نگاهم خار در جايي نمي کوفت
به چشمم اشک غم پايي نمي کوفت


دلم در سينه قفلي بود محکم
کليدش بود در درياچه غم


اميدم گرد اميدي نميگشت
شبم دنبال خورشيدي نميگشت


حبيبم قاصدي از پي فرستاد
پيامي با بلوري مي فرستاد


که ميدانم تو را شرم حضور است
مشو نوميد اينجا قصر نور است



الا اي عاشق اندوهگينم
نميخواهم تو را غمگين ببينم


اگر آه تو از جنس نياز است
در باغ شهادت باز باز است


نميدانم که در سر اين چه سوداست
همين اندازه ميدانم که زيباست


خداوندا چه در ظرف اين چه در دست
که فولاد دلم را آب کردست


مرا اي دوست شرم بندگي کشت
چه لطف است اين مرا شرمندگي کشت



جان مولا حسین این شعر رو خوب بخونین
واقعا عالیه

واقعا عالیه

واقعا عالیه






__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید