نمایش پست تنها
  #47  
قدیمی 10-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دختر شجاع و قهرمان

آن طرف دهکده ای دریایی عمیق و وسیع بود که می گفتند در آن جا یک کشتی دزدان دریایی وجود دارد که در آن کشتی دریایی دزدان دریایی زندگی می کنند و دریا را تصرف کرده اند و مردم فقیر دهکده را که کارشان ماهیگیری بود از رفتن به دریا و کسب و کار محروم ساخته بودند . می گفتند دزدان دریایی یک شمشیر جواهر نشان دارند که قدرت آن ها در همین شمشیر است و می گفتند آن شمشیر در اتاقی به نام اتاق اسرار است و کلید آن اتاق در دست فرمانده دزدان دریایی است .
در آن دهکده دختری یازده ساله به نام لیدا بود که دلش می خواست به جنگ با دزدان دریایی بپردازد ولی پدر و مادرش به او اجازه ی انجام چنین کاری را نمی دادند . یک شب وقتی که لیدا مطمئن شد همه خوابیدند تصمیم گرفت به جنگ دزدان دریایی برود و آن ها را شکست بدهد . او از جنگل وحشتناکی گذشت تا به دریا رسید در آن جا قایقی دید سوار آن شد و روی امواج ملایم دریا به طرف دزدان دریا حرکت کرد . از دور کشتی دزدان دریایی را دید و قایق را آرام و بیصدا به آن سمت هدایت کرد . با شجاعت و جسارت وارد کشتی آنها شد اول از هر کار مطمئن شد همه خوابیدند فقط سه تا نگهبان بیدار است بعد سر و صدا کرد تا نگهبانان به طرف صدا بروند نگهبانان وقتی صدا را شنیدند به این طرف و آن طرف دویدند تا صدا را پیدا کنند در آن لحظه لیدا که موقعیت مکانی قبلی خود را تغییر داده بود از فرصت استفاده کرد و به اتاق فرمانده رفت و کلید اتاق اسرار را برداشت وقتی می خواست از اتاق فرمانده خارج شود ناگهان پایش به ظرف سفالی قدیمی و مورد علاقه فرمانده خورد ظرف افتاد و شکست . فرمانده خواب آلود گفت : کیه ؟ لیدا صدای گربه را درآورد و فرمانده فکر کرد گربه است و دوباره خوابید . لیدا به سراغ اتاق اسرار رفت و شمشیر را برداشت و با خوشحالی به خانه برگشت صبح وقتی فرمانده از خواب بیدار شد دید ظرف شکسته است و از همه مهم تر اینکه کلید اتاق اسرار نیست زود به سراغ اتاق اسرار رفت وقتی که دید شمشیر نیست فریاد زنان گفت : بیچاره شدیم . ولی لیدا شمشیر را به اهالی دهکده نشان داد مردم خوشحال شدند و شمشیر را شکستند بعد عکس لیدا در روزنامه ها بعنوان قهرمان ملی و جسور چاپ شد .
این دختر یازده ساله صاحب موفقیت بزرگ شده بود . مردم دهکده برای همیشه از دست دزدان دریایی خلاص شده بودند . پس از آن مردم دهکده به همراه کدخدای دهکده میدانی ساختند و نام آن را میدان پیروزی گذاشتند و کنار آن مجسمه ی لیدا را ساختند بعد از آن ماجرا لیدا مایه ی افتخار پدر و مادرش و مورد احترام اهالی دهکده شد و همه به او احترام می گذا شتند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید