11-23-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مردی به نزدیک ایاس ِقاضی آمد و گفت: « ای امام مسلمانان، اگر خرما خورم، دین مرا هیچ زیان دارد؟ »
گفت:« نی. »
گفت:« اگر قدری سیاهدانه با آن بخورم، چه باشد؟ »
گفت:« باکی نباشد. »
گفت:« اگر آب خورم چه شود؟ »
گفت:« روا باشد. »
آن مرد گفت:« پس شراب ِ خرما همین سه اخلاط بیش نباشد، او را چرا حرام می گویی؟ »
قاضی گفت:« ای شیخ، اگر قدری خاک بر تو اندازم، تو را هیچ اذیت کند؟ »
گفت:« نی. »
گفت:« اگر مشتی آب بر تو ریزم، هیچ ترا درد کند؟ »
گفت:« نی. »
گفت:« اگر آب و خاک با هم بیامیزم و از آن خشتی کنم و بر سرت زنم چون باشد؟ »
گفت:« سرم بشکند! »
گفت:« همچنان که اینجا سرت بشکند، آنجا هم عهدِ دینت بشکند. »
مرد هیچ جواب نیافت، خجل شد و بازگشت.
«جوامع الحکایات - سدیدالدین محمد عوفی»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|