نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 08-30-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نقد ادبی (اختصاصی پی سی سیتی)

چرا از ادبیات روی گردانیم؟

همه ی ما کلاس هایِ ادبیات مان را به خوبی به یاد داریم. شعر می خواندیم که آرایه هایِ ادبی را پیدا کنیم. یکی داستان ها را با صدایِ بلند می خواند و ما زیرِ کلماتِ دشوار خط می کشیدیم و معنی شان را می نوشتیم.ساعتِ کلاس با پیدا کردنِ تشبیهات و استعاره ها و کنایه ها و تمثیل ها می گذشت بدونِ اینکه به اهمیتِ آنها توجهی داشته باشیم. نکته ی درخور توجه این است که این تجربه ی اکثرِ دانش آموزان در کلاسِ ادبیات صرف نظر از ملیت و فرهنگ و کشور و نظامِ آموزشی شان است. اما چرا؟

ورودِ ادبیات به برنامه درسی مدارس امری اجتناب ناپذیر بود. هرچه که توانایی برانگیختنِ و جذبِ افراد جامعه را داشته باشد مسلما ارزشِ تجزیه و تحلیل وبررسی علمی را دارد. به خصوص اینکه ادبیات یکی از منابعِ بی شمارِ کسبِ دانش محسوب می شود. مطالعه ی ادبیاتِ مدرن اما امری تازه است. تا مدتها تنها ادبیاتِ کهن مرکزِ توجه بود اما اکنون حوزه ی مطالعاتیِ دانشگاهیان ادبیاتِ معاصر را هم دربر می گیرد. همین که ادبیات در برنامه آموزشی قرار گرفت، در قالبی کاملا آکادمیک فرورفت و اجزایِ مختلف آن مورد بررسی قرار گرفت. شاید مطالعه ی موشکافانه و آزمایشگاهیِ ادبیات به این شیوه باعث شد که "خواننده ی عادی" از نقد ادبی هراس داشته باشد و ذهنیتِ دانش آموزان به ادبیات درست مانند ذهنیتِ آنان نسبت به ریاضیات و فیزیک باشد. آنچه که در تدریسِ ادبیات نادیده گرفته شده است این است که هنر روحی خلاق، نامحدود و پویاست. نقد اگر به صورت عملیاتی خشک و آزمایشگاهی رویِ اثرِ ادبی پیاده شود به مثابه ی ابزاری است برایِ به کنترل درآوردن و مدیریتِ هنر و در نهایتِ تقلیلِ اثر به محتوا و تفسیر. علاوه بر این، معیارهایِ سنتی و مورد توافقِ دانشگاهیان برایِ نقدِ ادبی، تولیداتِ آکادمیکی هستند که به خوانندگانِ عادی تحمیل شده اند و این امر آنها را بیشتر و بیشتر به سمتِ ادبیاتِ احساسات گرایانه، داستانهایِ ترسناک و پ.و.رنوگرافی سوق می دهد. چراکه این آثار حسِ ترحم، ترس و تحریکِ جنسی را در خواننده برمی انگیزانند و هیجانی که از خواندن این آثار به دست می آید بی نیاز از صرف اندیشه است.

در نتیجه باید درنظر داشت برداشتِ خواننده از اثر، معیارِ نقد است. "نقدِ شخصی" شناسایی و درکِ اثر از دیدِ خواننده است. تفسیرِ خواننده از اثر همواره ناشی از شناختِ وی از "هویت" خود و تمامِ آن چیزی است که به این به اصطلاح "هویت" مربوط می شود. یعنی جهان بینیِ وی براساسِ واکنش هایِ خاص و فردی به تجربیاتش. به همین دلیل نقد امری است فردی. تفسیر نتیجه گیری و گمان نیست. دانشی که از تفسیرِ اثر به دست می آید نامحدود و پویاست. این دانش به خودیِ خود مانعی برایِ لذت بردن از ادبیات نیست. برعکس، چنین دانشی و کاربردِ هوشمندانه ی تکنیک هایِ تفسیر می تواند دیدِ "خواننده عادی" نسبت به اثر را گسترش دهد و برداشتِ خام و ابتدائیِ وی را پخته تر کند.
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است


ویرایش توسط KHatun : 08-30-2011 در ساعت 07:22 PM دلیل: فونت
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید