پیرمردبه من نگاه کرد و پرسید :
چندتادوست داری؟
گفتم چرابگم ده یابیست تا...
جواب دادم : فقط چندتایی
پیرمردآهسته وبه سختی برخاست
ودرحالیکه سرش راتکان می دادگفت:
توآدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی درموردآنچه که می گویی خوب فکرکن
خیلی چیزهاهست که تو نمی دونی
دوست فقط اون کسی نیست که
توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تورا از تاریکی
و ناامیدی بیرون می کشد
درست هنگامی دیگرانی که تو آنها را دوست
می نامی سعی دارند تورابه درون آن بکشند
دوست حقیقی کسی است
که نمی تونه تورارها کنه
صدائیه که نام تو را زنده نگه می داره
حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند
امابیشتر از همه دوست یک قلب است
یک دیوار محکم وقوی
در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید!
پس به آنچه می گویم خوب فکرکن
زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
و فرزندم یکباردیگرجواب بده
چندتادوست داری؟
سپس ایستاد و مرا نگریست
درانتظار پاسخ من
با مهربانی گفتم
اگرخوش شانس باشم...فقط یکی
و آن تویی
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد
درتنهائیت تو راهمراهی می کند
و در غمها تو را دلگرم می کند
کسی که اعتمادی را که بدنبالش هستی به تو می بخشد
وقتی مشکلی داری آن راحل می کند
و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری
به توگوش می سپارد
و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد ...