« عشق » مذهب مولانا
۷- سخن آخر این که مولانا هم مانند افلاطون عشق را پاسخی به زیبایی میداند. عاشق باید به تمام انواع زیبایی در این جهان حساس باشد. مولوی میگوید در مذهبِ او نگریستن به این کتاب و آن کتاب برای شناخت خدا کار بیهودهای است؛ برای شناخت خداوند باید در زیبایی معشوق نگریست:
عاشقان را شد مدرّس حسن دوست
دفتر و درس و سبقشان روی اوست
(مثنوی، دفتر سوم، ۳۸۴۷)
زیباییِ الهامبخشِ عشق، فراخی و گشادگیای که عشق به ارمغان میآورد و همچنین دورنمای اتحاد دوباره با معشوق، مؤلفههای مذهب عشق مولانا هستند که درد فراق را درمان و به روح آدمی کمک میکنند تا بر حس همیشگی تشویش و ملالت غلبه کند. پاسخ مولوی به تراژدیِ گرفتاریِ آدمی در این جهان، چیزی جز همان پیام عالمگیر عشق نیست: دوست داشتن و دوست داشته شدن.
....
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
ویرایش توسط ساقي : 01-20-2010 در ساعت 10:16 PM
دلیل: « عشق »
|