نمایش پست تنها
  #28  
قدیمی 12-01-2007
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink وقتي افشين قطبي در سه ماه به محبوبيت عجيبي مي رسد(تولد قطب جديد فوتبال ايران)

وقتي افشين قطبي در سه ماه به محبوبيت عجيبي مي رسد



(تولد قطب جديد فوتبال ايران)

مهدي اميرپور

افشين قطبي پديده ليگ برتر ايران است. حتي اگر سيب سرخ ليگ برتر چندبار ديگر چرخ بخورد تا به زمين برسد و حتي اگر او نتواند پرسپوليس را به کاپ قهرماني مسابقات برساند، باز هم نمي توان ايرادي به اين حکم گرفت.
[IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG]
او در زماني روي نيمکت سرمربيگري پرسپوليس نشسته که آخرين قهرماني اين تيم به شش سال پيش برمي گردد. آن هم در وضعي که سرمربيگري پرسپوليس اولين تجربه سرمربيگري او در دنياي فوتبال است. اينکه او چطور پس از سي سال دوري از وطن مي آيد و سرمربيگري پرتماشاگرترين تيم ايران را مي گيرد. هرچند که پيش از مسافرت به ايران هم هيچ سيگنالي براي کار در ايران به تهران نفرستاده بود. زماني که او را گزينه اصلي آناليزوري تيم ملي در جام جهاني 2006 به حساب مي آوردند و وقتي که پس از پايان جام جهاني همه او را لايق ترين جايگزين برانکو ايوانکوويچ مي دانستند، او حتي موضعي هم در قبال اتفاقات نمي گرفت. شايد اوج داستان برگردد به جايي که تيم ملي کره جنوبي در مسابقات جام ملت هاي 2007 براي بازي يک چهارم نهايي به مالزي آمد و در هتلي اقامت کرد که تيم ملي ايران و خبرنگاران ايراني در آن بودند. حجم بالاي گفت وگوهاي اختصاصي با او که در اتاق 2222 هتل استراحت مي کرد، باورنکردني بود. آخرين تکه اين پازل زماني کنار ديگر تکه ها گذاشته شد که پيم فربيک پس از پايان مسابقات جام ملت هاي 2007 از سرمربيگري تيم ملي کره جنوبي کنار رفت و افشين قطبي بيکار شد. اين اتفاقات در زماني براي او افتاد که حبيب کاشاني مدير پرسپوليس به خاطر مشکل با محمد علي آبادي رئيس سازمان تربيت بدني به دنبال يک سورپرايز بود تا دست کم حضور خودش در چارت مديريتي پرسپوليس را بيمه کند و چه چيز مهمتر از اينکه او بتواند پاي افشين قطبي را به ايران باز کند؛ کسي که محمد دادکان و داريوش مصطفوي حتي نتوانستند با او پاي ميز مذاکره بنشينند. با اين حساب کاشاني با برگرداندن قطبي به ايران خودش را از مهلکه مديريتي باشگاه پرسپوليس نجات داد.برگرداندن او به ايران حتي يک موفقيت ويژه هم براي ايران به حساب مي آمد. شايد براي همين وقتي حبيب کاشاني به واسطه گري علي سعيدلو رئيس هيات مديره باشگاه پرسپوليس براي رئيس جمهور احمدي نژاد پيغام فرستاد که مي خواهد افشين قطبي را به ايران بياورد، با پيام اميدوارکننده رئيس جمهور مواجه شد. حتي زماني هم که همه اطمينان داشتند قطبي به خاطر نسبت با خاندان پهلوي نمي تواند ويزاي ايران را بگيرد، اين اتفاق در عرض کمتر از 48 ساعت افتاد تا ديگر همه بفهمند که بازگشت او به ايران از سوي دولت ايران تاييد شده است.

حلقه دوستان امريکايي-هلندي

افشين قطبي متولد سوم بهمن ماه سال 1343 است. هرچند که حبيب کاشاني مدير پرسپوليس در اولين کنفرانس مطبوعاتي مشترک خودش با قطبي افشا کرد که سرمربي تيمش از سادات است و بايد او را «سيد افشين قطبي» صدا بزنيم. او تا دوازده سالگي در ايران بود و در سال 1355 از ايران مهاجرت کرد. عاشق فوتبال بود. براي همين اصلاً عجيب نبود که سال 1360 در يک تيم محلي در امريکا فيکس بازي کند. سابقه بازي در تيم هاي آليتاليا، آتوباهن، ولي ايگلز و فلايرز امريکا را دارد که البته هيچ کدام در ليگ سراسري امريکا حضور نداشتند. او در هجده سالگي به دانشگاه UCLA لس آنجلس رفت تا در آن مهندسي برق بخواند. هرچند که چهارسال پس از آن وقتي افشين جشن فارغ التحصيلي گرفت، سرمربي تيم دختران اين دانشگاه شده بود. سال 1367 افشين دانشگاه را ترک کرد و در مدرسه فوتبالي کار را آغاز کرد که چند سال بعد «جان اوبراين» ملي پوش امريکايي آژاکس را به فوتبال دنيا معرفي کرد. او سيزده سال در اين مدرسه فوتبال کار کرد و البته خوش شانس بود که در اين مدت با «بورا ميلوتينوويچ» آشنا شد. رفت و آمد بورا ميلوتينوويچ در اين مدرسه فوتبال باعث شد که پاي چند مربي بزرگ ديگر هم به آن مجموعه باز شود. کساني که اگر نامشان را بشنويد مي فهميد چطور پاي افشين قطبي به نيمکت تيم هاي بزرگ دنيا باز شد. پيم فربيک، گاس هيدينک و البته استيو سمپسون. قطبي در سال هايي که کنار استيو سمپسون بود ياد گرفت که مي توان از تازه ترين اختراع بشري در راه فوتبال استفاده کرد. استيو سمپسون در آن سال ها که هنوز کامپيوترهاي پيشرفته به بازار نيامده بود از کامپيوترهاي ابتدايي، براي ارتقاي آموزش و مدل سازي تاکتيک هاي فوتبال استفاده مي کرد و افشين که در کنار او کار مي کرد اين روش کار را از کسي آموخت که چند سال بعد سرمربي تيم ملي امريکا شد. قطبي تا 10 سال پيش در آن مدرسه فوتبال کار مي کرد، حضور استيو سمپسون روي نيمکت سرمربيگري تيم ملي امريکا باعث شد افشين قطبي هم در سال 1997 براي اولين بار در جايي غير از فضاي ايزوله مدرسه فوتبال کار کند. البته او روي نيمکت تيم ملي امريکا نمي نشست و تنها مسووليت داشت به ايالت هاي امريکا سر بزند تا براي تيم ملي امريکا استعداد پيدا کند. چندنفر از بازيکناني که در جام جهاني 1998 در استاديوم ژرلاند ليون با پيراهن تيم ملي امريکا با ايران بازي کردند، از سوي قطبي کشف شده بودند. شايد باور نکنيد اما قطبي روز بازي ايران - امريکا در استاديوم بوده. خودش مي گويد؛ «وقتي فهميدم ايران و امريکا در يک گروه هستند، دچار بحران احساسي شديدي شدم. براي همين از دوست خوبم بورا ميلوتينوويچ کمک خواستم. بورا به خاطر مربيگري در کشورهاي مختلف، چند بار با تيم هاي ديگر عليه تيم کشورش بازي کرده بود. بورا به من هشدار داد که به گذشته ايراني ام فکر نکنم، اما وقتي بازي آغاز شد اصلاً نتوانستم جلوي خودم را بگيرم. وقتي جواد زرينچه، توپ را براي حميد استيلي فرستاد، مي دانستم چه اتفاقي مي افتد. استيلي گل زد و من نمي دانستم که بايد چه کار کنم. گريه کنم يا هورا بکشم؟» قطبي پس از پايان مسابقات جام جهاني 1998 به آژاکس آمستردام رفت تا ويدئو تکنسين اين تيم باشد. پس از آن در گالکسي لس آنجلس و KFA کره جنوبي هم کار کرد و البته شباهت تمام کارهاي او با هم برمي گشت به اينکه هميشه دستيار دوستان قديمي خودش در مدرسه فوتبال بود.

او در تمام اين سال ها به خاطر رفاقت با گاس هيدينک، پيم فربيک و استيو سمپسون به تناوب دستيار اين سه بود و تا پيش از اينکه در 2005 ويدئو تکنسين ادووکات در تيم ملي کره جنوبي شود، هميشه زير سايه اين سه نفر کار مي کرد. چه زماني که آناليزور «سامسونگ بلووينگز» بود، چه وقتي که دستيار سرمربي «گالکسي لس آنجلس» لقب گرفت و چه دوره يي که در تيم ملي کره جنوبي کار مي کرد. پيش از جام جهاني 2002 زماني که فدراسيون فوتبال کره جنوبي گاس هيدينک را براي سرمربيگري تيم ملي کره جنوبي انتخاب کرد، يکي از شرط هاي هيدينک حضور افشين قطبي در تيم بود. کسي که ديگر در به کار گرفتن از نرم افزار «مستر کوچ» استاد شده بود و مي توانست با اين نرم افزار معجزه کند. البته قطبي يک دوره ديگر هم اين کار را براي تيم ملي کره جنوبي انجام داد. دوره يي که با پايان جام ملت هاي 2007 آسيا به پايان رسيد. قطبي خودش اعتراف مي کند که «بورا ميلوتينوويچ بيشترين تاثير را در زندگي اش داشته». هرچند که نبايد فراموش کرد گاس هيدينک و کو آدريانز هم نقش پررنگي را در زندگي او داشتند. ولي اگر فرض را بر اين بگذاريم که افشين در اين سال ها نان مهارت در استفاده از «مستر کوچ» را مي خورد بايد اعتراف کنيم که استيو سمپسون نقش کليدي را در زندگي او بازي کرده. کسي که در سال 1996 قطبي را به دوره آموزشي «مستر کوچ» مي فرستد تا او اين تکنولوژي را به تيم ملي امريکا بياورد. البته گويا پيم فربيک هم هر کاري از دستش برآمده براي افشين قطبي کرده. چه آن دوره که فربيک دستيار گاس هيدينک در تيم ملي کره جنوبي بود و با اصرار زياد توانست گاس کبير را براي حضور در شرق آسيا مجاب کند، چه آن دوره که خود فربيک سرمربي کره جنوبي مي شود و افشين قطبي پيشرفت قابل ملاحظه يي مي کند. شايد جالب باشد بدانيد قطبي در زمان گاس هيدينک در تيم ملي کره جنوبي دستيار ششم او به حساب مي آمد و با يک پيشرفت عجيب و البته به خاطر رفاقت نزديک با فربيک زماني که او سرمربي کره جنوبي شد، دستيار دوم فربيک لقب گرفت.

عکس يادگاري با پله

«اين براي هر کسي روياست که حتي براي يک روز هم سرمربي تيم ملي کشورش باشد. من هم اميدوارم که پيش از بازنشستگي روزي بخت نشستن روي نيمکت ايران را داشته باشم.» اين کلمات به خوبي ثابت مي کند که افشين قطبي هم چندان عاشق رنگ سرخ نيست و بازگشت به ايران بخشي از پروژه بلندمدت او براي سرمربيگري تيم ملي است. شايد بد نباشد بدانيد که او سال گذشته چه حرف هايي را در وصف آينده خودش زده؛ «يک روز با ديک ادووکات حرف زدم. او اعتقاد داشت که زمانش رسيده تا سرمربي شوم. تصور مي کنم که پس از المپيک 2008 پکن يا حتي پس از جام جهاني 2010 آفريقاي جنوبي در يک تيم ملي سرمربي شوم.»

اين حرف هاي قطبي زماني چاپ شد که او هنوز دستيار دوم ديک ادووکات در تيم ملي کره جنوبي بود و البته حالا راحت تر مي فهميد که او چقدر عطش سرمربيگري تيم ملي ايران را دارد. اتفاقي که شايد در کوتاه مدت براي او نيفتد ولي در بلندمدت تصور آن اصلاً تصور عجيبي نيست. او کسي است که در عرض چند ماه توانسته قطب سوم را در مربيگري فوتبال ايران ابداع کند. پس از علي پروين که از سوي تماشاگران لقب «سلطان» گرفته و امير قلعه نويي که تماشاگران «ژنرال» صدايش مي زنند، حالا نوبت به او رسيده که تماشاگران لقب «امپراتور» را به او هديه بدهند. به هرحال محبوبيت او در اين زمان کوتاه کاملاً منطقي است. لهجه ايراني - امريکايي او، اينکه او در فارسي حرف زدن واژه ها را گم مي کند و اينکه وقتي لغتي را پيدا نمي کند، معادل انگليسي آن را استفاده مي کند، در جامعه ايران نشانه تجدد است. اينکه او سال ها مربي دست نيافتني فوتبال ايران بوده و الان در ايران است و اصلاً اينکه او پرسپوليس را بدون شکست در صدر جدول رده بندي مسابقات ليگ برتر نگه داشته، توجيه محبوبيت عجيب اوست. شايد اصلاً هر سرمربي ديگري هم پس از شش سال پرسپوليس را در کورس قهرماني مسابقات ليگ برتر مي آورد هم محبوب مي شد ولي اينکه قطبي پتانسيل محبوبيت زيادي هم دارد، قابل کتمان نيست. شايد قلب صاف قطبي را که يک سري مصرانه موفقيت او را به آن ارتباط مي دهند هم بايد در فاکتورهاي موفقيت او به حساب آورد. به هرحال کسي نمي تواند منکر خوش شانسي او در ليگ برتر ايران باشد که اگر اين طور باشد پيروزي پرسپوليس در ثانيه هاي پاياني مسابقات را بايد چه کار کرد. قطبي مربي باهوشي است و با اينکه هنوز هيچ نمايش تاکتيکي ويژه در دوازده مسابقه ابتدايي خودش نداشته، همه تصور مي کنند الان تيم او تاکتيکي ترين تيم ليگ برتر است.







شايد باور نکنيد اما او دو سال پيش در گفت وگو با يک خبرنگار ايراني اعتراف کرده بود که در کودکي استقلالي بوده؛ «من آن وقت طرفدار تيم آبي بودم. ما آن موقع تلويزيون نداشتيم اما با راديوي بزرگ خانه بازي ها را گوش مي کردم. با جوراب توپ درست مي کردم و هم صدا با گزارش بازي در خانه بازي مي کردم. تو کوچه هم هميشه دنبال توپ پلاستيکي مي دويديم. يادم هست همسايه بداخلاقي داشتيم که هر بار توپ هايمان به حياطش مي افتاد جرأت نداشتيم توپ را پس بگيريم. شايد در دوران کودکي صد تا دويست توپ در حياط خانه اش افتاده بود،» در وصف عشق قطبي به فوتبال در دوران کودکي يک روايت ديگر هم داريم؛ «يک بار وقتي بچه بودم سانتوس برزيلي به تهران آمده بود. من آن روز با پدرم به ورزشگاه رفتم. آن روز پله گل زد. بعدها به خاطر شغل پدرم فرصتي پيش آمد تا پله را از نزديک ببينم و براي او خاطره آن 5 گل را تعريف کنم. پله من را در آغوش گرفت و احساس کردم که اشک در چشمانش جمع شده. اين يکي از بهترين خاطرات عمرم است.» هرچند که گويا آن روز خاطره انگيز براي قطبي به يک عکس يادگاري او با ادسون آرانتس دوناسيمنتو ختم شده؛ عکسي که الان قطبي در وسايل شخصي خودش آن را دارد.

بلاژويچ فارسي زبان

امير وفايي؛ سام آلاردايس که از مربيان صاحب سبک و نظريه پرداز فوتبال انگليس است در مورد پيچيدگي هاي کسب موفقيت در اين عرصه ايده جالبي دارد؛ «همه چيز در مسائل فني و برتري هاي تاکتيکي خلاصه نمي شود. شما بايد در روح بازيکن نفوذ کنيد و آن را به تسخير خود درآوريد؛ آنچه جز با تسلط بر نکات ظريف روانشناسي و ارائه شخصيت و رفتار متفاوت با آنچه در جامعه مرسوم است، ممکن نمي شود.» منتقدان آلاردايس روش اين مربي را که اغلب نيمه هاي اول را از جايگاه تماشاگران نگاه مي کرد و در نيمه دوم روي نيمکت مربيگري مي نشست، نمي پسنديدند. اما همين رفتار متفاوت زمينه موفقيت و صعود بولتون به رده هاي بالاي جدول را فراهم کرد. در واقع آلاردايس به بازيکنانش قبولانده بود که چون نيمه نخست بازي را از زاويه يي متفاوت تماشا مي کند، قادر است بين دو نيمه روند مسابقه را تغيير بدهد و اينچنين بود که بولتون معمولاً به لحاظ رواني در نيمه دوم برتري هاي قابل ملاحظه يي بر حريفانش داشت.

دلايل کاميابي پرسپوليس و صدرنشيني طولاني مدت اين تيم پس از مدت ها را مي توان در همين نکات غيرفني جست وجو کرد. آنها نه تنها پيچيده و مرموز بازي نمي کنند بلکه با رعايت مجموعه يي از قوانين ساده و بديهي رقباي هيجان زده را از پيش رو برمي دارند. فارغ از بحث هاي فني افشين قطبي از نظر رفتار حرفه يي براي فوتبال ايران اتفاق تازه يي است. در شيوه صحبت کردن، استيل تمرين دادن، رابطه با بازيکنان، نحوه پاسخگويي به خبرنگاران و روش برخورد با حواشي و مشکلات خصوصياتي را در قطبي مي بينيم که اصطلاحاً ايراني نيست. انتخاب مردي که هرگز تجربه قرار گرفتن در کانون توجهات به عنوان نفر اول را نداشت براي پرسپوليس ديک ريسک بزرگ محسوب مي شد اما تجربه فعاليت در کنار مربياني بزرگ و تمام حرفه يي مثل گاس هيدينک و ديک ادووکات به کمک قطبي آمد و امروز کاملاً مشخص است که بازيکنان پرسپوليس داخل زمين تا آخرين اتم انرژي شان را براي سرمربي خرج مي کنند.

افشين قطبي نمونه کميابي است؛ يک اروپايي فارسي زبان که براي انتقال مفاهيم بکر آموزش هايي که ديده است نيازي به مترجم ندارد. او را مي توان در چگونگي تزريق روحيه به بازيکنان و کانال هاي ارتباطي با تيم با ميروسلاو بلاژويچ مقايسه کرد. با اين تفاوت که قطبي مستقيماً با محيط اطرافش ارتباط برقرار مي کند اما بلاژويچ که استاد تهييج و تحريک بازيکنان بود بايد از واسطه يي به نام مترجم استفاده مي کرد. امروز پس از سپري شدن حدود يک سوم از ليگ هفتم بيش از آنکه سرمربي جديد پرسپوليس با قواعد حاکم بر فوتبال ايران همراه شده باشد، ما جذب شيوه هاي نامتعارف رفتاري و فني وي شده ايم. مايي که گمان مي کرديم بدون آگاهي از بازي هاي پشت پرده، قوانين نانوشته سياست و زد و بندها و باندبازي ها نمي توان در فوتبال ايران موفق شد و هرگز به قدرت نفوذ دانش يک مربي که ساده صحبت مي کند و صادقانه بازيکنانش را به تلاش براي کسب پيروزي دعوت مي کند، اعتقاد نداشتيم.

ما مجيد جلالي را در ذهن داشتيم که چون اتوريته و کاراکتر لازم براي مديريت بر مجموعه يي با ويژگي هاي يک تيم فوتبال را نداشت خيلي زود نفر اول نيمکت بودن را به فراموشي سپرد و به تئوري و آناليز اکتفا کرد. ما امير قلعه نويي را مي شناختيم که در مواجهه با انتقادات از کوره در مي رفت و ادبيات نامفهوم و نامناسبي را به کار مي گرفت. يکي مثل علي پروين را به واسطه جذبه و قدرت ويرانگر چشم غره هايي که به بازيکنان مي رفت، دوست داشتيم و يکي ديگر مثل ناصر حجازي را به خاطر ظاهر آراسته و خوش پوشي هميشگي اش مي پسنديديم. براي ما افشين قطبي نمونه جديد و البته کميابي است. يک مربي فارسي زبان که در محيطي متفاوت آموزش ديده. پس طبيعي است که رفتارهاي جديدي را بروز بدهد و همه ما را مجذوب عکس العمل ها و ايده هاي متفاوتش کند
[IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG] [IMG]****************************/72.gif[/IMG]
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید