10-17-2009
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
غزل های حافظ و حکایت های سعدی
شيوه سعدي در گلستان و بوستان حکايتگويي است و حکايات او يا از شنيدهها و خواندههايش فراهم آمدهاند يا از ديدههايش، يا از آنچه مدعي است، ديده است. اين گونه حکايات گلستان و بوستان را گاهي به قصد راه بردن به زندگي سعدي بررسي کردهاند، اما اين بررسيها بيش از آنکه پارهها يا دورههايي از زندگي سعدي را روشن کند، يک نکته را معلوم کرده است؛
تناقضهاي تاريخي و جغرافيايي اين حکايتها به حدي است که بايد پذيرفت اگر همه آنها هم ساختگي نباشد، بيشتر آنها ساخته خيال سعدي است. مسلم است که سعدي در هند نبوده و اگر بوده به زيارت سومنات نرفته است، اما حتي معلوم نيست که در خندق طرابلس هم به کار گل گرفته شده باشد يا هرگز گذرش به جامع کاشغر يا جزيره کيش يا سراي اغلمش افتاده باشد، يا هرگز در مصر بوده است، يا هيچگاه مشايخي را که از قولشان سخناني نقل ميکند، ديده باشد.
هدف سعدي از بيان اين حکايتها، چه راست باشند و چه نباشند، زندگينامهنويسي نيست. هدف، انتقال پيامي اخلاقي است و اين حکايتها زمينهچيني يا صفحهآرايي است براي انتقال پيام. سعدي صحنه را واقعنما ميآرايد تا پيام او پذيرفتني بنمايد. در نظر ما که اندکي با ملل و نحل آشنايي داريم و حتي براي آن گروه از خوانندگان زمان او که با اين مقوله بيگانه نبودهاند، هيچ يک از حکايتهاي سعدي به اندازه داستان «بتي ديدم از عاج در سومنات» در بوستان دور از واقع و ناپذيرفتني نيست،
اما سعدي قصد بيان واقع نداشته است و اين قصه را هم براي آشنايان با عقايد و مذاهب مختلف ننوشته است. او اين عناصر ناسازگار از آداب مذاهب مختلف را به گمان خود به اين قصد در يک جا جمع کرده است که حکايتش در نظر مخاطب که در بند ريزهکاريهاي کلامي نبوده، پذيرفتني بيايد. انگار در اين حکايت او خود را در جاي مسلماني عامي و متعصب مينهد و از همه پيشداوريهاي چنين مسلماني در حق «کفار» استفاده ميکند. اين همان کاري است که بسياري از نويسندگان بزرگ جهان و مثلا شکسپير در نمايشنامه تاجر ونيزي، کردهاند.
استفاده از عناصري که از پيش در ذهن خواننده موجود است و فراخواندن اين عناصر که گاه از طريق يک اشاره کوتاه صورت ميگيرد، به سعدي کمک ميکند که از يک سو حکايتهايش را هر چه کوتاهتر بگويد و از سوي ديگر، بسياري از گفتههاي خود را مستند به سخن کساني کند که مخاطب در حجيت سخن ايشان شکي ندارد. ايجاز سخن سعدي در گلستان و بوستان غالبا به دليل استفاده از اين شيوه است. اين شگرد گاه بسيار پنهان است.
مثلا در همان حکايت چهارم گلستان ميخوانيم که «طايفه دزدان عرب بر سر کوهي نشسته بودند...». قيد «عرب»، تصويري را که از ديرباز از راهزنان عرب در ذهن مردم بوده است، بيدار ميکند و سعدي را بينياز ميکند از اينکه در وصف بيباکي و سفاکي ايشان تفصيل بدهد، تا مدعاي خود را ثابت کند که به اصلاح کسي که با چنين دزداني بزرگ شده باشد، اميد نميتوان بست.
گاه نيز افزودن چنين صفاتي (پادشاهي با غلامي عجمي در کشتي نشسته بود؛ يکي از مشايخ شام را پرسيدند...) تنها به قصد آن است که حکايت، در عين بيشترين اختصار در کاربرد کلمات واقعي جلوه کند. سعدي هر جا که بتواند سخن خود را به مدد اينگونه تلميحات کوتاه ميکند و آنجا که نميتواند، سخنش تفصيل مييابد. در وصف بخل بخيل به اين اکتفا ميکند که «گربه ابوهريره را به ناني نواختي و سگ اصحاف کهف را استخواني نينداختي»،
اما در حکايت «بازرگاني که چهل شتر بار داشت»، چون حس ميکند که سروکارش با تيپ تازهاي است و خواننده آزمندي و آرزومندي را درست نميشناسد، در وصف آرزوهاي دور و دراز اين بازرگان به تفصيل سخن ميگويد، اما اين وصف مشروح نيز خالي از ايجاز نيست. سعدي مسير سفرهايي را که اين بازرگان ميخواهد انجام دهد، با ذکر مبدا و منتهاي هر سفر، شرح ميدهد، جغرافياي دنياي زمان خود را پيش چشم خواننده مجسم ميکند تا او خود، با يک محاسبه ذهني، به عبث بودن کار و پندارش پي ببرد.
...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|