نمایش پست تنها
  #9  
قدیمی 10-13-2011
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دکوراسیون کاهگلی!

دکوراسیون کاهگلی!

با اندکي تدبير در چيدمان و حتي طراحي دکوراسين داخل خانه می‌توان سادگی گذشته را که این روزها بیشتر در زندگی‌های روستایی به چشم می‌آید به خانه برگردانید. شايد باور نکنيد اما بسيار ساده و حتي ارزان.




شهر و دود و غبار و آلودگي. آسماني که از آبي و فيروزهاي هيچ رنگ و نشاني ندارد. آپارتمان و ساختمان هايي که از آهن و سيماني سرد و خاکستري ساخته شده اند. خيابان ها و کوچه ها مملو از اتومبيل و ازدحام ترافيک. جوي هاي پر از زباله و موش و ميکروب! اين روزهايي است که در ازاي تمدن براي خود ساخته ايم.





شمعدانی فراموش نشود

با اندکي تدبير در چيدمان و حتي طراحي دکوراسين داخل خانه می‌توان سادگی گذشته را که این روزها بیشتر در زندگی‌های روستایی به چشم می‌آید به خانه برگردانید. شايد باور نکنيد اما بسيار ساده و حتي ارزان.

اولين گام و ساده‌ترين آن قرار دادن چند گلدان شمعداني در گوشه و کنار خانه است. همه ما با ديدن يک گلدان گل بي​اختيار لبخند بر لب​مان مي‌آيد و اين که يک گياه را زنده نگه مي​داريم، حس خوش​آيندي به ما مي‌بخشد.





زنده کردن خاطرات با کاهگل

يک کار جالب ديگري که با پايين‌ترين هزينه و با دست خودم در خانه‌ام انجام داده‌ام، ساختن يک ديوار کاهگلي است که هم بافت بسيار جذاب و زيبايي دارد و هم بسيار تک و نادر است. هر کس براي نخستين بار به منزل من مي‌آيد، اذعان مي‌کند که گويا خانه برايش آشناست و احساس خوشايندي دارد و من نيک مي‌دانم به خاطر ديدن کاهگل ديوار است که يک احساس آشنا که در اعماق خاطرات ما بيدار مي‌شود.


طاقچه عادت

ايجاد چند طاقچه، هم فضاي بسيار خوبي براي قرار دادن ظروف زينتي خواهد بود و هم اين که از شر بوفه‌هاي بزرگ و جاگير خلاص مي‌شويم و هم مي‌توانيم از فضاي بيشتري براي دکوراسيون استفاده ببريم. حتا ميشود از اين طاقچه‌ها به جاي کتابخانه استفاده کرد و به اين صورت بهتر به کتاب​هايمان دسترسي خواهيم داشت و بيشتر به آنها رجوع مي‌کنيم، مثل قديم که شب‌ها پدربزرگ از روي طاقچه ديوان حافظ را بر مي‌داشت و با صداي لرزان اما مهربانش برايمان مي‌خواند.


به یاد خانه مادربزرگ

خاطرم هست که وقتي کودک بودم و براي تعطيلات به شهرستان منزل مادربزرگ مي رفتيم، شيرين ترين روزهاي زندگي ام را سپري مي کردم. خانه‌ای بزرگ با درختان انار و آلبالو و گنجشکاني که جيک​جيک آنها هنوز توي گوشم صدا مي‌کند. حوض کوچک فيروزهاي رنگي بود که ابرهاي آسمان را در آن مي‌ديديم و شب‌ها ماه را در حوض مي‌ديديم که ماهي‌هاي قرمز با شيطنت​شان نقش مهتاب را به هم مي زدند.
خانه با پنج​دري‌هايي که با شيشه‌هاي رنگي مزين شده بودند.

مطبخ، گوشه ديگر حياط بود و هميشه عطر خوش نان تازه از تنور درآمده، شامه را نوازش ميک‌رد و انگار هميشه اشتها براي خوردنش داشتم.

عصرها که حياط را آب​پاشي مي‌کرديم، به ديوارهاي کاهگلي هم آب مي‌پاشيديم و عطر خوش خاک نمناک تمام فضا را عطرآگين مي‌کرد.

برترین ها

__________________
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از SonBol به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید