نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 08-04-2008
Younes آواتار ها
Younes Younes آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,106
سپاسها: : 4

26 سپاس در 21 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

این مطلب رو چند ماه پیش نوشتم و الان اون طور که باید داغ نیست.نسخه ویرایش شده اش رو هم نداشتم به همین دلیل خیلی محاوره ایه.به بزرگی خودتون ببخشید.اگه فیلم ها رو دیده باشید خیلی بهتر با مطلب ارتباط بر قرار می کنید.

موج نو سینمای جاده ای

برای روشن شدن موضوع بهتر است ابتدا به بررسی چگونگی پیدایش این گونه سینمایی بپردازیم و سپس با ارائه تعریفی برای آن چند فیلم سینمای جاده ای را مورد تحلیل قرار دهیم.
به یاد نمی آورمکه اولین فیلم جاده ای را کی دیدم اما چیزی که روشن است آغاز شکل گیری این گونه به زمانی باز می گردد که حدودا دو هفته از بازگشایی دانشگاه گذشته بود و من و یکی از دوستانم برای اولین بار به شهر زادگاهمان باز می گشتیم.پس از آن دو بار دیگر هم در این چند ماه گذشته به شهرمان بازگشتیم. که روی هم می شود سه بار. در این سه سفر این افتخار را داشتیم که شش عدد فیلم با کیفیت عالی ( پرده ای )
ببینیم. و این سرآغاز شکل گیری سینمای جاده ای است.
اما تعریف سینمای جاده ای، سینمای جاده ای عبارت است از هر نوع فیلمی که درون اتوبوس در راه سفر می بینید. و از آن جهت آن را موج نو خوانده ایم که سینمای جاده ای در سال های گذشته هم وجود داشته است ولی چون ما امسال به دانشگاه امدیم بنابراین قسمت جدید ان را مورد بررسی قرار می دهیم.
از میان این شش فیلم یکی تکراری بود، بعنی ان را دو بار دیدیم.اولین فیلم فیلم بی وفا بود.با شنیدن اسم این فیلم به یاد فیلم unfaithful افتادم. با خودم فکر کردم که نسخه ایرانی فیلم بی وفا چه طور می تواند باشد.فیلم جلو تر می رفت و من منتظر بی وفایی بودم اما دریغ از ذره ای بی وفایی. تا اینکه در یکی از سکانس های معرکه فیلم پوراندخت مهیمن به حمید گودرزی رو کرد و گفت : " پسر تو چه بی وفایی، چرا مادرت رو ول کردی اومدی اینجا ". بعد از شنیدن این دیالوگ نعره ای عارفانه زدم زیرا تازه متوجه شده بودم که معنای بی وفایی چیست.نکته قابل توجه فیلم بازی زیبای حمید گودرزی بود که ریچارد گیر ( بازیگر فیلم بی وفای خارجی ) را درون جیب قرار داده بود.
نتیجه اخلاقی: برای بالا بردن فروش فیلم راهی بهتر از به سرقت بردن اسم یک فیلم موفق خارجی و بازی گرفتن از الناز شاکردوست وجود ندارد.
فیلم بعدی، فیلم آتش بس بود. وای که محمدرضا گلزار و مهناز افشار چه قدر به هم می آمدند. فیلم آتش بس گذشته از جنبه طنزش فیلمی با ساختار روانشناختی بود. فیلم های مشابه ان در دنیا بسیار کم می باشند. تنها موردی که من یادم میاید فیلم آقا و خانوم اسمیت است. به خصوص اینکه مهناز افشار و آنجلینا جولی خیلی به هم شبیه هستند. نکته آموزنده روانشناسانه فیلم این بود که به ما می آموخت انسان ها مانند چند تا جسم تخم مرغ مانند هستند که درون هم قرار دارند و... .{ به دلیل پیچیدگی بحث پیشنهاد می کنم خودتان فیلم را ببینید. } ریش پرفسوری هم خیلی به آتیلا پسیانی می آمد.
نتیجه اخلاقی: برای ساخت یک فیلم پر فروش می توان ایده ای را از یک فیلم هالیوودی پر طرفدار گرفت و آن را به صورت ایرانی پروراند.
در این میان جای خالی یک فیلم کمدی کلاسیک بسیار احساس می شود. فیلم سوم به نظر می رسید فیلم بهتری باشد چون فتحعلی اویسی و مهران غفوریان و برزو ارجمند و ماهایا پطروسیان و چندی دیگر از هنرمندان طراز اول کشور در آن به هم حضور رسانده بودند. فیلم انتخاب که به احتمال بسیار در پایان قرن 21 به عنوان مضحک ترین فیلم ایرانی قرن انتخاب خواهد شد. نقطه اوج فیلم جایی بود که مادر عروس مهران غفوریان را گاز می گیرد. در اینجا جا دارد که از آقای فتحعلی اویسی به خاطر خراب کردن چهره هنری اش کمال سپاس را داشته باشیم.
نتیجه اخلاقی: برای جذب تماشاگر می توانید یک مانتو کوتاه به ماهایا پطروسیان بدهید تا بپوشد، مطمئن باشید هر وقت که تماشاگران ورود او را به کادر ببینند چهار چشمی به درون فیلم شما می آیند.
از همه دست فیلم دیدیم به جز سبکی که متعلق به کشور عزیز خودمان است. " فیلمفارسی " . استاد مسلم فیلم فارسی را همه آنقدر خوب می شناسند که نیازی به معرفی ندارد. فیلم نمونه ژانر فیلمفارسی فیلمی نبود مگر آکواریم. آنقدر فیلم محکم و خوش ساخت بود که من ایرج نوزری را با مارلون براندو اشتباه گرفته بودم. امین حیایی هم که هزار الله اکبر چیزی از ال پاچینو کم ندارد. تنها سوالی که پس از دیدن فیلم پیش می آمد این بود که به راستی هدف از ساخت فیلم چه بود.
نتیجه اخلاقی: وقتی فیلم تان گره می خورد و نمی دانید که چه طوری آخر فیلم را جمع و جور کنید کافی است یک چاقو به دست ایرج قادری بدهید تا برود و شکم bad man فیلم را سفره کند. کت و شلوار مشکی و کلاه و دستمال یزدی هم فراموش نشود.
و اما آخرین فیلم، شاهکار سینمای ایران، فیلم زن بدلی. تنها مشکل فیلم این بود که چند سال قبل ار ساختن ان یک کارگردان دیگر در هالیوود ان را ساخته بود. فیلم زن بدلی یک کپی برداری ناشیانه از فیلم " مرد خانواده" است و تنها تفاوت آن با مرد خانواده این است که جای مرد و زن در آن عوض شده است. یعنی نقش اصلی که در فیلم مرد خانواده بر عهده نیکلاس کیج است در زن بدلی بر عهده ماهایا پطروسیان افتاده است. کارگردان محترم فیلم حتی به خود این زحمت را نداده بود که نوع گفتگو ها و طراحی صحنه را تغییر دهد. ای کاش امکان آن وجود داشت تا برخی از صحنه های فیلم را با هم میدیدیم تا به خوبی درک کنیم سرقت هنری به چه می گویند. در واقع چیزی که من را وادار به نوشتن این مطالب کرد همین فیلم زن بدلی بود.
آیا یک کارگردان نما که در اصل سارق اثر هنری است بعد از سرقت خود می تواند شب ها با خیال راحت سرش را روی زمین بگذارد؟
مدت هاست که تبلیغات گسترده ای علیه فیلم های کپی شده و قاچاقی صورت می گیرد.در یکی از این تبلیغات که در آغاز اکثر فیلم ها دیده می شود این گونه بیان می شود که دیدن فیلم کپی شده عین دزدی است. آیا ربودن داستان یک فیلم دزدی نیست؟
چنین فیلم هایی مایه شرمساری ما هستند اما چیزی که بیشتر ما را شرمسار می کند این است که در میان سرو صدای اینچنین اثاری کارگردانانی هستند که به معنای واقعی به هنر سینما متعهد اند. آیا نباید از اینچنین کارگردانانی شرمسار بود؟کارگردانانی که با وجود کارشکنی های مسئولان و بی مهری های مخاطبان همچنان چراغ هنر سینما را در ایران نگه داشته اند.
آیا بهتر نیست که مسئولین به جای توقیف آثاری که به زعم آن ها مشکل سیاسی دارند، آثاری را توقیف کنند که با پایین آوردن سطح توقع بیننده ایرانی بزرگ ترین ضربه را به پیش رفت سینما در ایران می زنند.



یونس خادمی 2/9/86

ویرایش توسط Younes : 08-04-2008 در ساعت 02:14 PM دلیل: مشکل نگارشی
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید