ياد ايامي كه در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل اشياني داشتم
گرد ان شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي ان سرو روان اشك رواني داشتم
اتشم بر جان ولي از شكوه لب خاموش بود
عشق را از اشك حسرت ترجماني داشتم
چون سرشك از شوق بودم خاك بوس در گهي
چون غبار از شكر سر بر استاني داشتم
در خزان با سرو و نسرينم بهاري تازه بود
در زمين با ماه و پروين اسماني داشتم
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم ارام تا ارام جاني داشتم
بلبل طبعم رهي باشد ز تنهايي خموش
نغمه ها بودي مرا تا همزباني داشتم
__________________
...
|